هفته گذشته، هفته سلامت روان بود که با شعار «سلامت روان در محیط کار» و نامگذاری تشریفاتی روزهای این هفته به صورت نمادین تمام شد و رفت تا سال آینده و هفته سلامت روانی دیگر
شفا آنلاین>اجتماعی>آزار جنسی از آن واژه هایی است که هنوز هم از حرف های مگوست. صحبت کردن درباره آن تابو است. نه فرد آزار دیده توان گفتن دارد و نه رسانه ها امکان بیان. گفتن آن، هم زبان را می سوزاند و هم دل را.
هفته گذشته، هفته سلامت روان بود که با شعار «سلامت روان در محیط کار» و نامگذاری تشریفاتی روزهای این هفته به صورت نمادین تمام شد و رفت تا سال آینده و هفته سلامت روانی دیگر. نه کسی متوجه عمق فاجعه ای شد که در زیر پوست شهرها و روستاهای این سرزمین مثل خوره به جان مردم افتاده و نه کسی زبان گفتن حقیقت را داشت، حقیقت تلخی که به خصوص دختران و پسران جوان و نوجوان را به دست دیو افسردگی و اضطراب می دهد تا هر روز در نقطه ای دور یا نزدیک، خبر خودکشی(Suicide) جوانکی پریشان احوال یا تجاوزی پنهان در پستویی نمایان شود.
وزارت بهداشت که مسئولیت سلامت مردم را به عهده دارد و متولی برگزاری مراسم نمادین هفته سلامت روان بود، یک روز از سال را به صحبت کردن درباره سلامت روان آن هم از نوع سلامت روان در محیط کار اختصاص داد و نشستی خبری تدارک دید تا به پرسش های خبرنگاران پاسخ دهد.
در این نشست مسئولان نظام سلامت کشور اعلام کردند که مانند اکثر کشورهای دنیا شیوع اختلالات روانی در ایران نیز 23.6 درصد است. البته به گفته مسئولان، شیوع اختلالات روانی در برخی کشورهای غربی مانند آمریکا بیش از ایران و حدود 26.7 درصد است.
به گفته مسئولان وزارت بهداشت، افسردگی(Depression) شایعترین اختلال روانی در کشور است. شیوع افسردگی در زنان 50 درصد بیشتر از مردان است. حدود 12.7درصد مردم ایران به بیماری افسردگی مبتلا هستند و البته شیوع این اختلال در زنان حدود 16.5درصد است و فقط 10.8درصد مردان به این بیماری مبتلا هستند.
این آمارهای رسمی البته حتما جای نقد و نظر کارشناسی دارد اما مسئله مهمتر واقعیت هایی است که بر روی زمین بر زندگی و دل و ذهن مردمان کوی و برزن رخ می دهد. آنان که با غول بیکاری دست و پنجه نرم می کنند، شغل مناسب ندارند، دخلشان به خرجشان نمی خورد، مسکن مناسب ندارند و هزار مشکل کوچک و بزرگ، آنان را به سمت افسردگی و پریشان حالی سوق می دهد.
بحث ما در نشست هفته سلامت روان با مسئولان وزارت بهداشت درباره سلامت روان در محیط کار بود، جایی که مسئولان از عوامل آزردگی خاطر و آسیب به سلامت روان در محیط کار سخن گفتند.
نبود شایسته سالاری و پارتی بازی، تبعیض در بین کارکنان، اضافه کاری اجباری، فقدان امنیت شغلی، حقوق ناکافی، شیفت های کاری نامناسب، زیرآب زنی و برخورد عتاب آلود برخی مدیران مغرور می تواند عامل اختلال روح و روان کارکنان، از بین رفتن انگیزه کار و تلاش، خلاقیت و کاهش بازده کاری در محیط های شغلی باشد.
در این نشست سوالی از مسئولان وزارت بهداشت(Ministry of Health) مطرح شد که جوابی نداشت. «میزان آزارجنسی در محیط های کاری در ایران چقدر است؟». پاسخ این بود: «هیچ آماری از این مسئله نداریم و این مسئله اولویت کشور نیست».
پاسخی که خود سوالات بی شمار دیگری را به ذهن آورد، پرسش هایی که مجال طرح آن نبود اما مگر می شود به ذهن پرسشگر افسار زد که نپرس.
سوال این است، چطور وقتی هیچ آماری از میزان آزار جنسی در کشور نداریم و شناختی از این موضوع نداریم، شجاعانه می گوییم این مسئله اولویت کشور نیست. اگر آمار و میزان این درد اجتماعی اندک و ناچیز است که باید اعلام کنیم تا خیال همه راحت شود و اسباب جوسازی ها و سوء استفاده ها برچیده شود و اگر میزان آن قابل توجه است. چطور اولویت نیست؟ چرا برای پیشگیری و کاهش آن حرفی نمی زنیم؟ آموزشی نمی دهیم؟ آگاه سازی نمی کنیم؟ و به قول برخی دوستان «فرهنگ سازی» نمی کنیم.
واقعیت این است که آزار جنسی نه مخصوص جامعه ماست و نه فقط در این زمان از تاریخ زندگی بشر به وجود آمده است. مسئله ای است که همیشه و همه جا وجود داشته و دارد اما فرق امروز با دیروز در این است که در عصر ارتباطات و اطلاعات زندگی می کنیم، عصری که هم زمینه روشنگری و آگاه سازی بیشتر زنان و مردان فراهم تر است و هم با وجود انبوه اطلاعات مخرب در اینترنت، امکان انحراف و سقوط و بیماری های روانی بیشتر فراهم.
دیگر عصر انکار و پاک کردن صورت مسئله گذشته است، واقعیت ها را باید گفت و به قولی «باید شفاف و بی رودربایستی» مسائل و مشکلات را با مردم مطرح کرد تا راهی برای پیشگیری و درمان دردهایی که مثل خوره به جان جامعه افتاده و نوجوانان و جوانان را به سمت افسردگی و پریشانی می برد، پیدا کرد.
آزار جنسی یک واقعیت ناهنجار است که هم در محیط کار و هم در خارج از آن وجود دارد، می تواند به صورت تجاوز و تعدی مستقیم و همراه با اجبار باشد یا به صورت غیر مستقیم با لمس کردن یا کلام رخ دهد.
علل و عوامل زیادی هم دارد، هستند انسان هایی که در دل مرضی دارند، شخصیت ضد اجتماعی دارند، خودخواه و طمعکار هستند یا خود افسرده و بیمار روانی هستند و باید درمان شوند یا آموزش ببینند. پس چرا از بیان مسئله واهمه داریم و از آموزش عمومی سر باز می زنیم.
مسئله به اینجا ختم نمی شود، باید جامعه مان را بهتر ببنییم، واقعیت این است که چه بخواهیم چه نخواهیم آزار جنسی بیشتر بر دختران و زنان وارد می شود، جامعه ای که در سال های اخیر سطح تحصیلات و سوادشان بالاتر رفته و حضور اجتماعی بیشتری پیدا کرده اند.
شیوع بیکاری در جامعه زنان به مراتب بیش از مردان است و در جامعه زنان تحصیلکرده به مراتب بیشتر. استخدام ها کم است و جوابگوی لشکر بیکاران نیست، بنابراین دختران تحصیلکرده که سرمایه ای ندارند باید مدرک به دست در شرکت ها و بنگاه های کوچک چند نفره به دنبال کار بگردند و تقاضای کار کنند، اشتغال هایی که همیشه امن نیستند و خطرات کوچک و بزرگ در کمین است.
هیچ بعید نیست که کارفرماهای کوچک هنگام جذب نیرو، درخواست های نامعقول هم داشته باشد، از آن طرف نیز، نیاز مالی هست، نیاز به شغل هست، نیاز به درآمد هست. ترس از دست دادن شغل هست و... نیازهایی که زمینه فاجعه، تجاوز و تعدی را فراهم می کند، بی آنکه فریادرسی باشد و توان گفتن باشد.
واقعیت های تلخ اجتماعی کم نیستند، مسئله های اجتماعی وجود دارند. راه حل آن هر چه باشد، قطعا انکار و پاک کردن صورت مسئله نیست. باید صادق باشیم و واقعیت ها را بیان کنیم و آن قدر بگوییم و آموزش دهیم تا کم و کمتر شود، هر چند هیچ وقت به صفر نرسد.