آرزوهایی که شاید در ذهن انسانهای دردمند همیشه در حد یک آرزوی دست نیافتنی باقی میماند اما فرشتههایی هستند که اجازه نمیدهند این آرزوها محال باقی بمانند
شفاآنلاین>سلامت> گاهی خدا میخواهد با دستان تو دست انسانهای افتادهای را بگیرد. کسانی که سالهاست با درد و رنج زندگی میکنند و صورت خود را همیشه با سیلی سرخ نگه میدارند. گاهی خدا میخواهد آرزوهای این انسانها با دستان تو برآورده شود.به گزارش شفاآنلاین، آرزوهایی که شاید در ذهن انسانهای دردمند همیشه در حد یک آرزوی دست نیافتنی باقی میماند اما فرشتههایی هستند که اجازه نمیدهند این آرزوها محال باقی بمانند. آرزوی کودکی که سالهاست با درد و رنج بیماری مبارزه میکند از جنس آرزوهایی است که گاهی ادامه زندگی به آن گره میخورد. آرزوهایی که میتواند روحیه از دست رفته این کودک را به او بازگرداند و او را به ادامه درمان امیدوار کند. انسانهای خوش قلب و فداکار این بار هم برای برآورده کردن آرزوی یک کودک دست به دست هم دادند و زیباترین تصویر را این بار در شهر ارومیه خلق کردند.همه شهر برای برآورده کردن آرزوی علی کوچولو بسیج شده بودند. کودکی که از سه سال قبل با بیماری مهلک سرطان دست و پنجه نرم میکند و تن نحیف او گواه درد و رنجی است که دارد. این بار وقتی خانه آرزوها در مؤسسه خیریه رفاه کودک و نوجوان ارومیه باز شد یک آرزو در میان آرزوها جلوه خاصی پیدا کرد. علی که تنها 9 بهار را پشت سرگذاشته است و همراه مادرش کیلومترها دورتر از خانه روستاییشان به شهر آمده و تحت درمان است با همان خط کودکانه آرزویش را نوشته بود. او دوست داشت پلیس باشد و لباس سبز و خوشرنگ پلیس را به تن کند. آرزوی این پسر خیلی زود برآورده شد و نیروی انتظامی آذربایجان غربی برای او سنگ تمام گذاشتند و علی در حالی که لباس سرهنگی به تن کرده بود حکم پلیس افتخاری کلانتری 12 ارومیه را از فرماندهی انتظامی استان دریافت کرد و با لبخندی که از سر عشق بر چهرهاش نشسته بود برای ادامه درمان به بیمارستان بازگشت. جمعه 24 آذرماه یک روز فراموش نشدنی برای علی و یاران مهربان مؤسسه (Institute)خیریه رفاه کودک و نوجوان ارومیه و پلیس این شهر بود. آرزویی به رنگ سبزمادر در گوشهای از مراسم صبحگاهی نیروی انتظامی با چشمانی پر از اشک علی را تماشا میکرد. علی با لباس پلیس درحالی که با افتخار سرش را بالا گرفته بود از افسران و درجه دارانی که به احترام او در صف ایستاده بودند سان میدید. گروه موزیک به افتخار ورود او مینواخت و فرمانده میدان با احترام نظامی به او خوشامد گفت.نامش مادر و سهم مادریاش در این سالها تنها تلخی و درد و رنج بود. میگوید قبل از اینکه علی به دنیا بیاید پسر 15 سالهاش را در سانحه تصادف از دست داد. اهل روستای بسطام از توابع شهرستان چایپاره در شمال آذربایجان غربی است. بعد از مرگ تلخ نوروزعلی، خدا علی را به او داد تا شاید مرهمی باشد بر زخم هایش. اما سه سال قبل بیماری سرطان ریشه در جان علی کوچولو انداخت و سالهاست که با آن دست و پنجه نرم میکند. خانم مادر نجفی این بانوی روستایی( که نامش هم مادر است) با بیان اینکهای کاش آرزوی او هم مانند آرزوی علی برآورده شود گفت: علی فرزند آخر من است و 9 سال قبل چند ماه بعد از مرگ پسر 15 سالهام او به دنیا آمد. روزهای خیلی سختی بود و باید با مرگ او کنار میآمدم. همسرم کارگر است و چند سال نیز بر اثر سانحهای بشدت مصدوم شد و این روزها با دستفروشی و فروختن سبزی و میوه زندگی را اداره میکند. سه سال قبل متوجه خالهایی روی گردن علی شدیم و او را به شهر چایپاره بردم و بعد از آزمایش به ما گفتند علی دچار نوعی بیماری(Sickness) لنفاوی شده است. از شنیدن نام بیماریاش دنیا روی سرم خراب شد و به توصیه پزشکان برای انجام شیمی درمانی به شهر آمدیم. بعد از یک دوره شیمی درمانی حال او بهتر شد و تا کلاس دوم ابتدایی نیز درس خواند اما از یک سال قبل دوباره بیماری او شدت پیدا کرد و بازهم شیمی درمانی را شروع کردیم. بدن علی بسیار ضعیف و نحیف شده است و به همین دلیل نتوانست در پایه سوم درس بخواند. علی از یک سال قبل در بیمارستان شهید مطهری ارومیه شیمی درمانی میشود و در این مدت نیز در همراه سرای ارومیه که به همت مؤسسه خیریه رفاه کودک و نوجوان ارومیه ساخته شده است ساکن هستیم.وی درباره آرزوی علی گفت: یکی از فرزندانم تلاش میکرد تا جذب دانشکده افسری پلیس شود و علی از همان روزها آرزو داشت پلیس شود. همیشه میگفت پلیس بودن یک افتخار است و وقتی بزرگ شد میخواهد پلیس شود تا به مردم امنیت بدهد. در مؤسسه خیریه رفاه کودک و نوجوان ارومیه صندوق نمادینی وجود دارد به اسم خانه آرزوها که بچههای بیمار آرزوهایشان را روی برگهای نوشته و داخل آن میاندازند. علی هم آرزویش را نوشت و در این خانه انداخت. مدتی بعد به ما خبر دادند که نیروی انتظامی قرار است با همکاری مؤسسه آرزوی علی را برآورده کنند. علی از روزی که این خبر را شنید از خوشحالی خواب به چشمانش نمیرفت و هر روز از من میپرسید چه زمانی قراراست پلیس بشوم. سرانجام روز جمعه فرماندهان پلیس به بیمارستان آمدند و لباسی را که از قبل برای علی آماده کرده بودند تن او کردند و سوار بر خودروی پلیس او را به سطح شهر بردند و در مراسم صبحگاهی ستاد فرماندهی نیروی انتظامی آذربایجان غربی علی از نیروهای مستقر در میدان سان دید و سپس لوح پلیس افتخاری را از دستان جانشین فرمانده نیروی انتظامی گرفت. لبخند علی در همه این لحظات بهترین هدیهای بود که گرفتم و او با خوشحالی هر شب لباسهای پلیس را در آغوش میگیرد و به خواب میرود. امیدوارم آرزوی من هم که بهبودی علی است مثل آرزوی قشنگ او برآورده شود.خانهای پر از مهر24 سال قبل وقتی به همراه همسرش به ارومیه رفت ایمان داشت که باید برای کودکان این شهر کاری کند. روزی که با تلاش زیاد و کمک افراد خیر توانست بیمارستان خیریه را راهاندازی کند یک قدم به آرزوهایش نزدیک شد. اما این همه خواستههای او نبود. ساخت مرکزی که خانوادههای بیماران بیبضاعت به جای خیابان و راهروهای بیمارستان در آنجا ساکن شوند؛ دغدغه بزرگ او و دیگر خیران ارومیهای بود و سرانجام این مرکز با همت زنان و مردان این شهر بنا شد. رویا چگینی مدیرعامل مؤسسه خیریه رفاه کودک و نوجوان ارومیه با بیان روند شکلگیری این مؤسسه و آرزوهای کودکانی که با تلاش خیران این شهر برآورده میشود گفت: سال 1372 همراه همسرم که پزشک متخصص قلب است به ارومیه آمدیم. از همان سال با دیدن خانوادههایی که به خاطر نداشتن پول توان خرید دارو را نداشتند نتوانستم بیتفاوت باشم و تصمیم گرفتم که یک مرکز درمانی خیریه برای بیماران بیبضاعت راهاندازی کنم و سرانجام با گروهی از افراد خیر این موضوع را مطرح و با کمک آنها بیمارستان خیریه امید را راهاندازی کردیم. در این بیمارستان بیماران بیبضاعت تحت پوش درمان قرار میگرفتند و با هماهنگیهایی که با تعدادی از مسافرخانههای شهر کرده بودیم در مدت زمانی که بیمار تحت درمان بود همراه آنها در این مسافرخانهها مستقر میشدند یا بیماران که نیاز به ادامه درمان داشتند برای مدتی در این مسافرخانهها زندگی میکردند. هزینههای تجهیز بیمارستان بسیار بالا بود ولی سعی میکردیم که در کنار هزینههای بیمارستان، خانوادهها را از نگرانی نداشتن محل اسکان خارج کنیم. سال 82 وقتی میخواستم برای مسافرت به خارج از کشور بروم به یکی از مسافرخانهها رفتم تا هزینه چند ماه آینده خانوادههای بیماران را پرداخت کنم اما مدیر مسافرخانه اعلام کرد دیگر هیچ بیمار و خانوادهاش را نمیپذیرد. او گفت کودکان بیمار به خاطر وضعیتی که دارند یا دردی که تحمل میکنند باعث سلب آسایش دیگر مسافرها میشوند و دیگر کسی به این مسافرخانه نمیآید. حرفهای این مرد مرا به فکر فرو برد. اگر در روند درمان کودکان بیمار به خاطر نداشتن جایی که مدتی در آنجا اسکان پیدا کنند وقفه ایجاد میشد ممکن بود به قیمت جان آنها تمام شود. سرانجام با چند نفر از دوستان موضوع را مطرح کردم و با کمک افراد خیر ساختمان کنار بیمارستان را خریدیم و آنجا را به همراه سرای بیماران تبدیل کردیم. این ساختمان کوچک بود و 8 اتاق آنجا گنجایش پذیرش تعداد زیادی از این خانوادهها یا بیماران را نداشت تا اینکه شورای شهر و شهرداری در سال 89 زمینی را در خیابان ذاکری در اختیار ما قرار دادند و با کمک خیرین توانستیم همراه سرای ارومیه را بنا کنیم. در این همراه سرا علاوه بر اسکان بیماران و همراهان آنها خدماتی از جمله دندانپزشکی و فیزیوتراپی نیز ارائه میشود.رویا چگینی ادامه داد: از 12 سال قبل طرح خانه آرزوها را راهاندازی کردیم و در ماکتی که به شکل خانه تهیه کردهایم بچهها آرزوهایشان را روی برگهای نوشته و داخل آن میاندازند و در نخستین پنجشنبه هرماه با حضور خیرین در این همراه سرا آرزوهای کودکان خوانده میشود و همه در حد توان خودشان برای برآورده کردن این آرزوها تلاش میکنند. پنجشنبه اول آذرماه نیز با آرزوی علی مواجه شدیم که میخواست پلیس شود. موضوع را با واحد مشاوره و مددکاری کلانتری 12 ارومیه مطرح کردیم و آنها نیز موضوع را به ستاد فرماندهی انتظامی استان منعکس کردند و با دستور سردار اصلانی فرمانده این استان و همکاری فرمانداری و شهرداری روز جمعه آرزوی علی به بهترین شکل برآورده شد و او در حالی که لباس پلیس را به تن کرده بود همراه با آنها در شهر گشتزنی کرد و بهعنوان پلیس افتخاری به جمع سبزپوشان حافظ امنیت این شهر پیوست. برق خوشحالی در چشمان علی به همه ما دلگرمی داد و او با قوت قلب بیشتری به جنگ بیماریاش رفت.پلیس افتخاریسرهنگ علی ابراهیمی جانشین فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی که در مراسم ویژه حکم پلیس افتخاری را به علی زینالزاده هدیه کرد با بیان اینکه بهبودی این کودک آرزوی همه ما است گفت: وقتی از سوی مددکاری کلانتری 12 ارومیه موضوع آرزوی علی کوچولو مطرح شد با دستور فرمانده نیروی انتظامی استان به همراه گروهی از همکاران به همراه سرایی که او و مادرش در آنجا تحت حمایت قرار داشتند رفتیم و پس از پوشاندن لباس پلیس و اعطای درجه سرهنگی به علی او را با اسکورت 10 دستگاه خودروی پلیس به سطح شهر بردیم و در پایان نیز او از مأموران پلیس در میدان صبحگاه سان دید و سپس حکم پلیس افتخاری کلانتری 12 را به او اهدا کردیم. او در همه این لحظات با همه وجود میخندید و با دیدن مأموران احترام نظامی میگذاشت. امیدواریم او با شکست این بیماری در آینده به جمع نیروهای پلیس اضافه شود.نیم نگاهعلی کوچولو این روزها با لبخند و امید به جنگ بیماری اش رفته است. همه شهر دست در دست هم تلاش کردند تا او به آرزویش برسد. علی این روزها با حکم فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی به عنوان پلیس افتخاری کلانتری 12 ارومیه منصوب شده است و هر شب با در آغوش گرفتن لباس پلیس به خواب می رود.