نظامی که به شدت خود را ایزوله کرده و ارتباطی با مجامع بیرونی ندارد و همین موضوع سبب شده هیچ چیز نتواند عطش این نظام به تزریق پول را فروبنشاند
شفاآنلاین>سلامت> دکتر بابک زمانی، رئیس انجمن سکته مغزی ایران میگوید نظام سلامت ایران نقصها و نابسامانیهای زیادی دارد که رفع و رجوع آنها به سادگی امکانپذیر نیست.
به گزارش شفاآنلاین، نظامی که به شدت خود را ایزوله کرده و ارتباطی با مجامع بیرونی ندارد و همین موضوع سبب شده هیچ چیز نتواند عطش این نظام به تزریق پول را فروبنشاند. زمانی که ستوننویس ثابت پزشکی مطبوعات کشور است و تجربیات نظام سلامت دیگر کشورها را از نزدیک دیده و تحولات آنها را رصد کرده، درخصوص رابطه گردشگری سلامت و نظام سلامت بها دادن به گردشگری سلامت را فرصتی بینظیر میداند که اگر قدر آن را بدانیم، فرصتی که شاید از رهگذر آن بتوان نسخههایی هم برای چالشهای نظام سلامت پیچید. مشروح گفتوگوی مفصل با این نورولوژیست شناخته شده را میخوانید.
اگر موافق باشید بحثمان را با ماهیت گردشگری سلامت شروع کنیم. گردشگری سلامت که به موضوعی با دامنه تکرار بالا در بسیاری از کشورها تبدیل شده و برای ما ایرانیان هم که جاذبهها و تنوع اقلیمی و میراث تاریخی و فرهنگیمان زبانزد است، این حوزه در حال جاافتادن است. گردشگری سلامت چه مشخصه و ویژگی خاصی دارد که اقبال عمومی را جلب کرده است؟
یک نکته ظریف درباره گردشگری سلامت وجود دارد که من مایلم از این نکته شروع کنم. گردشگری سلامت هم از جایی که گردشگر را میفرستد، و هم از جایی که گردشگر را میپذیرد، عمدتا متعلق به جهان سوم است. یعنی در جهان اول به آن صورت که در کشورهای از توسعه بازمانده شایع است، گردشگر سلامت نداریم و از طرفی هم به عنوان گیرنده خدمت، به خاطر سیاستهای درست دولتی و رفاه عمومی که در کشورهای پیشرفته دنیا وجود دارد، بهتدریج پذیرش گردشگر سلامت از کشورهای جهان سوم- به جز برای درصد کمی از اغنیا و سیاستمداران و ثروتمندان- دشوارتر از سابق میشود.
چرا که در کشورهای توسعه یافته کیفیت خدمات پزشکی را بالا بردهاند و دولتها به این باور رسیدهاند که هزینه بالایی که امروز برای خدمات سلامت پرداخت میکنند، از هزینههای جانبی که در آینده روی دستشان میماند، جلوگیری میکند. یعنی دولتهای پیشرفته میپذیرند که هزینههای درست درمانی و تحقیقاتی را انجام دهند چرا که باور دارند در آینده به نفع آنهاست. نکته دیگر این است که خدمات پزشکی در کشورهای توسعهیافته بدون بیمههای درمانی، فوقالعاده گران است و اگر این نهادها نباشند، حتی خود مردم کشورهای پیشرفته هم نمیتوانند از پس هزینههای بالاتر سلامت را پرداخت کنند.
مسئله دیگر این است که مردم در کشورهای توسعهیافته به سیستم درمانیشان اعتماد دارند و کسی خارج از سیستم مراجعه نمیکند. سازمانهای بیمهگر تمام هزینهها را میپردازند و برای توریستهای سلامت هم پولی پرداخت نمیکنند و کسی هم کنترل و نظارت قیمتی در این کشورها اعمال نمیکند، برای مثال اگر کسی از ایران به عنوان توریست سلامت به کانادا مراجعه کند، برای یک ویزیت ساده باید ٩٠٠دلار پرداخت کند و چون دولت محدودیتی اعمال نمیکند چندان برایشان مهم نیست بیمارستانها از یک بیمار یا ایرانی یا عربستانی چقدر پول میگیرند. منظورم این است که کل پدیده توریست سلامت چه در صدور و چه در مرحله پذیرش نشان دهنده تاثیرات جدی در کشورهای جهان سوم است.
این ضعف است یا نقطه قوتی است که باید قدر آن را دانست و متناسب با امکانات و توانمندیهایمان از فرصت آن استفاده کنیم؟
من امیدوارم روزی برسد که تمام کشورهای جهان سوم از افغانستان و پاکستان گرفته تا آذربایجان و ترکیه و سلیمانیه و خرمشهر و تهران و… نظامهای سلامتشان به گونهای رشد یابند که نیازی نباشد بیماران برای مسائل درمانیشان به شهرهای توسعهیافتهای مانند کپنهاگ دانمارک مراجعه کنند. اگر هم کسی برای پیگیری مسائل درمانیشان از دانمارک و سوئد و نروژ خارج میشود، به توصیه پزشکان معالج است که به آنها میگویند درمان متفاوتی در جایی راه افتاده که البته این هم استثنایی و محدود است. این پیشفرضی است که باید در مباحث مربوط به گردشگری سلامت در نظر داشته باشیم.
تمام کشورهای پیشرفته، سیستمهای بهداشت و سلامت لوکال و مختص به خود دارند که دولتها ایجاد کردهاند و خارج از آن به اتباع دیگر کشورها اجازه دسترسی و استفاده چندانی داده نمیشود و اگر هم این اتفاق بیفتد معمولا بسیار پرهزینه است.
سوال این است که آیا کشورهای پیشرفته و توسعهیافته ادبیات و مفهومی به نام گردشگری سلامت و خدماتی که به این نام به بیماران ارائه میشود را پذیرفتهاند و فرضا به یک بیمار دانمارکی که قطعا در کشور خودش خدمات درمانی پیشرفتهای دریافت میکند توصیه میکنند که به ایران یا ترکیه برود و آنجا درمان شود؟
در کشورهای پیشرفته چنین پدیدهای به صورت ساختارمند وجود ندارد. لااقل تاکنون ندیدهایم که دولت دانمارک ساختار و سیستمی دایر کند و به بیماران بگوید برای درمان به کشورهای دیگر بروند. البته اینکه ما میگوییم گردشگری سلامت بیش از همه در کشورهای جهان سومی یا توسعهنیافته هوادار دارد به این معنا نیست که از اساس منکر وجود آن شویم. حداقل درباره کشورهای حوزه اسکاندیناوی ما میدانیم که دولتهای رفاهی و سوسیال دموکرات امور را در دست دارند و چیزی به نام بازار آزاد و رقابتی سلامت وجود ندارد که کسی به آنجاها مراجعه کند.
منظورم این است که گردشگری سلامت پدیدهای احتنابناپذیر است که به دلایل متعدد از جمله مشکلات سیاسی و اقتصادی و اقتصادی و اقلیمی در کانون توجه قرار گرفته و از قضا در منطقه خاورمیانه با گستره بالایی از ناآرامیها و تغییر و تحولات سیاسی و اقتصادی و امنیتی، بسیار شایعتر است. در کشور ما نیز از قدیم گردشگر سلامت و پدیده گردشگری سلامت را داشتهایم و چه بهتر حالا که این پدیده را داریم، فرصت مناسبی که مسائل و چالشهای آن را ساماندهی کنیم تا بتوانیم از مزایا و عواید آن متنفع شویم. گذشته از اینها در منطقه خاورمیانه بازار توریسم سلامت بیش از حد تصور رقابتی شده و ما باید از این فرصت استفاده کنیم.
قدری موضوع را بازتر کنیم تا به اصل موضوع برسیم. مثل خیلی از حوزههای دیگر، توریسم سلامت که به شکل جدید آن پدیدهای تقریبا نوپا در کشورمان است، مسائل و چالشهایی دارد که یافتن نسخه نجاتدهنده آن در وهله اول مستلزم شناخت دقیق چیستی و ابعاد آن است؟
ما همیشه توریسم سلامت داشتهایم و الان هم داریم اما مسئله اصلی این است که به این داشته و ظرفیتهای آن دقت کافی را نمیکنیم. من معتقدم گردشگری سلامت با همه زیرمجموعههای آن را میتوانیم بهتر ساماندهی کنیم و میتواند برای ما فرصت باشد. من به دو دلیل اعتقاد دارم اگر ما گردشگری سلامت را جدیتر بگیریم، به سود ماست. اول اینکه حوزهای سودآور است و برای کسانی که در این زمینه سرمایهگذاری کردهاند، ارزش افزوده ایجاد میکند. دلیل دوم که به نظرم مهمتر هم هست این است که توریسم سلامت برای قاعدهمند کردن زیرساختهای سلامت که به شدت هم نابسامان هستند، بسیار به کار میآید. من فکر میکنم بها دادن به توریسم سلامت برای کل نظام سلامت کشور مفید است.
بسیاری از مراکز درمانی آمریکایی آمدهاند و در کشورهای حاشیه خلیج فارس شعبههای اقماری خود را دایر کردهاند و اینها هم بسیاری از بیماران کشورهای دیگر را جذب میکنند. الان در دوبی و قطر مراکزی درمانی دایر شدهاند و مثلا با برند Mayo Clinic آمریکا کار میکنند. طبیعی است که در برخی موارد اگر امکان درمان هم وجود نداشته باشد، بیمار را به خارج از کشور هم اعزام میکنند.
چطور گردشگری سلامت بر کلیت نظام سلامت اثر میگذارد؟
من میگویم اگر درست و سنجیده عمل کنیم، علاوه بر مزیتهای مادی و غیرمادی گردشگری سلامت، کل نظام سلامت هم از بهرههای آن نصیب میبرد. بگذارید به چند دهه پیش برگردیم و تاریخچه گردشگری سلامت را بررسی کنیم، آن وقت پرسش شما را نیز میتوان داد.
قبل از انقلاب ما توریست سلامت به کشورهای دیگر صادر میکردیم. تعداد بسیار زیادی از هموطنان عموما مرفه ما برای ادامه درمان به کشورهای انگلیس، آمریکا و به ویژه آلمان میرفتند. بعد از انقلاب به دلیل مسائل سیاسی و جنگ، به جز سیاسیون و افراد بسیار ثروتمند، کسی نمیتوانست به خارچ از کشور مراجعه کند. بسیاری از مسافرتهای درمانی هم که سیاسیون میکردند عمدتا به بهانه درمان بود. یعنی اینقدر رفتن به خارج و درمان شدن رایج بود که حتی شخصیتهای سیاسی هم به همین بهانه به خارج از کشور میرفتند و کارهایشان را انجام میدادند.
بعد از انقلاب و به خصوص استقلال کشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی، موجی عظیم از توریستهای سلامت به کشور ما وارد شدند. البته باید تاکید کنم این گردشگران واقعی بودند و نه لزوما کسانی که به دلیل مصیبت یا بلاهایی مانند جنگ و قحطی و زلزله و… پزشکان و بیمارستانهای کشورشان از بین رفته باشد و برای درمان به کشوری دیگر بروند. توریسم واقعی به این معنا که فکر میکردند ایران کشوری پیشرفته و بخشی از دنیای غرب بوده و حتما نظام سلامت پیشرفته و بهینهای دارد که برای آنها که خود را عقبمانده میدانستند، جذابیت بسیاری داشت. بنابراین موج عظیمی از گردشگران از کشورهای آسیای میانه و به خصوص جمهوری آذربایجان راهی ایران شدند که به دنبال سیستم درمانی بهتر میگشتند. در این دوره البته از افغانستان، پاکستان، عراق و… هم افرادی وارد ایران میشوند، منتها تردید دارم بشود نام اینها را توریست گذاشت.
حدود ۴۰ سال پیش اولین بیمارستان مدرن را هلال احمر ایران در دوبی راهاندازی کرد که بسیاری از کودکان این شهر هم واکسنهای خود را در این بیمارستان گرفتند. بعد از چند دهه و با وجود اینکه این شهر پر شده از شعبههای اقماری مراکز درمانی شناختهشده جهانی، هنوز در ذهن اهالی این شهر، بیمارستان هلال احمر جایگاه منحصر به فردی دارد.
توریست یعنی کسی که همه چیزش درست و اصولی است و با پولی که در جیب دارد به کشوری دیگر میرود اما گردشگرانی که از افغانستان و عراق وارد کشور ما شدند اکثرا بیخانمانها و کسانی بودند امکان دریافت نیازهای درمانی خود را در کشور خودشان نداشتند. حالا به پاسخ سوال شما میرسیم. گردشگران سلامت هیچ تعهدی ندارند که اگر بار دیگر وارد کشور شدند دوباره همان مرکزی مراجعه کنند که دفعات قبل به آنجاها رفته بودند. اتفاقی که درباره گردشگران آذربایجانی افتاد همین است. تعداد زیادی از مریضهایی که برای معالجه به تهران و تبریز رفتند، بعد از مدتی با سیستم درمانی بسیار فشلی روبرو شدند. در مواردی مانند عملهای جراحی زیبایی و دندانپزشکی و… خدماتی ارائه میشد اما اگر گردشگری بیماریهای پیچیده داخلی میداشت و نیازمند تشخیص و درمان میبود، جز سرگردانی چیز دیگری در ایران نصیبشان نمیشد. یعنی گردشگر سلامت در مسائل عمومی و جنرال و حوزههای تخصصیتر مانند مغز و اعصاب و عروق و… که حجم عمده نظام سلامت را تشکیل میدهد خدمات رضایتبخشی دریافت نمیکردند. اضافه بر این خدمات درمانی که این بیماران دریافت میکردند، در مقایسه با پول هنگفتی که هزینه میکردند، تقریبا هیچ بود.
در نتیجه خیل عظیمی از توریستهای سلامت که از آذربایجان و دیگر کشورها به سمت تبریز و تهران سرازیر میشدند به سرعت به سمت استانبول کانالیزه شدند. از این گذشته سیستم درمانی استانبول به سطح بینالمللی نزدیکتر بود و از طرفی هم چون کشور جمهوری آذربایجان به راحتی ارتباط و مراوده با کشورهای اروپایی و آمریکا برقرار میکردند، در نتیجه گردشگران میدیدند که خدمات(Services) درمانی که در ایران دریافت میکنند با آنچه که در کشورهای توسعه یافته دیگر ارائه میشود، اختلاف دارد و چون در این کشورها خدمات درمانی بسیار گران است، ترکیه را انتخاب میکردند.
نکته دیگر این است که بخش خصوصی کشور ترکیه خیلی زود متوجه موضوع شد و از همان ابتدا شروع به ساخت و توسعه بیمارستانها و مراکز درمانی این کشور کرد و در نتیجه بیمارانی که تا قبل از این به ایران میآمدند را به کشور خود کانالیزه کردند. به عبارت دیگر ما بازار سلامت آذربایجان و چند کشور دیگر را بدون اینکه حتی متوجه هم شویم، به ترکیه باختیم.
اصلاح چالشهای عمیق نظام سلامت در کشور ما آسان نیست. واقعیت این است که ریشه مشکلات سد راه گردشگری سلامت را باید در کلیت نظام سلامت جست که معایب ساختاری زیادی دارد. در نظام سلامت ما سرمایه سود ندارد و این کار را برای توسعه گردشگری سلامت که به شدت نیاز به حمایت دارد، دشوار میکند.
ما در کشورمان این همه بیمارستان و مرکز درمانی با استانداردهای جهانی ساختهایم و از آن طرف در مسائل تشخیصی فرضا یک پزشک ایرانی در یک ماه به اندازه یک سال یک پزشک نروژی بیمار ویزیت میکند. چرا به نظرتان ما در حوزه تشخصی قافیه را به ترکیه باختهایم؟
ما قافیه را باختیم چرا که فکتها این را نشان میدهند. در عرصه پزشکی ابتدا فکت را نشان میدهند بعد دنبال علت میروند. ما باختیم به این فکت که باختیم. اولین بار که به کشور جمهوری آذربایجان رفتم، اکثر مسافران پرواز ما، بیمارانی بودند که برای درمان به ایران آمده بودند. در برگشت هم وضع همین بود اما آیا الان کسی از جمهوری آذربایجان به ایران میآید؟ دلیل باخت ما hypothesis و فرضیهمحور است. یعنی ممکن است رابطهای مستقیم میان کیفیت خدمات و تعداد بیماران وجود نداشته باشد اما نمیتوان از رابطه همبسته آنها به سادگی گذشت.
تحلیل من این است علت این اتفاق نداشتن نظام سلامت استاندارد در کشور ماست. ممکن است در برخی حوزهها که شما هم نام بردید خوب باشیم اما به طور کلی سیستم ما هنوز به استاندارهای لازم نرسیده است.
منظورتان مشخصا درباره نوع و کیفیت خدمات است یا کالاشدگی سلامت و درمان؟
خدماتی که ما در کشورمان ارائه میکنیم استاندارد نیست. استاندارد به این معنا که کیفیت خوبی ندارد و از طرفی هم تفاوت میان کیفیتها زیاد است. آن چیزی که عموم از پزشکی میفهمند، فعالیتهای executive و عملی مثل جراحی و امثال اینهاست؛ غافل از اینکه بخش مهمتر پزشکی فعالیتهای non executive و غیراجرایی است.
اینکه پزشک یک بیمار را چگونه ببیند و از او شرححال بگیرد یا پرونده برای او درست کند، مهمتر از آن چیزی است که ما تصور میکنیم. همیشه گفتهایم که ویزیت همزمان چند مریض کاری غیرحرفهای و غیراخلاقی است اما آیا در مراکز درمانی دانشگاهی ما چنین اصولی رعایت میشود و آیا ما کاری برای حل این معضلات جدی و ریشهدار کردهایم؟ طبیعی است تا زمانی که سیستم نظام سلامتمان را درست نکنیم نمیتوانیم آن را به بیرون عرضه کنییم . علت اینکه میگویم توریست سلامت کمک میکند ساختارها را اصلاح کنیم، به این خاطر است که بیرون و چشمهای شسته شدهای مثل آذربایجانیها قابل عرضه میشود.
اگر دغدغهمان این باشد که در سال فلان تعداد گردشگر سلامت وارد کشور شوند اما از اصلاح ساختارها غفلت کنیم، ارزشی ندارد. ۱۰ سال پیش که برای اولین بار از باکو برگشتم نامهای خطاب به بیمارستان بهمن نوشتم و پیشنهاد دادم کلینیکی اختصاصی به نام کلینیک بهمن در باکو تاسیس کنند و بیماران را در آنجا پذیرش کنند و متقابلا برخیها را هم به این کلینک بفرستند اما دیدم هیچ انگیزه و جذابیتی برای این کار وجود ندارد.
اشاره کردید که دیرزمانی ایران توریست سلامت به خارج میفرستاد و در مقابل هم از کشورهای اقماری شوروی توریست سلامت وارد ایران میشد که البته بعدها به گفته شما به سمت ترکیه و اخیرا کشورهای منطقه خلیج فارس کانالیزه شدند. به نظر میرسد ایران هنوز هم مقصدی جذاب برای گردشگران سلامت است. همین حالا هم بیماران زیادی از کشورهای منطقه و همسایگان ما برای درمان به ایران میآیند. دلیل جذابیت کنونی ایران ارزان بودن خدمات است یا اینکه دلایل دیگری دارد که این باور را در ذهن گردشگران سلامت ایجاد میکند که به ترکیه نروند و ایران را انتخاب کنند؟
من میگویم توان رقابت داریم اما شرط و شروطی هم دارد. شرط اصلی این است که ما بدانیم در کجا و در چه فیلدی و چگونه رقابت کنیم. علت اینکه ما در برابر گردشگری سلامت در ترکیه کم آوردیم و بیماران آذربایجانی به استانبول میروند تنها کیفیت خدمات نیست. علت دیگر این است که هیچ سازوکار درست و اصولی برای این کار فراهم نکردهایم و در نتیجه انگیزهای هم برای این کار وجود ندارد.
سرمایه در بخش خصوصی سلامت ما اصلا وجود خارجی ندارد. بازدهی بیمارستانهای خصوصی در کشور ما در مقایسه با عملکرد بخشهای خصوصی سایر عرصههای اقتصادی بسیار محدود است. سیستمهای بیمارستانهای خصوصی به نوعی دولتی و عجیب و غریب است. وقتی توریسم سلامت و اعزام دکتر و پذیرش بیمار رونق میگیرد که سود اقتصادی موسسات تامین و تضمین شود. یعنی بیمارستانهای خصوصی هیچ سودی از پذیرش گردشگر سلامت نمیبرند و سود و ارزش افزوده به جیب پزشک و جراح و ارتوپد و… میرسد. حتی اگر یک مغازه را هم تصور کنید علاوه بر سودی که گردانندگان آن میبرند، دست آخر کمی سود هم به مغازه به مثابه بنگاهی اقتصادی میرسد. بیمارستانهای خصوصی در ایران به معنای واقعی کلمه بنگاه اقتصادی نیستند. یعنی از یک طرف ما در بخش درمان دولتی ادای ذولتهای رفاهی و تهیه و تدارک امکانات برای تودههای مردم را داریم و شعار آن را سر میدهیم اما در عمل میبینیم که ما از سرمایهدارانهترین کشورها هم سرمایهدارانهتریم. برای مثال شما با یک نفر قرار میگذارید که عمل جراحی روی او در فلان بیمارستان انجام دهید اما حقالزحمه عمل جراحی به حساب پزشک واریز میشود و نه بیمارستان. یعنی در خوشبینانهترین حالت ۲۰ درصد حقالزحمه عمل جراحی به بیمارستان اختصاص مییابد و در نتیجه بیمارستانها با همین ارقام اداره میشوند.
در واقع بیمارستانها در واقع مکانهایی برای درامدزایی پزشکان است. بیمارستانهایی داریم که اگر بخواهد بدهیاش را به پزشک جراح خود بپردازد باید تعطیل شود. علت اینکه من مدام در نوشتههای خود داد سرمایه و سود و کالایی شدن را سر میدهم این است که میگویم باید سیستمی سرمایهداری وجود داشته باشد بعد به نقد آن پرداخت. در چنین سیستم غیرمتوازن و غیرسرمایهدارانه اصلا علاوه بر اینکه نمیتوان خدمات درست و اصولی به گردشگر سلامت عرضه کرد، سرمایهگذاری در این بخش هم جذابیتی برای سرمایهگذاران نخواهد داشت و در نتیجه نمیتوان از مزایای گردشگری سلامت بهره کافی و وافی را برد.
بیمارستانهای خصوصی در ایران به معنای واقعی کلمه بنگاه اقتصادی نیستند. یعنی از یک طرف ما در بخش درمان دولتی ادای ذولتهای رفاهی و تهیه و تدارک امکانات برای تودههای مردم را داریم و شعار آن را سر میدهیم اما در عمل میبینیم که ما از سرمایهدارانهترین کشورها هم سرمایهدارانهتریم.
یعنی شما معتقدید نقیصهای جدی در نظام سلامت ما وجود دارد که بر گردشگری سلامت هم اثر گذاشته و در نتیجه بعد از این همه سال موضوع گردشگری سلامت در کشور ما به بلوغ نرسیده است.
بله. این نقیصه وجود دارد. ما در توریسم سلامت موفق نشدهایم به این خاطر که سیستم و ساختار نظام سلامت در کشورمان از نظر اقتصادی دچار اختلالهای جدی و خطرناک است. ما عادت کردهایم متخصصین داخلیمان را مجبور میکنیم روزی ۴۰ یا۵۰ مریض را با نرخ دو دلار ویزیت کنند؛ در نتیجه کیفیت خدمات پایین بیاید که برای هیچ گردشگر سلامتی قابل قبول نیست و بعد از مدتی هم نتیجهای که میخواهیم را نمیگیریم.
اگر دغدغهمان این باشد که در سال فلان تعداد گردشگر سلامت وارد کشور شوند اما از اصلاح ساختارها غفلت کنیم، ارزشی ندارد. ۱۰ سال پیش که برای اولین بار از باکو برگشتم نامهای خطاب به بیمارستان بهمن نوشتم و پیشنهاد دادم کلینیکی اختصاصی به نام کلینیک بهمن در باکو تاسیس کنند و بیماران را در آنجا پذیرش کنند و متقابلا برخیها را هم به این کلینک بفرستند اما دیدم هیچ انگیزه و جذابیتی برای این کار وجود ندارد. چرا که هیئتمدیره بیمارستانها سرمایهگذار نیستند که بخواهند با صادرات سلامت سودی به دست بیاورند.
لازمه سودآوری این است که ما محصولی داشته باشیم و آن را بفروشیم اما چنین رویکردی در کشور وجود ندارد. بیمارستانهای خصوصی در کشور ما در حال تبدیل شدن به زایشگاه هستند و اگر کسی بیماری داخلی داشته باشد و بخواهد بستری شود. اساتید داخلی ما برای کار کردن در بیمارستانهای خصوصی اکراه دارند. اینها مسائلی است که کسی درباره آنها صحبت نمیکند.
ما میدانیم متولی نظام سلامت و درمان در کشور وزارت بهداشت است. در حوزه گردشگری سلامت به معنای عام آن چالشهای بسیاری داریم. این نقیصه را چه کسی باید حل کند؟ فعالان و بازیگران حوزه گردشگری سلامت مثل بیمارستانهای خصوصی باید دست به دست یکدیگر بدهند و ائتلاف تشکیل دهند یا باید متولیان کاری کنند و منتظر باشیم با اصلاح نظام سلامت، مشکلات گردشگری سلامت هم رفع و رجوع شود؟
ببینید اصلاح چالشهای عمیق نظام سلامت در کشور ما آسان نیست. واقعیت این است که ریشه مشکلات سد راه گردشگری سلامت را باید در کلیت نظام سلامت جست که معایب ساختاری زیادی دارد. در نظام سلامت ما سرمایه سود ندارد و این کار را برای توسعه گردشگری سلامت که به شدت نیاز به حمایت دارد، دشوار میکند. با این حال معتقدم اگر هدفگذاری کنیم یکی از راههایی که میتوان بر مشکلات فائق آمد این است که به توریسم سلامت جدیتر فکر کنیم تا کمک کند ساختارهای نظام سلامت هم اصلاح شوند.
الان یک کلاف سردرگم و عجیبی برای گردشگران سلامت در کشور ما شکل گرفته است. برای مثال یک پزشک دهکده در سلیمانیه عراق ۲۰ یورو دریافتی دارد اما بیماری که از آنجا به ایران میآید، پزشک ایرانی در ازای خدمت به او سه یورو بیشتر دریافت نمیکند. طبیعی است که برای این بیمار پرداخت سه یورو مقرون به صرفهتر است اما در عین حال شک دارد که این هزینه اندک بیاشکال باشد. اشکال بزرگتر این است که پزشک ایرانی که سه یورو دریافت میکند در مقایسه با پزشک دهکدهای در سلیمانیه بیشتر سود میبرد. چرا که هیچ کسی نگاه نمیکند در ازای دریافت سه یورو چقدر خدمات به بیمار داده شده است. پزشکان داخلی با نرخهای اندک کنونی درآمد کلیشان از پزشکان خارجی بیشتر است اما کسی نمیگوید چقدر کار کردی یا چند مریض ویزیت کردی. چنین سیستمی در درون خودش میچرخد و کسی هم متوجه نمیشود اما زمانی که نمود بیرونی یافت دیگر نمیتوان بیتفاوت ماند.
اینکه چطور نظام سلامت ما از گردشگری سلامت اثر میپذیرد، در interaction و اثرمتقابلی است که با نظامهای سلامت بینالمللی برقرار میکند که متاسفانه چنین تعامل و ارتباطی هنوز شکل نگرفته است. حدود ۴۰ سال پیش اولین بیمارستان مدرن را هلال احمر ایران در دوبی راهاندازی کرد که بسیاری از کودکان این شهر هم واکسنهای خود را در این بیمارستان گرفتند. بعد از چند دهه و با وجود اینکه این شهر پر شده از شعبههای اقماری مراکز درمانی شناختهشده جهانی، هنوز در ذهن اهالی این شهر، بیمارستان هلال احمر جایگاه منحصر به فردی دارد. این تجربه به ما میآموزد که نمایندگان جامعه پزشکیمان در کشورهای همسایه و دوست حضور داشته باشند.
مسئله ما در گردشگری سلامت نابسامانیها و سیاستگذاریهای نادرست و غلط داخلی است. کافی است دولت در معاهداتی که با همسایگانمان منعقد میکند، به توریسم سلامت هم توجه کند و گروهها و سرمایهگذاران را گسیل کند تا شعبههای بیمارستانهای شناختهشده ایرانی را در کشورهای مقصد راهاندازی کنند. این کار را همه کشورها انجام دادهاند. یا گروههای پزشکی خصوصی با هزینه خودشان در مناطق توریستپذیر کلینیکهایی راه بیندازند و بتوانند این مراکز را نظر نیروی انسانی ماهر و آموزش دیده تغذیه کنند و سعی کنند روی standard of care آنها کار کنند، برد خواهیم کرد.
ما قافیه را باختیم چرا که فکتها این را نشان میدهند. در عرصه پزشکی ابتدا فکت را نشان میدهند بعد دنبال علت میروند. ما باختیم به این فکت که باختیم. اولین بار که به کشور جمهوری آذربایجان رفتم، اکثر مسافران پرواز ما، بیمارانی بودند که برای درمان به ایران آمده بودند. در برگشت هم وضع همین بود اما آیا الان کسی از جمهوری آذربایجان به ایران میآید؟
در کنار اینها لازم است کنترلها و نظارتها را دقیقتر و از همه مهمتر الگوهای کار در بیمارستانها را اصلاح و درست کنیم. کشورهای همسایه ما نظیر ترکیه هم همین کار را کردهاند. همانطور که ورود سرمایهگذاران سلامت به کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ممکن شده، ما هم میتوانیم با جذب این سرمایهگذارن از مزایای بیشتری برخوردار شویم. مثلا بسیاری از مراکز درمانی آمریکایی آمدهاند و در کشورهای حاشیه خلیج فارس شعبههای اقماری خود را دایر کردهاند و اینها هم بسیاری از بیماران کشورهای دیگر را جذب میکنند. الان در دوبی و قطر مراکزی درمانی دایر شدهاند و مثلا با برند Mayo Clinic آمریکا کار میکنند. طبیعی است که در برخی موارد اگر امکان درمان هم وجود نداشته باشد، بیمار را به خارج از کشور هم اعزام میکنند. درست مانند رستوران مکدونالد که در همه جای جهان شعبههایی دایر کرده است. این نوعی سرمایهگذاری است که از کشورهای خارجی وارد میشود، اما اینکه آیا بتوان چنین امکاناتی را در ایران هم راه انداخت، به مولفههای زیادی نیاز دارد.
روی دیگر سکه چطور؟ آیا این ظرفیت و قابلیت را داریم که بیمارستانها و مراکز درمانی پیشرفته کشورهای دیگر بیاید و در ایران شعبه و کلینیکی دایر کنند؟ در این صورت هم دانش پزشکی ما توسعه مییابد و بیمارستانها و پزشکان ما از آنها میآموزند و هم با ایجاد فضای رقابتی جدیتر بیماران بیشتری به اسم گردشگر سلامت وارد کشور میشوند؟
اصلا نیازی به قابلیت ندارد. کافی است به آنها اجازه دهیم بیایند و کار کنند. مسئله این است که آیا آنها حاضرند با قوانین و تعرفههای ما کار کنند. به هرحال تعرفههای بیمارستانهای پیشرفته دنیا به هیچوجه با تعرفههای ما همخوانی ندارد. ما نیاز جدی به تاسیس مراکز درمانی خارجی در کشورمان داریم تا از قبل آن نظام سلامت ما هم یاد بگیرد و اصلاحپذیرتر شود. منتها برای سرمایهگذاری در این حوزه باید تکلیف خیلی از مسائل از جمله موضوع تعرفهها، نوع همکاری پزشکان(physicians) ایرانی با این مراکز و… را نیز مشخص کنیم.
در حوزه سلامت یکی از متغیرهای کلیدی و اثرگذار نحوه ارتباط با مجامع پزشکی بینالمللی و دانشگاهها و مراکز درمانی خارجی است. عموم پزشکان همهساله چندین سفر خارج از کشور دارند و بعضا در کنگرهها و همایشهای مرتبط هم حضور مییابند. این مراوده و تعامل با بازیگران بینالمللی و همتایان خارجی که گونهای از «بازاریابی اجتماعی» است، چقدر به نظام سلامت ما کمک میکند و آیا میتوان از آن در خدمت به باز کردن گرههای گردشگری سلامت و توسعه آن استفاده کرد؟
یکی از چالشهای بزرگ در نظام سلامت ما همین است. هیچ کشوری را سراغ ندارم که نظام سلامت آن به اندازه ایران با دنیا بیارتباط و منقطع باشد. در همه کشورها با هر نظام سیاسی و اقتصادی گردش و rotation اساتید و فراخوانهای استخدام بینالمللی است، تمام دانشجویان و دستیاران نه در کل کشور بلکه در تمام دنبا میچرخند.
همین الان بخش زیادی از فلوشیپها و ظرفیتهای فوقتخصصی شاخههای مختلف پزشکی را در اروپا را پزشکان عربستانی رزرو کردهاند؛ در تمام بیمارستانهای دانشگاههای این کشور پرفسورهای آمریکایی و اروپایی کار میکنند اما در ایران نظام سلامت به شدت خود را ایزوله کرده و ارتباطی با مجامع بیرونی ندارد. همین الان پولی که در کشور ما به نظام سلامت تزریق (Injection)میشود چندین برابر سرانه جمعیت است و بسیار بیشتر از بودجهای است که بسیاری از کشورها در سال خرج نظام درمان و سلامت خود میکنند. ما منابعمان را هدر میدهیم اما اگر بخواهم پاسخ شما را بدهم اینطور میگویم که حداقل تاثیر گردشگری سلامت این است که کمک میکند روزنهای برای ارتباط با کانونهای دانش پزشکی باز شود و این همان چیزی است که ما به شدت به آن محتاجیم اما شاید در درازمدت ممکن شود.