رفتن اسدلله مشایخی روزنامه نگار هم از این رفتن هاست . چگونه می توان برای کسی که نوشت که همه دار و ندارش قلم بود و بس ؟ او که جادو می کرد با واژه ها .
شفا آنلاین:مرگ درذات خود باور ناپذیراست ، اما بعضی از مرگ ها را نمی خواهی باور کنی . بعضی از رفتن ها گوشه خاصی از قلبت را درگیر می کنند . کنجی از ذهن که صداهای گذشته را مدام در گوش تو تکرار می کند و می کشاند تو را تا روزها دور ، تا روزهای لبریز از خاطره ، تا روزهایی که حس می کردی با ادمی از جنس جهانی دیگرروبرو هستی .
رفتن اسدلله مشایخی
روزنامه نگار هم از این رفتن هاست . چگونه می توان برای کسی که نوشت که همه دار و ندارش قلم بود و بس ؟ او که جادو می کرد با واژه ها . او که حتما و قطعا با تمام توانی که برای پرورش استعدادهای جوان عرصه روزنامه نگاری داشت نادیده گرفته شد و چقدر دلگیر بود و کلامی برلب نمی آورد .
آری ، به قول خودش در یکی از نوشته هایش خبرنگار جوان ناگهان هواي دلش سرد شد، لرزيد. يخ زد و منجمد شد. آن خبرنگارجوان فهميد زندگي فقط ريحان و نيلوفر و چمن و آفتاب نيست...
زندگی فقط ریحان و نیلوفر نبود، حالا زندگی پر از ریحان و گل و نیلوفر هم که باشد اما او را کم دارد ، بعضی از رفتن ها عجیب سنگین است ...حتی برای آن هایی که شاید سال ها از او بی خبر بودند . "شب بی مهتاب ، اسمان بی باران ، رود خشک و خاک بی برکت ، سفره نان کوزه بی آب ، محصول بی حاصل و دهقان بی دل ، اجاق خاموش و...." حالا مای بی تو . تویی که همه دار و ندارت دختر و پسر جوان و همسرمهربانت بودند .ما رفتنت را باور نمی کنیم اما امروز برای دوباره از تو گفتن دورهم جمع می شویم و نبودت را هرچند باور نکرده ایم به خانواده عزیزت و به خودمان و به تمام آن ها که نوشتن را دوست می دارند تسلیت می گوییم .
شقايق آرمان
شاگرد استاد مشايخي