یکی از بزرگترین و در عین حال مهمترین بخش از وجود هر فرد عواطف و احساساتی است که دارد زیرا با این احساسات و عواطف است که او میتواند از زندگی خود لذت ببرد.
شفا آنلاین>اجتماعی> یکی از بزرگترین و در عین حال مهمترین بخش از وجود هر فرد عواطف و احساساتی است که دارد زیرا با این احساسات و عواطف است که او میتواند از زندگی خود لذت ببرد. فرض کنید روزی که خوشحال، بشاش و سرحال هستید چقدر میتوانید بیشتر «حال» و «احساس» خوب را تجربه کنید یا زمانی را در نظر بگیرید که از دیدن یک فیلم مهیج هیجانزده یا با شادی و غم دیگران همراه میشوید.
در واقع تجربه اینگونه احساسات برای ما ضروری است و باعث میشود زندگی معنای عمیقتری برایمان داشته باشد و بتوانیم بیشتر از زندگی لذت ببریم. اما متاسفانه بعضی افراد از تجربه چنین احساسات و عواطفی محروم هستند و نمیتوانند هیجانات مختلف را تجربه کنند. چرا چنین اتفاقی برای بعضی کودکان میافتد؟ نام بیماری آنها و روشهای مختلف برخورد با آن چیست؟
نقش احساسات
یکی از مهمترین نقشهای عواطف این است که عاطفه هر فرد وسیلهای برای برقراری ارتباط با دیگران محسوب میشود و او میتواند از طریق عواطف خود اطلاعاتی را در مورد احساسات، نیازها و امیال خود به دیگران منتقل کند.
به علاوه عواطف باعث فهمیدن، بازشناسی هیجانات دیگران و همچنین رفتارهای ناشی از همدلی با دیگران میشود؛ رفتاری منطبق و مناسب با هیجانات دیگران.
پس با توجه به نقش مهم عواطف در ارتباطات موثر، شناسایی احساسات، نیازها و امیال، پذیرش مسوولیت در قبال هیجانهای شخصی، حفظ انگیزش در برخورد با ناملایمات و رهایی از هرگونه پریشانی عاطفی و بازگرداندن آرامش به ذهن و جسم از مهمترین راهبردهای زندگی هر انسان سالمی در حوزه عواطف است.
بیسوادی هیجانی
به زبان ساده میتوان گفت فرد دچار «الکسی تایمیا» یا «کوری هیجانی» نمیداند هیجانات گوناگون چه ویژگیها و تفاوتهایی با هم دارند و وجود هیجان یا حالات عاطفی و خلقی را تشخیص نمیدهد. این وضعیت اغلب در افسردگی بیمارگونه، سوءمصرف و اعتیاد به مواد و نیز به دنبال مواجهه با رویدادهای تلخ و فاجعهآمیز دیده میشود. شواهد بسیار نشان میدهند افرادی که در زمینه احساسات و عواطف قوی هستند میتوانند به خوبی احساسات خود را کنترل کنند. همچنین قادرند احساسات دیگران را بهتر درک کنند، در نتیجه ارتباط بهتری هم با آنها داشته باشند و در هر زمینه زندگی(روابط خصوصی، خانوادگی و اجتماعی)موفقتر خواهند بود.
بعضی افراد در تشخیص و توصیف احساسات درونی خود مشکل دارند که در اصطلاح به آنها «بیسواد هیجانی» یا «کور احساسی» گفته میشود.
متاسفانه آنها نمیتوانند هرگونه احساساتی را که به زندگیشان رنگ میبخشد، درک یا ابراز کنند. همین درک یا ابراز نکردن احساسات، آنها را به انواع اختلالات روانتنی و روانپزشکی مانند افسردگی، اختلالات اضطرابی، سوءمصرف مواد، اختلالات خوردن، وسواس، سوءاستفادههای جنسی و حتی مشکلات گوارشی، فشارخون بالا، سرطان، نشانگان روده تحریکپذیر و... سوق میدهد.
شکلگیری بیماری
اصطلاح «الکسی تایمیا» اولینبار در سال 1972میلادی پیشنهاد و سپس بهعنوان وجه مشترک همه بیماران روانتنی پذیرفته شد.
در واقع این بیماران از احساس کردن و توصیف عاطفه و تخیل ناتوان هستند و اغلب از رواندرمانیهای مرسوم هم نتیجه نمیگیرند. ابتدا گمان میرفت الکسیتایمیا ممکن است تا حدودی ناشی از یک نقص جسمی یا زیستی- شیمیایی باشد اما بعدها با توجه به اینکه بسیاری از این بیماران توانستند با فنون درمانی ویژه بر این نقص غلبه کنند، این دیدگاه عمومیت خود را از دست داد. امروز پژوهشگران معتقدند الکسیتایمیا به مفهوم ناتوانی از احساس هیجانات و ابراز هیجانات ناشی از نارسایی در یادگیری برای ابراز هیجانات در کودکی است. برای نمونه زمانی که پدر و مادر احساسات خود را بروز ندهند یا درباره هیجانات خود و فرزندشان صحبت نکنند یادگیری انجام نمیشود. گاهی نیز والدین به علت نمایش هیجانات خود به کودک خرده میگیرند، درنتیجه فرزندشان سرخورده میشود. بعضی کودکان هم به این نتیجه میرسند که ابراز هیجانات خطرناک است چون اغلب باعث میشود تنبیه شوند.
اگر بخواهیم بیماریهای روانتنی را به صورت ساده در ارتباط با الکسیتایمیا توصیف کنیم میتوان گفت گاهی عواطفی مانند افسردگی، اضطراب، ترس یا مشتقات آنها به صورت احساس گناه و شرم با چنان شدتی برانگیخته میشوند و تداوم مییابند که دفاعهای معمول روانشناختی را به هم میریزند. این حالات هیجانی منجر به نابسامانیهایی در دستگاه عصبی میشود که بهطور عمده از طریق فرایندهای فیزیولوژیک ابراز میشوند و بخش احساسی یا ذهنی آن سرکوب میشود و از خودآگاه شدن آن ممانعت به عمل میآید زیرا آگاهی از این احساسهای ناخوشایند برای فرد قابلتحمل نیست.
ویژگیهای کوری احساسی
افراد دچار کوری احساسی که به نشانگان «الکسیتایمیا» یا «ناگویی خلقی» هم معروف است،3 ویژگی مهم و اساسی مانند مشکل در شناسایی احساسات، توصیف احساسات و شیوه تفکر بیرونی دارند. مشکل در شناسایی احساسات زمانی ایجاد میشود که فرد در تمایز میان احساسات و عواطف دچار پریشانی میشود. در این هنگام نمیتواند آنچه را از لحاظ هیجانی احساس میکند، بیان کند. افرادی با چنین مشخصات حتی اگر از نظر هوش، اطلاعات عمومی و تحصیل بسیار عالی باشند، توانایی بیان احساسات و عواطف خود را ندارند. البته این وضعیت تقریبا در نیمی از مبتلایان به اوتیسم مشاهده میشود اما بسیاری از الکسیها، رفتارهای دیگر مبتلایان به اوتیسم مانند کارهای غیرقابلپیشبینی یا تکراری را ندارند.
شناخت بیماری
آنچه تحتعنوان الکسیتایمیا روی میدهد، بعضی مشخصههای روانشناختی است که عبارتند از: محدودیت شدید در تخیل و رویا، تمایل برای توصیف جزییات ناچیز در محیط زندگی که ربطی به مشکل اصلی بیمار ندارند، ناتوانی در بیان روشن احساسات، سرکوب کردن گریه و عاطفه نامتناسب (برای نمونه جایی که انتظار میرود عصبانی شوند با حالت تسلیم، قبول و رضایت واکنش نشان میدهند)، اعمال ناگهانی بدون اندیشه قبلی، وابستگی شدید به دیگران یا برعکس؛ اجتناب از دیگران و درنتیجه روابط ضعیف بینفردی.
به علاوه این بیماران هنگام نشستن و ایستادن هم حالت فیزیکی انعطافناپذیری دارند. در واقع حساسیت و پاسخگویی مراقب اولیه به احساس و حالتهای هیجانی کودک یکی از مشخصههای مهم یادگیری و روش تنظیم عواطف و روابط با دیگران است. کودکان دارای دلبستگی ناایمن در مقایسه با کودکان دارای دلبستگی ایمن، سطح پایینتری از عواطف مثبت را تجربه میکنند و در توانایی خودتنظیمگری، اضطراب، افسردگی و دیگر عواطف منفی ناتوانی بیشتری از خود نشان میدهند.
مولفههای کوری احساسی
مولفههای کوری احساسی فرد را وارد یک دور باطل میکند که درنهایت باعث افزایش میزان ناگویی احساسی او میشوند. فرایند این دور باطل به این صورت است که ابتدا با ایجاد درماندگی روانشناختی درشخص، سیستم پردازش شناختی او مختل و فرایند شناسایی و توصیف احساساتش هم دشوار میشود. بهعنوان مثال فرد ناراحت است اما نمیتواند برای احساس خود واژه مناسبی پیدا کند چون نمیداند غمگین است، ترسیده یا عصبانی است؟ وقتی فرایند شناسایی مختل شود، تنظیم و مدیریت احساسات را تحتتاثیر قرار میدهد و اجازه نمیدهد احساسات فرد بر رفتارش تاثیری بگذارد. در این حالت او نمیداند چرا عصبانی است و نمیتواند آن را به دوستانش ابراز کند. به این ترتیب قدرت تخیل و تفکر منطقی از او سلب میشود و ترجیح میدهد تنها شاهد وقایع باشد. و با توجه به اینکه نمیتواند آنها را تحلیل و تفسیر کند، احساس درماندگی بیشتری میکند.
از آنجایی که برانگیختگی هیجانی با برانگیختگی فیزیولوژیک همراه است، اگر فرد قادر به شناسایی، توصیف و تفکیک آنها از هم نباشد، در بلندمدت باعث اختلال در دستگاه عصبی و دستگاه ایمنی و همچنین بیماریهایی مانند آرتریت روماتویید، بیماریهای قلبی-عروقی، سرطان، سوءمصرف مواد، سردردهای میگرنی، نشانگان روده تحریکپذیر، آسم، حساسیت، اختلالهای افسردگی، اضطراب و خوردن میشوند.
تحقیقات نشان میدهد شیوع ناگویی احساسی در سنین و تحصیلات بالا و در مردان بیشتر دیده میشود. یکی از توجیهات شیوع بیشتر نشانگان الکسیتایمیا در مردان به این دلیل است که مردان در مقایسه با زنان از لحاظ کلامی ضعیفتر هستند. بنابراین در توصیف احساسات خود به صورت کلامی هم مشکلات بیشتری دارند. از طرف دیگر با توجه به عاطفی بودن زنان، آنها میتوانند عواطف و هیجانات خود را تجربه کنند و آنها را تشخیص دهند و برای دیگران توصیف کنند
علل بروز کوری احساسی
تحقیقات نشان میدهد افراد مبتلا به «کوری احساسی» یا «ناگویی خلقی» یا از نواقص فیزیولوژیکی مثل اختلال در سیستم لیمبیک، هیپوتالاموس و اشکال در کارآمدی ارتباط بین نیمکره رنج میبرند یا به دلیل رویاروییهای مکرر با تروماهای دوران کودکی(از جمله طردشدگی، خیانت، آزارهای جسمی و جنسی یا شاهد بودن خشونت خانگی و بهطور کلی شیوه فرزندپروری نادرست)دچار نشانگان «الکسیتایمیا» شدهاند.
در بحث شیوه فرزندپروری، توجه داشته باشیم هر کودک با یک پتانسیل طبیعی به دنیا میآید که این پتانسیل را والدین میتوانند از طریق شیوه فرزندپروری خود، پرورش دهند یا از آن غافل شوند و تخریبش کنند.
تصور کنید کودکی که والدین بسیار سختگیر و متعصبی دارد، به دلیل وجود قوانین خشک و انعطافناپذیر والدین، بروز احساسات در زندگی برای او یک ضعف محسوب میشود.
خاموشی احساسات
احساسات و هیجانهای در حال تحول و شکلگیری کودک به رسمیت شناخته نمیشوند. چنین والدینی اغلب در مقابل هیجانهای کودک خود بدرفتاری میکنند و احساسات و هیجانات خود را بر احساسات کودک غالب میدانند.
اینگونه رفتارهای والدین تاثیر عمیقی بر چگونگی شکلگیری عواطف در مراحل بعدی زندگی کودکان میگذارد و در مواردی هم باعث ایجاد کوری عاطفه در آنها میشود زیرا تمام احساسات و عواطفشان به دلیل سوءرفتار والدین به مرور زمان سرکوب میشود و کودک همیشه یاد میگیرد که باید ساکت باشد و اجازه بیان احساسات را به خود نمیدهد. برعکس والدینی که به عواطف خود و فرزندشان اعتبار میدهند و همیشه با عبارات احساسی و بامحبت با کودک صحبت میکنند، نهتنها عشق و محبت را با بیان احساسات به کودک آموزش میدهند، بلکه با آموزش صبر و تحمل در برابر احساسات منفی، آسیبپذیری عاطفی کودکشان را هم کاهش میدهند.
متاسفانه بعدها با ورود کودک به محیطهای آموزشی این موضوع روی درس و اطاعت از معلم متمرکز میشود و در محیطهای کاری هم که تنها کار، درآمد و بهره شغلی مدنظر است و هیچ ارزشی برای هوش عاطفی و ایجاد فرصت بررسی و بیان احساسات افراد قائل نمیشوند، بیشتر تقویت میشود. تقویت آن هم بالطبع منجر به گسترش بسیاری از اختلالات روانتنی و روانپزشکی میشود.
درمان
معمولا درمانگران در این حوزه برای درمان کودک از «بازیدرمانی» استفاده میکنند. بازی برای کودک لذتبخش است و نهتنها باعث سازماندهی ذهن و ایجاد امنیت روانی در او میشود، بلکه بهدلیل ویژگی نمادی بودن آن اجازه میدهد کودک احساسات، نیازها و افکار خود را به صورت کارآمد در موقعیتهای مختلف زندگی بهعنوان یک مهارت شناسایی و توصیف کند.
بازیدرمانی برای کودکان مبتلا به نشانگان الکسیتایمیا به دو صورت انفرادی و گروهی انجام میشود. در بازی انفرادی معمولا بازیدرمانگر با استفاده از بازی کلمات احساسی کمک میکند کودک به شناسایی و ابراز احساسات و هیجانات خوشایند و ناخوشایند خود در قالب کلمات بپردازد و از این طریق خودابرازی او بهبود یابد، اما در بازی گروهی هدف درمانگر این است که کودک علاوه بر یادگیری مهارت ارتباطی و اجتماعی با دیگران، ویژگیهای مثبت و منفی خود را در نتیجه ارزیابی دیگران و بازخورد آنها، شناسایی کند و بهداشت روانی خود را افزایش دهد.
مقابله با بیماری
خوشبختانه بیماری الکسیتایمیا با مراجعه به مشاور و رواندرمانگر قابلدرمان است؛ یعنی کار درمان زیرنظر روانپزشک است که بهطور عمده از رواندرمانی استفاده میکند. برای درمان، شناخت فرد را نسبت به احساسات و عواطف خود و دیگران افزایش میدهند و از این طریق موجب ارتقای خودابرازی و ایجاد روابط همدلانه در او میشوند. با این حال اگر افراد به درمانگر یا روانشناس دسترسی ندارند میتوانند با انجام این کارها به بهبود احساسات و درنهایت توانایی توصیف و ابراز احساسات دست یابند.
در گام نخست افراد باید از احساسات خود آگاه باشند و این آگاهی نیز از راه پذیرش احساسات خوشایند و ناخوشایند، شناسایی عکسالعملهای فیزیکی در برابر احساسات مختلف، یادگیری کلمات بیشتر برای بیان احساسات و فهمیدن علت بروز احساسات در خود و تجزیه و تحلیل احساسات پیچیده به دست میآید.
در گام دوم افراد باید احساساتشان را به دیگران بگویند. بنابراین در این مرحله باید خودشان برای حرف زدن درباره احساسات خود با دیگران پیشقدم شوند؛ یعنی وقتی میخواهند درباره احساساتشان حرف بزنند باید جمله خود را با ضمیر «من» شروع کنند چون ضریب امنیت ارتباط را بالا میبرد و از طرف دیگر نشان میدهد افراد مسوولیت احساسات خود را میپذیرند. به علاوه وقتی کسی حرف میزند کاملا به او توجه کنند و با استفاده از پاسخهای غیرکلامی بازخورد همدلانهای داشته باشند. در گام سوم هم روی احساسات خود از طریق نوشتن آنها، آرامسازی، تنفس آگاهانه، ورزش و تشویق خود هنگام داشتن احساسات خوشایند کار کنند و مهارتهای لازم را در ابراز آن به دست آورند.هفته نامه سلامت -
دکتر سارا ساعدی:*متخصص روانشناسی سلامت و عضو هیاتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی