رئیس شورای عالی و سرپرست سازمان نظام پزشکی در پیامی درگذشت پزشک اردبیلی "دکتر حمید عبادی زارع" از جانبازان هشت سال دفاع مقدس که پس از سال ها جراحت جانبازی در لباس سپید پزشکی به هموطنان خود خدمت می نمود و در پایان عمر خود نیز با اهدای اعضای بدنش به همنوعانش جانی دوباره بخشید ، تسلیت گفت
شفاآنلاین>سلامت> رئیس شورای عالی و سرپرست سازمان نظام پزشکی در پیامی درگذشت پزشک اردبیلی "دکتر حمید عبادی زارع" از جانبازان هشت سال دفاع مقدس که پس از سال ها جراحت جانبازی در لباس سپید پزشکی به هموطنان خود خدمت می نمود و در پایان عمر خود نیز با اهدای اعضای بدنش به همنوعانش جانی دوباره بخشید ، تسلیت گفت.
به گزارش شفاآنلاین، متن پیام تسلیت دکتر ظفرقندی به شرح ذیل است: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
﴿سوره مبارکه الأحزاب آیه۲۳﴾
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند
(و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
خانواده محترم زندهیاد دکتر حمید عبادی زارع
مادر وطن، فداکاری مردانی از تبار عاشورا، که جان خود را برای استقلال و آزادی میهن گرامی و اسلام عزیز، در طبق اخلاص گذاشتند، فراموش نخواهد کرد. مردانی که در کوچههای پر فراز و نشیب خدمت(Serve) و مجاهدت، قدمهایشان زمینگیر خاک نیست، وجودی که، عالم را به عطر آسمانی شهادت، عطرآگین و مردم را به حضور مردان الهی امیدوار میکند. مردانی چون «جانباز سرافراز جناب آقای دکتر حمید عبادی زارع»که پس از تحمل سالها جراحت جانبازی و خدمت در لباس سپید پزشکی، در پایان سفر خود با اهدای باقیماندهی اعضای بدن به هم وطنانش، به آسمان پر کشید و به دیدار حق شتافت. امروز که همگان به انکار خدمات بیچشمداشت جامعهی پزشکی(medical) برآمدهاند، چه پرواز مظلومانهای که در اوج سخاوت آنچه برایش مانده بود بخشید و رفت.
فقدان این ایثارگر عزیز را به خانوادهی گرامی ایشان تسلیت عرض نموده و صبر جمیل، اجر جزیل و علودرجات برای آن جانباز عزیز را از بارگاه ایزدمنان خواستارم.
باشد که روح پاکش با ارواح شهیدان والامقام خصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) در ملکوت اعلی مأوی گزیند و از روزی الهی بهرهمند شوند.
این سبکبالان که تا عرش جنون پر میکشند
آفتاب فصل را چون صبح، در بر میکشند
فصـل دیگر میگشایند از کـتاب کربلا
عـشق را با جوهر خون نقش دیگر میکشند