بیماری ایدز یکی از بیماریهایی است که به دلیل نگاه جامعه و برچسبهایی که برای فرد مبتلا به همراه دارد تبدیل به نوعی تابو شده و مبتلایان به آن را دچار رنجی مضاعف میکند،
شفا آنلاین>اجتماعی>سلامت>بیماری ایدز یکی از بیماریهایی است که به دلیل نگاه جامعه و برچسبهایی که برای فرد مبتلا به همراه دارد تبدیل به نوعی تابو شده و مبتلایان به آن را دچار رنجی مضاعف میکند، در حالیکه ایدز<AIDS> نیز مانند هر بیماری دیگری سلامت فرد را به خطر میاندازد و بس، اما این رنج مضاعف زمانی تبدیل به گرهای کور میشود که بیمار دچار فقر و تنگدستی هم بوده و همین فقر زمینه ابتلا را فراهم کرده باشد، موضوع گزارش پیشرو زندگی یکی از همین افراد است.
به گزارش
شفا آنلاین:خانم قاسمی، بانویی ۴۴ ساله و حاصل یک ازدواج ناموفق است، او تا ۹ سالگی توسط مادربزرگش در نهایت فقر و کمبودهای مختلف تربیت میشود و تنها تا کلاس، چهارم ابتدایی درس میخواند، با مرگ مادربزرگ شرایط زندگی برایش بدتر میشود و این شرایط تا آنجا پیش میرود که در ۱۳سالگی به دلیل فقر و بیتوجهی خانواده به عقد مردی ۳۵ ساله ازاقوام مادریاش درمیآید، مردی که تازه اقدام به ترک اعتیاد کرده است.
او در ۱۳ سالگی و در همان ماههای ابتدایی متوجه اعتیاد همسرش میشود و اصرارش برای ترک اعتیاد تنها با کتکهای بیامان پاسخ داده میشود تا اینکه در ۱۶ سالگی و در حالیکه دخترکی چند ماهه را در آغوش دارد جسد همسرش را که در اثر تزریق مواد از دنیا رفته است از پزشکی قانونی تحویل میگیرد.بعد از مرگ همسر روزگاری سخت را تنها و بدون پشتوانه میگذراند، سرانجام برادر شوهری که ۱۱ سال بزرگتر از او و معتاد به هروئین است با این قول که اعتیاد را ترک میکند،از او خواستگاری کرده و او که در آن زمان ۱۸ ساله بوده است این ازدواج را میپذیرد تا بتواند در کنار فرزندش باشد، فرزندی که به رغم میل او نزد خانواده شوهر زندگی میکند، اما افسوس که همسر جدید نه اعتیاد را ترک میکند و نه مسئولیت خانواده را میپذیرد، در این اوضاع و احوال دختر دوم او نیز به دنیا میآید و او برای مخارج زندگی ناچار به کارگری میشود و مدتی بعد نیز به عنوان آشپز در یک کارخانه مشغول به کار میشود تا آینده فرزندانش را تامین کند، همسر معتاد را نیز از خانه بیرون میکند.
آغاز یک بیماری
خانم قاسمی میگوید:« ۳۰ساله بودم که مرتب دست و پام درد میکرد اول فکر میکردم به دلیل کار زیاد هست تا اینکه به پیشنهاد یکی از همسایهها که از بیماری ایدز اطلاعاتی داشت و ماجرای اعتیاد همسرم را هم میدانست به پزشک مراجعه کردم و نهایتا مشخص شد که به ایدز مبتلا شدم، بیماریای که هدیه همسر دومم به من بود.»
ابتلا به بیماری ایدز و ترس از انگها و برچسبهایی که به دنبال دارد زندگی او را به چالش میکشد، اما سرنوشت به همین میزان درد بسنده نکرده و داستان هولناکتری را برای او رقم میزند.
او میگوید:« دختر بزرگم که به ۱۶ سالگی رسیده بود برای فرار از مشکلات و فقر و با وجود مخالفتهای من با مردی ازدواج کرد که بعدها مشخص شد معتاد به الکل و بیکار است او به خانه شوهر رفت و من و دختر دومم که ۱۳ سال داشت با هم تنها ماندیم» .
در همین زمان است که سردردهای دختر دومش شروع میشود، ابتدا پزشکان علت بیماری را تشخیص نمیدهند تا اینکه در خرداد ۸۷ که فاطمه دچار تب و سردرد شدید است مادر او را با آب یخ پاشویه میکند و او به کما میرود. آنها ساکن ورامین هستند و ناچار میشوند که دخترک را به بیمارستانی در تهران منتقل کنند، دخترک داخل آمبولانس ایست قلبی میکند که خوشبختانه احیا میشود، در بیمارستان تشخیص میدهند که کودک دچار مننژیت است و آب در سر او جمع شده است.
فاطمه مورد عمل جراحی قرار میگیرد، سه ماه در کما به سر میبرد و سرانجام از کما در میآید در این مدت هزینههای درمان دخترک توسط خیریهها تامین میشود.
این بانوی رنجدیده میافزاید:« امروز ۱۰ سال است که دخترم روی تخت و مبتلا به بیماری هیدروسفالی است او هیچ حرکتی نمیتواند بکند،از نظر ذهنی مشکلی ندارد، اما به خاطر شرایط او نمیتوانم کار کنم چون اگر دیر پوشکش را عوض کنم عفونت میگیرد، اگر دیر جابهجایش کنم زخم بستر میگیرد، بنابراین باید لحظه به لحظه مراقب دختر ۲۲ سالهای باشم که توان حرکت ندارد».
امروز خانم قاسمی و دختر بزرگترش ۶ سال است که از همسران خود طلاق گرفتهاند و همسر دوم او نیز در اثر ایدز از دنیا رفته است. حال مخارج نوه کوچک و دو دختری که یکی از آنها بیمار است برعهده این بانو است در حالیکه تنها منبع درآمد این خانواده مستمری کمیته امداد، مستمری بهزیستی و یارانه است و دیگر هیچ، پرداخت اجاره خانه ۴۵۰ هزار تومانی برای خانم قاسمی سخت است اما موارد سختتری هم در زندگی او وجود دارد.
نگران آینده فرزند بیمارم هستم
او در اینباره میگوید:«مخارج پوشک دخترم روز به روز زیادتر میشود چون قیمتها هر روز بالاتر میرود، فاطمه نیاز به کاردرمانی دارد و باید هرروز کاردرمان به سراغش بیاید این درحالی است که این کار تنها ۲ بار در هفته انجام میشود، و برای هر جلسه هم با تخفیفی که کاردرمانگر میدهد باید ۱۰۰ هزار تومان پرداخت کنم».
قاسمیمیگوید:« موسسهها به من برنج و حبوبات میدهند، اما ما برای خوردن و پوشیدن توقع زیادی نداریم، آنچه که آزارم میدهد مساله دختر بیمار و نوهام است، همه خواست من این است که خیرین کمک کنند که بتوانم از پس هزینه پوشک دخترم و کاردرمانی او بربیایم تا او حداقل به کمک واکر بتواند رفتو آمد کند، دختر من مشکل ذهنی ندارد و دستگاهی به سر او وصل است که آب اضافی را که در سر او تجمع کرده بیرون میکشد، اگر روزی او بتواند خودش به حمام و دستشویی برود من خیالم راحت میشود که اگر با توجه به بیماریام روزی اتفاقی برایم افتاد و نتوانستم به او کمک کنم، فاطمه میتواند از پس زندگیاش بربیاید ».
خانم قاسمی امروز به دلیل بیماری ایدز تحت درمان است، داروهای او رایگان است اما با این همه فرآیند درمان او کامل انجام نمیشود، او در اینباره میگوید:« برای اینکه بدانم بیماریام چقدر پیشرفت کرده باید آزمایشهایی انجام دهم و برای اینکه ریههایم در اثر این بیماری آب نیاورد باید واکسنی خاص بزنم که به دلیل بیپولی چند سالی است که هیچ یک از این اقدامات را انجام ندادهام و نمیدانم که بیماریام در چه مرحلهای است. در ناحیه سینه هم غده دارم که به دلیل مخارج نمیتوانم از عهده درمان آن بربیایم، از عهده خرید خوراکیهایی که برای جلوگیری از عوارض داروهای مصرفی باید استفاده کنم هم بر نمیآیم،اما من برای خودم هیچ نمیخواهم».
این بانو امروز در شرایط بسیار سختی قرار گرفته، از کودکی روزگار با او نساخته است و هیچ برنامهای در کشور نیز برای حمایت از او و افرادی مانند او وجود ندارد، او میخواهد برای فرزندانش مادری بهتر از والدین خودش باشد.
خانم قاسمی از خیرین میخواهد که دست او و بهویژه دخترک بیمار و نوه کوچکش را بگیرند، و کمک کنند تا بتواند کاردرمانی و توانبخشی دخترکش را به سرانجام برساند، تا در نبودش این فرزند بیمار محتاج دیگرانی که از پس مشکلات خودشان هم برنمیآیند نشود. او از خیرین میخواهد که دست کمک خود را در دستان او بگذارند با این امید که آینده فرزندانش بهتر از امروز و دیروز خودش باشد.طبنا