کد خبر: ۲۲۶۲۳۳
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۰ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ - 2019March 12
بردیا یکی از مصدومان شب چهارشنبه آخر سال است؛ کسی که فقط چند ثانیه تا ‏قطع دستش فاصله داشت که برای همیشه معلول شود؛ اما بردیای ٢٠‌ ساله خوش‌شانس بود و دست ‏راستش را از دست نداد
شفاآنلاین>سلامت> هنوز هم کمی درد دارد مخصوصا وقتی باد سردی به انگشتان و دستش می‌رسد. خودش ‏می‌گوید که «گزگز می‌کند و بعد هم تیر می‌کشد تا استخوانش». اما در کل حالش بهتره شده، از این ‏که مثل پارسال مجبور نیست همه تعطیلات و یک ماه بعد از آن را در بیمارستان بستری باشد، ‏خوشحال است.

به گزارش شفاآنلاین، بردیا  یکی از مصدومان شب چهارشنبه آخر سال است؛ کسی که فقط چند ثانیه تا ‏قطع دستش فاصله داشت که برای همیشه معلول شود؛ اما بردیای ٢٠‌ ساله خوش‌شانس بود و دست ‏راستش را از دست نداد.

او می‌خواست نارنجکی را که با دوستانش ساخته بود، امتحان کند، به قول ‏خودشان تست صدا بگیرد، اما در لحظه پرتاب نارنجک منفجر شد و بردیا را راهی بیمارستان کرد ولی همه چیز به این سادگی‌ها نبود، او هفت‌بار به اتاق عمل رفت، دستش بارها و بارها زیر تیغ جراحان ‏قرار گرفت؛ بیش از ٢ ماه را روی تخت بیمارستان(Hospital) بستری بود. بعد هم تا چند ماه هر روز فیزیوتراپی ‏و کاردرمانی، تا دستش کمی سر و شکل قبلی‌اش را پیدا کرد. با این همه هنوز هم کارهای زیادی ‏روی دستش باید انجام شود و دکترها می‌گویند که برخی حرکات انگشتان دستش دیگر بازنمی‌‏گردد. ‏

  چه شد که دستت به این روز افتاد؟
به علت انفجار نارنجک.‏

  همین نارنجک‌های دست‌ساز؟
بله؛ همین‌ها که با اکلیل و سرنج درست می‌کنند. ‏

  برای اولین‌بار بود که نارنجک درست می‌کردی؟
من الان ٢٠‌ سال دارم، شاید باورتان نشود، اما از ١٠ سالگی با این نارنجک‌ها سروکار داشتم. ‏کلاس چهارم دبستان بودم که برای اولین‌بار اکلیل وسرنج را دیدم، از طریق یکی از بچه‌های فامیل ‏یاد گرفتم که چطور با آن نارنجک درست کنم؛ قبل از آن نارنجک آماده می‌خریدم اما تقریبا بعد از ‏آن خودم درست می‌کردم. یک جورهایی تولید‌کننده شده بودم. بعد از چند‌ سال تقریبا برای همه ‏بچه‌های مدرسه و محل نارنجک درست می‌کردم. ‏

  پس نارنجک‌ساز حرفه‌ای هستی؟
بله؛ کارم هم دقیق بود، مقدار اکلیل و سرنج و ترکیب‌کردن آنها با هم کار راحتی نیست؛ درواقع ‏صدای مهیبش به خاطر‌ درصد ترکیب آنهاست. از طرف دیگر کار خطرناکی هم هست، هر لحظه ‏احتمال انفجار وجود دارد. به همین دلیل هر کسی این کار را نمی‌کند و بیشتر مصدومیت‌ها (Injuries)و انفجارها هم ‏به همین دلیل است؛ کار بسیار خطرناکی است. ‏

  اکلیل و سرنج را از کجا تهیه می‌کردی؟
از بازار؛ رنگ‌فروشی‌های بزرگ معمولا اکلیل دارند و سرنج هم در بازار و حتی عطاری‌ها پیدا می‌‏شود. کار خیلی سختی نیست؛ با کمی پول بیشتر هر مقدار اکلیل و سرنج را می‌توان تهیه کرد.‏

  خودت هم همین‌طوری مصدوم شدی؟
نه؛ من موقع پرتاب نارنجک این بلا سرم آمد. اگر به خاطر انفجار اکلیل و سرنج بود که الان زنده نبودم یا ‏در بهترین حالت کور شده بودم. حدود سه‌ سال پیش بود‌ چهارشنبه‌سوری ‌سال ٩٣ یکی از ‏بچه‌محل‌ها همین‌جوری جانش را از دست داد. 

  پس چطور مصدوم شدی؟
همان‌طور که گفتم موقع پرتاب نارنجک این حادثه رخ داد؛ دو روز به چهارشنبه‌سوری مانده بود، بار ‏جدید خریده بودم و اکلیل تازه بود، می‌خواستم تست صدا بگریم. چند تا نارنجک درست کردم، با ‏رضا رفتیم و نارنجک اول را انداختم، صدای خوبی داشت، وقتی خواستم دومی را پرتاب کنم، ‏نارنجک منفجر شد و من دیگر چیزی نفهمیدم تا این‌که روی تخت بیمارستان چشمانم را ‏باز کردم و دیدم که دست راستم تا بالای آرنج باندپیچی شده است. هیچ حسی نداشتم، انگشت و مچ ‏بدون حرکت، ابتدا فکر کردم که دستم قطع شده است؛ اما پدرم که بالای سرم بود، اصرار داشت که ‏اتفاق بدی برای من نیفتاده است ولی من باور نمی‌کردم، فکر می‌کردم که واقعیت را به من نمی‌گویند. تا ‏فردای آن روز که پزشک معالجم را دیدم؛ حدود نیم‌ساعت با من صحبت کرد و به من گفت که ‏خیلی خوش‌شانس بودم که دستم هنوز سرجایش است اما به من گفت که هیچ تضمینی برای ‏بازگشت حرکات انگشتانم وجود ندارد. او حتی گفت که احتمال دارد از دستم فقط و فقط شکل ‏ظاهری‌اش باقی بماند. بعد هم روند درمان و پلنی که برای دست من چیده بود را تشریح کرد و بعد ‏هم درمان شروع شد. ‏

  ‏ چند وقت در بیمارستان بستری بودی؟
‏٨٦ روز روی تخت بیمارستان بودم. هفت‎بار دست من جراحی شد؛ بعد هم کلی فیزیوتراپی و ‏کاردرمانی. حدود ٢ ماه است که خلاص شدم.‏

  الان وضع دستت چطور است؟
تقریبا خوب. البته کمی حرکات انگشتانم محدود شده است و کف و پشت دستم هم حس کاملی ندارد و ‏شکل ظاهری‌اش هم چندان خوب نیست. به هر حال بارها جراحی شده، اما باز خدا را شکر می‌توانست ‏خیلی بدتر از اینها باشد. 

  از کاری که کردی پشیمان نیستی؟
من برای اولین‌بار است که در همه این سال‌ها دیگر کاری به چهارشنبه‌سوری ندارم. دیگر از بوی نارنجک و اکلیل و سرنج هم وحشت دارم و بدم می‌آید. من همیشه فکر می‌کردم که ‏این اتفاقات برای آدم‌های تازه‌کار می‌افتد، خودم را خیلی قبول داشتم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم که ‏بلایی سرم بیاید، اما پارسال بود که فهمیدم اشتباه کردم؛ این کار اول و آخرش ضرر است و بالاخره یقه ‌ات را می‌گیرد. تازه من خوش‌شانس بودم وگرنه مثل خیلی‌های دیگر یا مرده بودم یا تا آخر عمر ‏با سر و صورت سوخته و چشمان کور باید زندگی می‌کردم.‏

صداهای انفجار و ترقه‌هایی که این روزها صدایش بیشتر شنیده می‌شود هم تو را ‏وسوسه نمی‌کند؟
وسوسه که نمی‌کند هیچ، حالم را هم خراب می‌کند؛ واقعا کار خطرناکی است، هیچ ارزشی هم ‏ندارد. من همه اینها را به قیمت از دست‌دادن دستم فهمیدم. درست است که دستم قطع نشده، اما ‏تعارف که نداریم، من یک‌جورهایی معلول شدم، انگشتانم دیگر جمع نمی‌شوند، باید تا آخر عمر با ‏این محدودیت کنار بیایم. تازه این در برابر درد و زجری که روی تخت بیمارستان کشیدم هیچ است. یاد ‏سوزش و درد بازکردن پانسمان و کندن گازهای استریل از روی زخم‌هایم که می‌افتم، ‏وحشت می‌کنم؛ این همه بدبختی و زجر به خاطر یک شب واقعا بی‌معنی است.‏

 یعنی چهارشنبه‌سوری برای تو دیگر هیچ معنایی ندارد؟
مشکل چهارشنبه‌سوری نیست، نحوه برگزاری آن است؛ وگرنه یک جشن شاد و بی‌خطر کنار ‏دوستان و فامیل خیلی هم قشنگ و خاطره‌ساز است. من امسال چهارشنبه‌سوری را کنار خانواده‌‏ام هستم، به همه همسن و سال‌های خودم هم توصیه می‌کنم که این کارهای خطرناک را رها ‏کنند. واقعا ارزش یک شب درد کشیدن و بستری‌شدن روی تخت بیمارستان را ندارد. ‏شهروند
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: