کد خبر: ۱۷۹۵۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۰ - ۰۹ دی ۱۳۹۶ - 2017December 30
جوان 30 ساله‌ای که هیچگاه ناامید نشد و هر بار وقتی توانایی بخشی از بدن را از دست می‌داد به توانایی‌های دیگر تکیه می‌کرد. زندگی از دیدگاه این توان‌یاب یعنی خودساخته بودن و نه گفتن به همه محدودیت ها
شفاآنلاین>سلامت> تصور اینکه با 98 درصد معلولیت و تنها با چند انگشت بتوان چرخ زندگی را به گردش درآورد برای همه شاید قابل درک نباشد. این تصویری است که با دیدن یک جوان توان‌یاب که این روزها با طراحی وب و استارتاپ یک تنه زندگی خودش را تأمین می‌کند به آن پی می‌بریم.

به گزارش شفاآنلاین، جوان 30 ساله‌ای که هیچگاه ناامید نشد و هر بار وقتی توانایی بخشی از بدن را از دست می‌داد به توانایی‌های دیگر تکیه می‌کرد. زندگی از دیدگاه این توان‌یاب یعنی خودساخته بودن و نه گفتن به همه محدودیت ها. هیچگاه نخستین روزی که همراه مادر برای ثبت‌نام به مدرسه رفت و اولیای مدرسه از ثبت‌نام او خودداری کردند را فراموش نمی‌کند. وحید رجب لو تنها با 2 درصد از توان باقی‌مانده‌اش امروز استارتاپ ویژه‌ای را طراحی کرده است که اگر حمایت مالی از آن انجام گیرد می‌تواند زندگی معلولان را متحول کند. او از سختی‌ها و مشکلاتی(Problems) که پشت سرگذاشت برای ما سخن گفت و اینکه هیچگاه تسلیم نگاه‌های متفاوت دیگران نسبت به او و محدودیت‌هایی که برای معلولان وجود دارد نخواهد شد. او قهرمان عرصه زندگی است. قهرمانی از جنس خواستن و توانستن.

وقتی عرصه تنگ شد
دوسال گذشت تا متوجه شد با دیگر بچه‌های همسن و سال خودش تفاوت دارد. آنها با شوق زیاد می‌دویدند و بازی می‌کردند اما او نمی‌توانست راه برود. فرزند سوم خانواده است و اعضای خانواده همبازی‌های او بودند. در عالم کودکی اینکه چرا با بقیه بچه‌ها فرق دارد علامت سؤال بزرگی بود که در سر داشت. وقتی به سن 7 سالگی رسید با دیدن بچه‌هایی که برای رفتن به مدرسه آماده می‌شدند با ذوق زیاد همراه مادر به مدرسه رفت تا در کلاس اول ابتدایی ثبت‌نام کند.

هیچگاه تصویر مدیر مدرسه را فراموش نمی‌کند. «چهره مادرم بسیار ناراحت بود. مدیر مدرسه به مادرم گفت فرزند شما تعادل ندارد و نمی‌تواند خودش را کنترل کند و به همین دلیل نمی‌توانیم او را پذیرش کنیم و باید به مدارس بهزیستی برود. نمی‌دانستم به چه بیماری مبتلا شده‌ام اما هرچه بود باعث می‌شد هر روز عضلات بدن من تحلیل بروند و ضعیف‌تر شوم. تا به آن روز کلمه معلول را نشنیده بودم و نخستین بار بود که متوجه شدم معلول هستم. در راه بازگشت از مدرسه این سؤال را بارها از مادرم پرسیدم که چرا مسئولان مدرسه حاضر نشدند مرا ثبت‌نام کنند.

هیچگاه جوابی که مادرم را داد فراموش نمی‌کنم. مادر در حالی که لبخندی به چهره داشت گفت تو خیلی باهوش هستی احتیاجی به مدرسه و درس نداری و به همین دلیل ثبت‌نام نکردند. البته آن روزها زیاد معنی حرف‌های مادرم را متوجه نشدم اما از گریه‌ها و اشک‌هایی که پنهانی می‌ریخت ناراحت می‌شدم. با همه اینها ناامید نشدم و با کمک خواهر و برادرم غیرحضوری در خانه شروع به درس خواندن کردم. هر روز با شوق زیاد کتاب‌های درس را می‌خواندم و امتحان می‌دادم.

با کسب بهترین نمرات قبول شدم و به پایه اول راهنمایی رفتم. با توجه به اینکه برخی از درس‌ها تخصصی بود برای یک یا دو درس از معلم خصوصی کمک گرفتم. در طول مدت زمانی که غیرحضوری درس می‌خواندم گاهی اوقات به‌دلیل وخیم شدن حالم در بیمارستان (Hospital)بستری می‌شدم و گاهی اوقات نیز ریه‌هایم عفونت می‌کردند. هر بار از بیمارستان به خانه بازمی‌گشتم قسمت دیگری از بدنم از کار می‌افتاد اما بازهم ادامه می‌دادم. وقتی بزرگتر شدم با تحقیق علمی متوجه شدم به بیماری ژنتیکی SMA مبتلا هستم و به مرور قدرت دست و پا را از دست خواهم داد.»

وحید هیچگاه منتظر معجزه نبود و می‌خواست خودش معجزه باشد. معجزه‌ای که بعد از آشنایی با رایانه کم کم در وجودش شکل گرفت و باعث شد تا امروز با همان 2 درصد توانی که در وجودش باقی مانده ‌بخواهد دنیایی را جابه‌جا کند. وقتی از کار و درآمد صحبت می‌کند اراده را با همه وجود درک می‌کنی. می‌گوید آشنایی با رایانه مسیر زندگی‌اش را تغییر داد و او را در جاده‌ای قرار داد که امروز به موفقیت‌هایی که شاید پیش از این یک آرزو بود دست پیدا کند.

«سال اول دبیرستان به خاطر سخت و تخصصی بودن درس‌ها و اینکه هزینه‌های معلم خصوصی نیز بالا بودند از ادامه تحصیل منصرف شدم و سراغ رایانه رفتم. پدرم کارگر بود و می‌دانستم که باید به تنهایی هزینه‌های سنگین زندگی را تأمین کند. آن سال‌ها بتازگی رایانه وارد بازار شده بود. نخستین کاری که شروع کردم، آموختن نصب ویندوز بود و یک سال بعد شروع به نصب ویندوز کردم. بنر کوچکی مقابل خانه با عنوان  نصب ویندوز قرار دادم و همسایه‌ها یا برخی از دوستانم مشتری من بودند.

سعی می‌کردم کار نصب ویندوز را بخوبی انجام بدهم و همین امر باعث می‌شد تا مشتری‌ها هر روز بیشتر شوند. بعد از مدتی با ورود اینترنت احساس کردم باید آن را فرا بگیرم و مسیر کاری‌ام را عوض کنم. شروع به آموختن کردم و با حوزه برنامه‌نویسی آشنا شدم. با خودآموزهایی که تهیه می‌کردم یا از طریق ارتباط اینترنتی مباحث برنامه‌نویسی را با علاقه زیاد یادگرفتم و بعد از مدتی نخستین سایت را طراحی کردم. این سایت مربوط به یکی از دوستانم بود که کارگاه ساخت دستگاه‌های صنعتی داشت و من برای او سایت طراحی کردم. خوشبختانه این سایت بازده خوبی برای او داشت و سه سال بعد دوستم کارگاه و سایت را به مبلغ 150میلیون تومان فروخت. این نخستین گام من در طراحی وب بود و پس از آن مشتری‌ها بیشتر شدند. برای پزشکی که نزد او می‌رفتم یا برای فیزیوتراپم سایت طراحی کردم و این روزها نیز مشغول طراحی سایت فروش لوازم آرایش هستم و پیش‌بینی می‌کنم یکی از سایت‌های پرفروش شود.»

 تسلیم نمی‌شوم
بارها در مسیر راه از نگاه ترحم‌آمیز دیگران خسته شد اما کم نیاورد. بارها از قول و قرارهای کارفرماهایی که به او سفارش کار می‌دادند اما بعد از دیدن او زیر قول و قرارهایشان می‌زدند دلسرد شد اما بازهم کم نیاورد. وحید مجبور است روزی 2 تا 3 ساعت کار کند و اگر می‌توانست ساعت‌های بیشتری کار کند درآمد بیشتری نیز از این کار به‌دست می‌آورد.

می‌گوید: «تنها عضو بدنم که می‌تواند حرکت کند مچ دست راستم است و اگر فشار بیشتری به آن وارد کنم شاید آن را برای همیشه از دست بدهم. با وجود این هیچگاه از کیفیت کارکم نمی‌کنم. بدقولی کارفرماها بارها باعث دلشکستگی من شده است. وقتی با دیدن نمونه کارهای من سفارش کار می‌دهند و زمانی که آماده شد با دیدن من به تصور اینکه ناتوان هستم از پذیرفتن کار صرفنظر می‌کنند. بارها به آنها گفتم شما جسم ناتوان مرا نبینید بلکه به توانایی‌های من نگاه کنید. بارها برای کار به مراکز مختلف رفتم و رزومه کاری‌ام را ارائه دادم ولی آنها توجهی نمی‌کردند و می‌گفتند به بهزیستی مراجعه کن درحالی که من با همین وضعیت کارهایی را که افراد سالم می‌توانند انجام بدهند بخوبی انجام می‌دهم.

هیچگاه دوست نداشتم کسی از سر ترحم برای من کاری انجام بدهد و معتقدم باید به توانایی‌های یک معلول نگاه کرد و مطمئناً اگر فرصت به معلولان داده شود آنها بخوبی از عهده مسئولیت‌ها برخواهند آمد. مدتی قبل به فکر راه‌اندازی سامانه‌ای به نام «همیارمهر» افتادم و باتوجه به ایده‌ای که داشتم آن را راه انداختم تا مشاغل کل کشور مثل آرایشگاه‌ها، سوپرمارکت‌ها و خیلی‌های دیگر ‌بتوانند به معلولین خدمات ارائه دهند. پس از طراحی این سامانه آن را در رویداد «توان تک» ارائه کردم و بین ۲۲ استارتاپ‌ شرکت‌کننده سوم شدم. اگر حمایت‌کننده مالی شجاعت سرمایه‌گذاری در این سامانه را داشته باشد به طور حتم زندگی بسیاری از معلولین دگرگون خواهد شد و امیدوارم حمایت‌کننده‌های مالی از این طرح من حمایت کنند.

من در زندگی سعی کردم روی پای خودم باشم و آن چیزی را که از داشتن آن محروم بودم، خودم درست کنم. با فعالیت‌هایی که در زمینه طراحی وب و استارتاپ انجام می‌دهم هزینه‌های کاردرمانی و فیزیوتراپی و همچنین هزینه‌های شخصی‌ام را خودم تأمین می‌کنم و امیدوارم شاهد روزی باشیم که مسئولان به توانایی‌های افراد معلول اعتماد کنند.»

 روزی که به وجودش افتخار کردم
مادر بود و دیدن فرزندی که بیماری ناشناخته همه وجودش  را فرا بگیرد، برایش سخت و طاقت فرسا بود. هیچگاه روزی را که مجبور شد وحید را در مدرسه کودکان استثنایی ثبت‌نام کند فراموش نمی‌کند. می‌دانست ذهن او هیچ مشکلی ندارد و تنها به خاطر اینکه مدارس دیگر حاضر به ثبت‌نام او نشده‌اند مجبور است این شرایط را تحمل کند. کبری افشار مادر وحید که در همه لحظات و سختی‌ها و مشکلات در کنار او بوده است با بیان اینکه به داشتن چنین فرزندی افتخار می‌کند گفت: من و همسرم فامیل هستیم و در میان بچه‌ها تنها وحید با این شرایط به دنیا آمد.

وقتی نتوانست راه برود او را نزد پزشکان زیادی بردم ولی می‌گفتند زمان راه رفتن که فرا برسد او راه خواهد رفت اما هرگز این اتفاق نیفتاد. مجبور شدیم او را در مدرسه استثنایی ثبت‌نام کنیم اما او نمی‌توانست در کنار کودکانی که دچار عقب ماندگی ذهنی بودند تحصیل کند و تصمیم گرفتیم تا در خانه درس بخواند. با پشتکاری که داشت و با کمک خواهرانش توانست تا مقطع سوم راهنمایی درس بخواند و با موفقیت قبول شود.

پس از آن سراغ رایانه آمد و من هم در کارهای تایپی به او کمک می‌کردم. من رایانه را از وحید یاد گرفتم و می‌توانم با آن کار کنم. او خودش تلاش کرد و روزی که او را در اوج موفقیت دیدم خدا را شکر کردم. روز مادر به من موبایل کادو داد و وقتی توانایی‌هایش را می‌بینم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجم. همیشه وقتی با مادرانی که کودکان معلول دارند همکلام می‌شوم به آنها می‌گویم که به توانایی‌های فرزندشان تکیه کنند و مطمئن باشند آنها توانایی‌های زیادی دارند که باید شناخته شود.

نیم نگاه
مادر این روزها به وجود وحید افتخار می کند. پسری که در سایه حمایت ها و دلگرمی های او و خانواده ناتوانی را به توانایی تبدیل کرد و توانست نام خود را به عنوان یکی از طراحان استارتاپ مطرح کند
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: