مهم تر از این که ایرانی ها چقدر مطالعه می کنند، مردم شناسی رفتارهای مطالعاتی ایرانی هاست
این اظهارنظر که «مردم ما کتاب نمی خوانند» به یکی از اظهارنظرهای فراگیر بین عموم مردم تبدیل شده است. درواقع به نظر می رسد عبارت «ایرانی ها کتاب نمی خوانند» برای مردم ما بیشتر به نوعی نماد برای اعتراض به وضعیت موجود یا پُزی شبه روشنفکرانه تبدیل شده است. حتی آن ها که کتاب نمی خوانند- و کتاب برایشان اهمیتی ندارد- تلاش می کنند نمایش «غمگین بودن» و «تاسف خوردن» از این که «مردم ما کتاب نمی خوانند» را در موقعیت های گوناگون اجرا کنند، اما درست در نقطه مقابل این تصور، یک تصور دیگر وجود دارد و آن این که «غیرایرانی ها زیاد کتاب می خوانند».
شفا آنلاین>اجتماعی>دقیقا در مقابل چنین تصویری است که تصور «ایرانی ها کتاب نمی خوانند» به عنوان نشانه ای از وخامت حال فرهنگی ایرانی ها شکل گرفته است. در این جا دقیقا معلوم نیست که منظور از غیرایرانی ها چه کسانی است؟به گزارش
شفا آنلاین:حتی منظور از غربی ها، مردم کدام کشور است و مستندات آماری این اظهارنظرها چیست؟ آمارهای خودساخته و غیرقابل اعتماد در شبکه های اجتماعی و اینترنت؟ آلبته شما می توانید براساس تجربه های شخصی از اطرافیانتان حدس بزنید که میزان مطالعه ایرانی ها کم است، اما در ده سال اخیر (از سال 1384 به این سو) ما هیچ آمار رسمی و قابل اطمینانی از سرانه مطالعه در ایران نداریم.
مهم تر از این که ایرانی ها چقدر مطالعه می کنند، مردم شناسی رفتارهای مطالعاتی ایرانی <Iranian Study Behaviors>هاست؛ این که چه می خوانند و چه نمی خوانند و چرا؟ اما همه این ها تابعی است از فضای عمومی نشر در ایران و متغیرهایی که بر آن تاثیر می گذارد.
کتاب مسئله است یا نیست!
مگر در کدام یک از حوزه های اقتصاد یا فرهنگ و... اوضاع ما در شرایط مطلوب است که انتظار داریم مطالعه یا بازار نشر کشورمان در وضعیت مطلوب قرار داشته باشد؟ کمی واقع بین تر باشیم. وضعیت نشر و کتاب در ایران تابعی است از شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه ایران؛ وقتی در حوزه های فرهنگ، سیاست و اقتصاد، اوضاع چندان بسامان نیست؛ نمی توان انتظار داشت که وضعیت نشر و کتاب، مثل یک تافته جدابافته بسامان باشد. مگر در سایر متغیرها و حوزه ها چقدر حالمان خوب باشد؟ اما آیا وضعیت مطالعه در کشور ما یک مسئله است؟ وضعیت نشر چه؟
برای پاسخ به پرسش، نخستین چیزی که لازم و ضروری است، داشتن تصویری واقعی و شفاف از موضوع است که آن هم با در اختیار داشتن آمار و اطلاعات درست داشته باشیم، معمولا پیش فرض ها یا تصاویری کلیشه ای در ذهنمان داریم؛ مثل این که:
- وضعیت نشر کشور دچار بحران است.
- آمار نشر کتاب در کشور پایین و تاسف بار است.
- میزان سرانه مطالعه در کشور پایین و نگران کننده است.
این پیش فرض ها بیش از آن که مبتنی بر داده هایی نظام مند (دقیق و قابل اعتماد) باشد، برداشتی است که از خلال تجربه زیسته ما حاصل شده است. سه آمار در حوزه کتاب، آمارهایی حیاتی قلمداد می شوند:
الف- آمار کتاب های منتشر شده در کشور، ب- سرانه مطالعه و ج- اقتصاد نشر (گردش مالی اقتصاد نشر)؛ برای نشان دادن این که ما در این زمینه با چه کمبودهای آماری و اطلاعاتی مواجه هستیم، به چند نکته اشاره می کنم:
الف- آمار دقیقی از نشر کتاب نداریم.
معتبرترین آمار انتشار کتاب در ایران، آماری است که موسسه خانه کتاب اعلام می کند. توجه داشته باشیم که تعداد مجوزهای صادرشده برای کتاب ها نمی تواند معیاردرستی برای دست یافتن به آمار صحیح کتاب های منتشر شده در ایران باشد، زیرا برخی کتاب ها مجوز انتشار دریافت می کنند، اما چاپ و منتشر نمی شوند. بنابراین باید به آمار کتاب هایی توجه داشت که چاپ می شوند.
ایرانی ها کتاب نمی خوانند!
آمار کتاب هایی که خانه کتاب در اختیار دارد، درواقع آمار کتاب هایی است که پس از اخذ مجوز، چاپ شده است. طبق مقررات موجود، هر ناشر موظف است دو نسخه از هر کتابی را که پس از اخذ مجوز، چاپ شده است. طبق مقررات موجود، هر ناشر موظف است دو نسخه از هر کتابی را که پس از اخذ مجوز چاپ می کند، در اختیار خانه کتاب قرار دهد و به اصطلاح «گواهی اعلام وصول» دریافت کند. بنابراین آمار خانه کتاب، به عنوان معتبرترین آمار کتاب در کشور، صرفا درباره کتاب هایی است که گواهی اعلام وصول دریافت می کنند، اما برخی کتاب ها نیز بدون دریافت گواهی اعلام وصول در بازار توزیع می شوند. بنابراین جزو آمارهای رسمی کتاب قرار نمی گیرند.
ثانیا، برخی از کتاب ها صرفا در حد ده یا پنج نسخه به صورت دیجیتالی چاپ می شوند و عنوان آن ها در زمره آمار کتاب های منتشرشده قرار می گیرد، اما در واقعیت و در عمل کتابی وارد بازار نشده است. در این جا با نوعی آمار کاذب در حوزه نشر مواجه هستیم،؛ کتاب هایی که مجوز می گیرند، اما صرفا در چند نسخه منتشر می شوند و در سبد کالاهای فرهنگی مصرف کنندگان (مردم/ مخاطبان) قرار نمی گیرد. رواج مسئله «کتاب سازی»- به ویژه از سوی دانشگاهیان که از این طریق به دنبال دریافت ارتقای علمی هستند- یکی از علل اصلی گسترش این پدیده است.
از سوی دیگر، برخی از ناشران، از جمله ناشران دانشگاهی، ناشران دولتی و حتی سازمان های غیردولتی، کتاب های خود را برای دریافت گواهی اعلام وصول و وارد شدن در بانک آماری خانه کتاب، برای این موسسه ارسال نمی کنند. تعداد کتاب هایی که ناشران دانشگاهی یا نهادها و سازمان های مورد نظر در سال تولید می کنند رقم قابل توجهی است که در رسمی ترین آمار نشر کشور لحاظ نمی شود. درواقع با یک خلا در ساز و کار قانونی گردآوری آمار کتاب مواجه هستیم. هیچ قانون یا اجباری برای این که همه ناشران، تعداد عناوین کتاب های منتشرشده خود را به خانه کتاب اعلام کنند، وجود ندارد.
ب- دستکاری اقتصاد نشر
برخی ناشران شمارگان کتاب های منتشر شده شان را درست اعلام نمی کنند یا دفعات چاپ مجدد را به دلایل متعدد دستکاری می کنند. از این هم بگذریم که برخی کتاب های سفارشی که سازمان ها و نهادها سفارش می دهند و منتشر می شوند، اوضاع طبیعی نشر ایران را از حالت طبیعی و واقعی دور می کند و ما از تعداد کتاب های منتشر شده هیچ وقت نمی توانیم سلیقه مخاطبان ایرانی را به درستی تشخیص دهیم. «اقتصاد نشر» ما چه به وسیله بخش دولتی و شبه دولتی و چه به وسیله بخش خصوصی، کم و بیش دستکاری می شود. از این رو، وضعیت واقعی بازار نشر و مطالبات مخاطبان آن به دشواری قابل تشخیص است (اگرچه برخلاف میزان انتشار، میزان فروش کتاب ها می تواند تصویر شفاف تری از وضعیت نشر کشور ارائه دهد).
ج- آمار دقیقی از میزان مطالعه نداریم/ نداشتیم
هیچ مرجعی نیز برای استحصال آمار میزان مطالعه ایرانی ها وجود ندارد. برخی آمارهای اعلام شده معمولا به صورت پراکنده و صرفا براساس نمونه گیری هایی است که در اکثر موارد نمی توان آن ها را به همه جامعه ایران تعمیم داد. آیا میزان مطالعه شهرنشین ها در پایتخت و شهرهای بزرگ با شهرهای کوچک، روستاها یا جامعه عشایری مساوی است؟ حداقل در ده سال اخیر، در هیچ پیمایش ملی به این مقوله توجه نشده است. در برخی مطالعات موردی و با نمونه های مشخص به میزان مطالعه افراد نیز پرداخته شده است، اما این نتایج را صرفا درباره همان نمونه ها می توان صحیح دانست و قابل تعمیم به کل جامعه نیست.
همان گونه که پیش تر گفتم در ده سال اخیر (از سال 1384 به این سو) ما هیچ آمار رسمی و قابل اطمینانی از سرانه مطالعه در ایران نداشتیم، اما به تازگی دفتر مطالعات و برنامه ریزی های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که سرانه مطالعه کتاب در کشور 12 دقیقه و 33 ثانیه در روز است. من هنوز از کم و کیف این مطالعه، نمونه گیری آن و تعاریفی که در این پژوهش برای مطالعه مد نظر بوده است، اطلاعی ندارم و طبیعتا اظهارنظر هم نمی کنم- اگرچه تصور می کنم بیش از مقدار واقعی گزارش شده است.
د- تعداد ناشران واقعی کشور چقدر است؟
تعداد کسانی که مجور تاسیس انتشاراتی دریافت کرده اند نیز نمی تواند مبنای درستی برای تحلیل وضعیت نشر کشور باشد؛ درواقع این متغیر (تعداد ناشران دارای مجوز) نمی تواند به تنهایی نشان دهنده ظرفیت یا توانایی های حوزه نشر باشد. این متغیر در کنار سایر متغیرها همراه با اما و اگرهایی قابل توجه است. برای مثال، تعداد ناشرانی که پس از انقلاب اسلامی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز دریافت کرده اند، 12600 است. از این تعداد 547 ناشر دولتی هستند و بقیه خصوصی. از این تعداد ناشر دارای مجوز، فعلا فقط حدود 4000 ناشر، «ناشر فعال» به شمار می روند (ناشر فعال، ناشری است که هر سال حداقل یک کتاب منتشر کند)، اما تعداد ناشران جدی و حرفه ای به 200 هم نمی رسد.
ایرانی ها کتاب نمی خوانند!
تعداد کل ناشرانی که پس از انقلاب به طور مستمر فعالیت داشته اند هم فقط 25 ناشر است؛ یعنی ناشرانی که در طول این 35 سال، هر سال بدون انقطاع کتاب منتشر کرده اند. این ها واقعیت های فضای نشر در کشور است. از همه این ها بگذریم، مقوله ای به اسم «ناشر- مولف» نیز به ویژه در سال های اخیر رشد چشمگیری داشته است و حتما آن را باید به عنوان متغیری در وضعیت نشر کشور مورد توجه قرار دهیم.
ناشر- مولف یعنی نویسنده یا مترجمی که خودش انتشاراتی ندارد، اما می تواند خودش برای کتابش مجوز نشر بگیرد و شخصا کتابش را منتشر کند. تعداد این ناشر- مولف ها، چیزی بیش از 14000 است. با این توضیح که بیش از نیمی از این ها برای کتاب خود مجوز چاپ و «شابک» گرفته اند، اما کتابشان را هرگز منتشر نکرده اند. پس نه مجوز نشر داشتن و نه تعداد انتشاراتی ها هیچ کدام نمی توانند نشانه وضعیت انتشار کتاب در کشور باشد.
هـ- خدا بده برکت
جوایز کتاب در همه کشورها می توانند تصویری از وضعیت کیفی کتاب های منتشرشده باشند. «جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» که با 34 دوره برگزاری، قدیمی ترین جایزه کتاب سال ایران به شمار می آید، در 72 گروه تخصصی، کتاب های منتشرشده هر سال را بررسی و کتاب های برگزیده و شایسته قدردانی در هر سال را انتخاب و معرفی می کند. متاسفانه سال به سال از تعداد کتاب های برگزیده و شایسته قدردانی کاسته شده است. این کاهش به ویژه در کتاب های تالیف شده به زبان فارسی مشهود است، در حالی که کتاب های ترجمه شده به فارسی از وضعیت نسبتا بهتری برخوردار است.
در سال 1394، در 67 گروه حدود 8 هزار کتاب قابل بررسی در جایزه کتاب سال تشخیص داده شد که از میان این تعداد فقط 9 کتاب به عنوان آثار برگزیده شناسایی شد. در این 67 گروه نیز فقط 43 عنوان کتاب به عنوان کتاب های شایسته تقدیر معرفی شد (17 عنوان در بخش ترجمه بود).
در سال های اخیر، افزایش تعداد جوایز کتاب در بخش خصوصی که برخی از محدودیت های بخش دولتی یا شبه دولتی را ندارد، می تواند در ارزیابی بهتر وضعیت کیفی کتاب ها نقشی مثبت ایفا کند- هر چند به نظر می رسد در برخی از جوایز کتاب که توسط بخش خصوصی برگزار می شود، همواره ممکن است سوگیری هایی وجود داشته باشد و از این جهت داوری کیفی آثار را مخدوش کند.
با این حال، در مجموع ارزیابی کیفی کتاب ها در جشنواره هایی که بخش خصوصی برگزار می کند، می تواند در ارتقای ارزیابی کیفی کتاب هایی که در کشور برگزار می شود، سودمند باشد. همچنین افزایش جشنواره های تخصصی و موضوعی جوایز کتاب در سال های اخیر را باید مثبت تلقی کرد؛ جشنواره های تخصصی و موضوعی، ساز و کارهایی دقیق تر برای بررسی کیفی کتاب های منتشر شده در حوزه های گوناگون دارند.
تعداد جشنواره های کتاب در سال های 1394 و 1395
ایرانی ها کتاب نمی خوانند!
و- چیزهایی که نمی بینیم
جالب این جاست که نه در تعداد کتاب های منتشرشده یا خریداری شده توسط مردم و نه در میزان سرانه مطالعه کشور، کتاب های الکترونیک یا دیجیتال جایی ندارند. زیرا اساسا لحاظ کردن این آمار در آمارهای نشر و مطالعه کشور کار چندان آسانی نیست. این روزها بسیاری از افراد، فایل الکترونیکی کتاب هایی را از اینترنت و شبکه های مجازی دانلود می کنند- به صورت غیرقانونی و بدون این که مبلغی برای آن ها پرداخت کنند. به دست آوردن آمار این دانلود ها کار آسانی نیست. مضافا این که تعداد دانلود این نوع کتاب ها الزاما نشان دهنده مطالعه کردن این کتاب ها نیست. چه بسیار کتاب هایی که از این طریق دانلود می شوند یا در بازار روی سی دی و دی وی دی خریداری می شوند، بدون آن که هرگز باز یا خوانده شوند.
کتاب های صوتی چه جایگاهی در بررسی وضعیت نشر و کتاب کشور داشته اند؟ تاکنون هیچ! در این زمینه هم هنوز ابهام ها بر سر جای خود باقی است و هم هنوز ساز و کارها و مقررات لازم درباره جایگاه و نقش کتاب های صوتی در سپهر نشر و مطالعه ایران دچار نقایص و ایرادات جدی است.
ز- آمار فریبا
علاوه بر آمارهای کاذبی که پیش از این به آن ها اشاره شد، می توان به این مواد اشاره کرد:
1. کتاب های پرفروش کاذب؛ برخی از کتب که به عنوان کتاب های پرفروش معرفی می شوند، با ساز و کارهایی غیرمعمول و غیرطبیعی به این عنوان دست پیدا می کنند و بنابراین نمی توانند به واقعیت جامعه اشاره داشته باشند.
برای مثال برخی ناشران دولتی و شبه دولتی، بعضی از کتاب ها را در تیراژهای بالا خریداری و در جامعه یا بین مخاطبان خاص خود به صورت مجازی توزیع می کنند (هدیه می دهند)! این کتاب ها پرتیراژ هستند، اما پرفروش نیستند. درواقع کتاب ها پرتیراژ هستند، اما پرفروش نیستند. درواقع مخاطب به دلیل کیفیت یا جذابیت اقدام به خریداری آن ها نکرده است. بنابراین پرتیراژ بودن آن ها نباید به استقبال جامعه یا مخاطبان از آن ها تعبیر و تفسیر شود.
ایرانی ها کتاب نمی خوانند!
2. حتی آمار فروش کتاب را نمی توان معیاری برای توجه مردم به مطالعه یا میزان مطالعه قلمداد کرد؛ چه کتاب های فراوانی که خریداری می شوند و هرگز خوانده نمی شوند.
3. آمار برگزاری نمایشگاه های بزرگ منطقه ای یا استانی متعدد را نیز زمانی که به قیمت نابود کردن اقتصاد خُرد نشر و کتابفروشی های کوچک شهرستانی تمام می شود، نباید (و نمی توان) چندان خوشحال کننده تلقی کرد.
4. عدد اختصاص یافته به یارانه کتاب نیز هر چند هم هر سال با رشد یا افزایش مواجه باشد، اگر به طور مستقیم به مصرف کننده و صرفا به خرید کتاب اختصاص نیابد و نتواند اقتصاد نشر را تقویت کند، نمی توان یارانه مفید و سودمندی قلمدادش کرد. در دو سال اخیر که یارانه کتاب از طریق کتابفروشی ها در اختیار خریداران کتاب قرار می گیرد، عملا همه ایرانی ها می توانند از یارانه کتاب از طریق کتابفروشی های در اختیار خریداران کتاب قرار می گیرد، عملا همه ایرانی ها می توانند از یارانه کتاب بهره مند شوند و همچنین این یارانه صرفا می تواند- از طریق کتابفروشی ها- در مسیر تقویت اقتصاد نشر (ناشر، مولف، مترجم و تقویت مالی کتابفروشی ها) قرار گیرد.
5. بخش قابل توجهی از کتاب هایی که هر سال منتشر می شوند، کتاب های آموزشی یا کمک آموزشی است که حساب آن ها را تا حدودی باید از کتاب های جدی جدا کرد. منظور از کتاب های جدی، کتاب هایی است که باید آن ها را تولیدی جدید در حیطه فرهنگ و هنر و ادبیات و... تلقی کرد و همین کتاب هاست که نشانه فرهیختگی یک جامعه و توسعه فرهنگ و علوم در آن جامعه تلقی می شود- نه تنها کتاب های آموزشی دانشگاهی و کمک آموزشی، برخی کتاب های دیگر نیز از مصادیق «کتاب سازی» هستند- که این روزها بسیار افزایش پیدا کرده است.
حالا که چی؟
اظهارنظر درباره وضعیت مطالعه و وضعیت نشر صرفا براساس تجربه های زیسته (آن چنان که مرسوم است) و بدون دسترسی داشتن و اتکا به آمارهای دقیق، قابل اعتماد و جامع نمی تواند تصویری واقعی از آنچه هست، ارائه کند. ما در همین پله اول مانده ایم؛ دسترسی به آمار و اطلاعات دقیق و جامع! ساز و کارها، قوانین و مقرراتی که دقیق و جامع باشد و البته ضمانت اجرایی هم داشته باشد.
ما در همین پله اول مانده ایم، شاید چون این گونه آمارها اساس برای بسیاری از مدیران سیاسی محلی از اعراب ندارد. هر چند اگر آماری هم وجود داشته باشد، در شرایط پیچیده و نامناسب فعلی نمی تواند چندان سودمند باشد.کرگدن