بعد از انقلاب بلشویكی اكتبر، وقتی شور و هیجان آرمانگرایی در مواجهه با سختی سهمگین واقعیات در حال فروریختن بود، پوستین چرمین *كمیسرهای بلشویك با حفظ ظاهر، آهستهآهسته از درون تهی شد
شفاآنلاین>سلامت> بعد از انقلاب بلشویكی اكتبر، وقتی شور و هیجان آرمانگرایی در مواجهه با سختی سهمگین واقعیات در حال فروریختن بود، پوستین چرمین *كمیسرهای بلشویك با حفظ ظاهر، آهستهآهسته از درون تهی شد.
پیكرهای ورزیده با صورتهای استخوانی و چهره خشمگین و بيرحم این بلشویکهای معتقد جای خود را به پیكرهای فربه و صورتهای گوشتآلود با اندكی آب زیرپوست مدیران و فرماندهانی میداد كه بعدها نام اپاراتچیك برایشان ماندگار شد. صحبتها، شعارها و حتی سبیل ها همان بود اما تفاوت میان كمیسر و اپاراتچیك مثل تفاوت "راسكولنیكف"* * بود با "اکاکی اکایویچ"**.*
اپاراتچیك كارمندی بود كه به هرحال امروز را به فردا میرساند، سازمان تحت مدیریتش قطعا تعطیل نمیشد -حداقل در دوران مدیریت او این اتفاق نمی افتاد- اما در این دوران هیچ تصمیم جدیای، تصمیمی كه ممكن است آینده سیستم را تضمین كند اما خطراتی هم داشته باشد گرفته نمیشود. تصمیماتی كه ممكن است در صورت شكست عوارضی بهبار بیاورند اتخاذ نمیشوند. اپاراتچيك معمولا فاسد هم نيست كار بزرگي كه بتوان اختلاس كرد انجام نميدهد فاسد هم باشد ابتذال او مخرب تر از فساد اوست . جراحي است كه يك جراحي خطير را به لطائف الحيل انجام نميدهد تا مبادا به دليل عوارض احتمالي مورد مؤاخذه قرار بگيرد .
اپاراتچیك را ميشد در موسسات(institutes) مختلف به كار گماشت امروز اداره كار، فردا اداره پست بعد هم شاید موسسه دیگری. او از این نظر شبیه كمیسرهاست با این تفاوت كه كمیسر فدای آرمان است اما اپاراتچیك فدای هیچ چیز نیست؛ {literal}{{/literal}او عین روزمرگی است.{literal}}{/literal} كمیسرها همه چیز حتی خود را فدای آرمان حزب میكردند و در واقع هم در عمل اكثریت آنها سال ها بعد به درخواست"حالا حزب به اعتراف تو به جاسوسی نیاز دارد،" پاسخ مثبت دادند وإعدام شدند .
اما با اپاراتچیك مدیران بالادستی نفس راحتی میكشيدند او "هیچ "چیز نخواهد خواست، با "هیچ "هم كنار میآید، با "هیچ "هم صدایی از هیچ كجا بلند نمیشود. اپاراتچيك سرچشمه هاي قدرت را خوب ميشناسد چه در بالا و چه حتي در پايين دست و در گوش سپردن به خواسته هاي ايشان ترديد نميكند .
وقتی كه تضادهای نهادین شعارها و ایدئولوژیها به بار نشست و همه چیز در سیكل معیوبی از بحرانها فرو رفت، اگرچه مدیرانی توانمند با قدرت خطر پذیری بالا برای بهبود سیستم مورد نیاز هستند. اما تجربه نشان داده كه درست در همین زمان است كه اپاراتچیكها روی كار میآیند و جامعه در آرامشی ظاهری كه در واقع هیچ نیست جز به تعویق انداختن و تعمیق بحرانها فرو ميرود .بحران ها و اختلاف ها استيضاح و مچ گيري، جامعه را به سوي اپارتچيك سوق ميدهد و اپاراتچيك بحران را عميق تر اما نامحسوس تر ميكند .
اپاراتچیك دشمن ندارد، در هیچ موردی پافشاری نمیكند، استعفا (Resign)نمیدهد ،استیضاح نمیشود، همواره بهدنبال كسانی كه استعفا میدهند پدیدار میشود، همان زمانی كه كمتر كسی مسوولیت میپذیرد. فاصله میان كسانی كه خاصیت اپاراتچیسم كمتری دارند را كسانی پر میكنند كه اپاراتچیكهای كاملی هستند.
اپاراتچیسم موریانهای است كه با ابتذال همه چیز را از درون میپوساند، همان موریانهای كه عصای سلیمان را پوساند، تا آن حد كه تا روز آخر و سقوط تن بیجانِ سلیمان از روی تخت، هیچ كس نفهمید.
اپاراتچیسم پديده ايست زاييده بحران ، بخصوص انگاه كه مديراني فرادست ، درگير در پروژه هايي بزرگ ،موفق يا ناكام با پافشاری بر اصول (به زعم خود ) استعفا میدهند. مقابله با اين پديده بخشي از مسيوليت هاي خود اين مديران هم هست .
*كميسر هاي بلشويك همواره كت هاي بلند چرمي ميپوشيدند
**قهرمان جنایت و مكافات اثر داستایوفسكی، دانشجوی حقوق كه آرمان عدالتخواهی خود را با قتل پیرزنی رباخوار شروع میكند.
** * قهرمان نمایشنامه شنل اثر گوگول، كارمند سادهای كه سالها در یك اتاق كار كرده و بزرگترین آرمانش یك ردای بسیار فاخر است.دکتر بابک زمانی متخصص مغز و اعصاب