زن و شوهر مشهدی و دو فرزند خردسالشان با این شعار که «حق داریم آواهای سرزمین مادری را در شهرمان بشنویم» پای در جاده گذاشتهاند و استان به استان میگردند
شفاآنلاین>سلامت> زن و شوهر مشهدی و دو فرزند خردسالشان با این شعار که «حق داریم آواهای سرزمین مادری را در شهرمان بشنویم» پای در جاده گذاشتهاند و استان به استان میگردند. در طول سفر به دیدار استادان موسیقی ایران میرویم و از حمایتهای معنوی آنان بهرهمند میشویم مسیر سفر ما از پیش تعیین شده نیست به این معنا که بر اساس اتفاقات مرتبطی که در هر کدام از شهرها رقم میخورد بهترین مسیر را برای حضور پیدا کردن در آنجا انتخاب میکنیم.به گزارش شفاآنلاین، همیشه شاگرد اول کلاس بود و وقتی هم که میخواست فارغالتحصیل شود، اشتیاق گذراندن طرح پزشکی در مناطق محروم کشور را داشت و میخواست به زعم خود قدمی برای سرزمینش بردارد. سالها گذشت و با مردی پای سفره عقد نشست که چون خود او دغدغه فرهنگ غنی کشورش را داشت. با این وصلت، همچراغ زندگیاش شد بهترین همراهش، تا بعد آن دست در دست هم باقی راه را طی کنند. گرچه پزشک است اما موسیقی برای خود و همسرش، نه صرفاً های و هویی برای خوش سریها و شلنگ اندازیهای لحظهای و مقطعی، بلکه دغدغهای هماره جدی بوده... به همین خاطر نیز لغو موسیقی در شهرشان را بر نمیتابند و آن را انکار زندگی و «آواهای برخاسته از سرزمین مادری» میدانند. چندی پیش وقتی راهی شهری 150 کیلومتر آن طرفتر شدند تا در کنسرت موسیقی استاد شهرام ناظری و پسرش حافظ ناظری شرکت کنند و بار دیگر دست و بال موسیقی اصیل ایرانی را در بند دیدند، ایدهای تازه به ذهنشان رسید تا به سهم خود اعتراضشان را نسبت به لغو کنسرتهای مشهد، به شکلی متفاوت اعلام کنند. از همین رو و برای حمایت از موسیقی نواحی تصمیم گرفتند همت کنند و خانه و کاشانه را وانهند و پای در راه بگذارند.زهره براتی و همسرش احمد مهرچیان که به همراه دو فرزندشان قدم در سفری 60 روزه گذاشتهاند اکنون پس از 47 روز به استان کرمانشاه رسیدهاند و تاکنون با استادان مطرح موسیقی سنتی و نواحی کشور ملاقاتهای متعددی داشتهاند و از حمایتهای معنوی آنها بهرهمند شدهاند.وی میگوید: من و احمد عاشق موسیقی سنتی کشورمان هستیم و لغو کنسرتهای مختلف در مشهد برای ما ناراحتکننده بود، اما وقتی کار به جایی رسید که این موضوع نه تنها شهرمان، بلکه استانمان را نیز دربرگرفت، احساس کردیم وقت آن رسیده است که واکنشی هرچند محدود و در ابعاد خانواده کوچکمان نشان دهیم.روزهای نخست مرداد ماه بود که متوجه شدیم قرار است کنسرت «آواز پارسی» استاد ناظری و فرزندش در شهر قوچان برگزار شود. جای تأسف داشت که شهر ما مشهد، با وجود امکانات فراوانش، نمیتوانست میزبان این کنسرت باشد. پیش از آنکه وقت بگذرد، با تهیه بلیت برای خانواده چهار نفره مان، مسافت چند ساعته مشهد تا قوچان را با اشتیاق طی کردیم تا در کنسرتی که ششم مرداد ماه در این شهر برگزار میشد شرکت کنیم، اما متأسفانه نه تنها خانوادههایی که از مشهد آمده بودند، بلکه خانوادههایی هم که از دیگر استانهای همجوار از جمله سیستان و بلوچستان خودشان را به قوچان رسانده بودند با بیمهری مسئولان اجرایی کنسرت مواجه شدند و در نهایت پس از ساعت ها معطلی، با لغو کنسرت راهی شهرهایمان شدیم. از برخوردی که با ما شده بود بسیار دلخور بودیم و در مسیر بازگشت مدام از بیاحترامیها صحبت میکردیم. یاد کلاس پنجم ابتدایی افتادم که نخستین اعتراض جدیام را به زبان آوردم، درست همان لحظهای که خانم معلم دوستم را که پدر نداشت پای تخته برد و از او خواست تا مسأله ساده تفریق را حل کند ولی او دستپاچه شده بود و نتوانست جواب مسأله را بنویسد و خانم معلم نه تنها با کتابی که در دست داشت برسر او زد، که از بقیه بچههای کلاس خواست او را «هو» کنند. به یاد دارم، آن روز به حرف خانم معلم(Teacher) گوش ندادم و حتی اعتراض کردم. اگرچه رفتارم باعث شد تا خانم معلم مرا هم مورد عنایت قرار دهد. همین موضوع باعث شد تا هنوز هم نتوانم در مقابل بیعدالتی سکوت کنم. یکدفعه جرقهای در ذهنم روشن شد و فکرم را به زبان آوردم. خوشبختانه در طول سالهایی که زندگی مشترکمان آغاز شده همسرم بهترین همراهم بوده است و این بار هم مثل همیشه با ایدهام موافقت کرد و قرار شد در فرصت کوتاهی که تا برگزاری کنسرت(Concert) استاد ناظری در تهران باقی مانده بود، مقدمات سفر کولهگردیمان «backpackers» را آغاز کنیم و راهی تهران شویم. در مسیر ایران«من پزشک هستم اما به هر جهت یک شهروند معمولیام همانطور که همسرم با وجود موقعیت اجتماعی مناسبی که دارد یک شهروند معمولی است و بالطبع تریبونی برای اعتراض نداریم به همین خاطر میخواستیم راهی را انتخاب کنیم تا صدای اعتراضمان شنیده شود.» زهره براتی پزشک عمومی است و همسرش احمد مهرچیان نیز شغل آزاد دارد که به گفته او هیچ کدام سیاسی نیستند و اگر دست به چنین کاری زدهاند، صرفاً باید آن را اعتراضی مدنی به حساب آورد؛ به همین خاطر سفری 60 روزه، آن هم به روشی متفاوت را آغاز کردهاند تا اعتراضشان نسبت به لغو کنسرتها در مشهد و شهرهای اطرافش و پیام حمایتشان از موسیقی نواحی را به گوش استادان، مردم ایران و مسئولان برسانند. این زوج جوان و دغدغهمند که آرامشی مثال زدنی در لحن کلامشان وجود دارد و زندگی بیحاشیه و سادهای دارند، معتقدند هر انسانی در زندگی خود حقوقی دارد که برای دست پیدا کردن به آنها باید تلاش کند و آنها هم که شنیدن آوازهای مادری در زادگاهشان را جزو حقوق خود میدانند، برای توجه هر چه بیشتر به این مهم دست به اقدامی متفاوت زدهاند.مهرچیان در این باره میگوید: خراسان دارای موسیقیهای مقامی و سنتی زیبایی است که از کودکی به آنها گوش جان سپردهایم و در عمق وجودمان خانه دارد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم سفرمان را از زادگاهمان مشهد و از مقابل حرم رضوی آغاز کنیم و تا پیش از اجرای کنسرت شهرام ناظری و فرزندش خودمان را به تهران برسانیم. به این ترتیب پس از مقبره حکیم طوسی، به دیدار استاد عثمان خوافی و خانواده هنرمند استاد عبدالله امینی رفتیم و از آنها خواستیم چنانچه از ما بواسطه شعار و حرکت فرهنگیمان «ما حق داریم آواهای سرزمین مادریمان را در شهرمان بشنویم» حمایت معنوی میکنند، با ما و پلاکاردمان عکس بگیرند. به این ترتیب پس از سفر به خواف، تایباد، تربت جام و نیشابور به تهران آمدیم.مسیر سفر ما از پیش تعیین شده نیست به این معنا که بر اساس اتفاقات مرتبطی که در هر کدام از شهرها رقم میخورد بهترین مسیر را برای حضور پیدا کردن در آنجا انتخاب میکنیم به همین خاطر پس از حضور در کنسرت استاد ناظری به سمت قم و بعد از آن کاشان حرکت کردیم تا درکنسرت سالار عقیلی در اصفهان هم شرکت داشته باشیم. پس از سفر به قزوین، زنجان و ارومیه و دیدار با استاد دهقان، در تبریز به دیدار استاد قرهباغی و آقای علیرضا قربانی رفتیم و اکنون هم در نوار غربی کشور حضور داریم تا در کنسرتها و اجراهای محلی این بخش از ایران نیز شرکت داشته و به منظور جان بخشیدن به هدف مان، با استادان موسیقی کردستان هم دیداری داشته باشیم. پس از آن هم قصد داریم به استان همدان سفر کنیم. آشتی دوباره با میهن«از آنجا که با کامیون یا تریلی سفر میکنیم، برای حفظ امنیت بیشتر با تاریک شدن آسمان و رسیدن به نخستین شهر بزرگ، چادر می زنیم و استراحت میکنیم تا برای روز بعد انرژی کافی داشته باشیم.البته در طول این 55 روز گاهی در مدارس ساکن شدیم تا از امکانات بهداشتی آنجا استفاده کنیم اما از 15 روز قبل برای مدیریت هزینهها، دیگر در مدارس هم مستقر نمیشویم و فقط چادر میزنیم.» زهره براتی با بیان اینکه تاکنون همه مسافرتهایشان با هواپیما، اتوبوس یا وسیله شخصی بوده است و تجربه سفر به سبک کوله گردی را نداشتهاند، ادامه داد: احساس خجالت عمیقترین احساسی بود که در ابتدای این سفر احاطهمان کرده بود. اینکه بخواهیم کنار جاده بایستیم و منتظر باشیم تا یک راننده کامیون یا تریلی به ما اعتماد و جلوی پایمان توقف کند، بشدت برایمان خجالت آور بود، اما این سفر و هدف مهمی که در سر داشتیم جدای از همه رهاوردهای مثبتی که برای ما داشت موجب شد تا نه تنها خجالت فراموشمان شود که یکبار دیگر به همنوعانمان اعتماد کنیم. چراکه ما یک گروه 4 نفره هستیم و تنها میتوانیم سوار تریلی یا کامیونی شویم که تک سرنشین باشد و طبیعی است اگر بیشتر نه که هم اندازه ما راننده هم باید به ما اعتماد کند تا اجازه دهد سوار اتومبیل اوشویم که در غیر اینصورت من و احمد هنوز ایستگاه عوارضی مشهد را هم نگذرانده بودیم.این سفر برای زهره براتی و همسرش حکم آشتی دوباره با همنوعان را دارد به همین خاطر است که اضافه میکند: طبیعی است در این سفر هم مانند تجربههای مختلفی که هر یک از ما داریم، با افرادی رو به رو شده باشیم که جملههای دلسردکنندهای به زبان آورده باشند و من و احمد را پدر و مادرهای بیفکری تلقی کنند که باران 6 ساله و کوروش 4 ساله را اسیر جاده و بیابان کردهایم. اما واقعیت این است که ما نگاهی فراتر از این داریم. من و احمد خود را موظف میدانیم فرزندانمان را با فرهنگ غنی کشورشان آشنا کنیم. آنها باید بدانند وطنشان مانند مادرشان است، همانطور که اگر فرزندی پس از سال ها مادرش را ببیند احساس وابستگی به او ندارد، فرزندان ما هم اگر از همین کودکی به وطنشان خو نگیرند در بزرگسالی وابستگیشان به میهن را از دست خواهند داد. من و احمد آشنا ساختن فرزندانمان با مفهوم واژه «حق» را بر خود واجب میدانیم و به جرأت میگویم این یکی از مهمترین رسالتهایی است که در قبال آنها حس میکنیم و امیدواریم از پس آن بربیاییم.هدیهای متفاوتورزش، طبیعت و سفر سه اولویت مهم زهره و احمد است. شاید به همین خاطر است که این زوج کوهنورد پس از 55 روز ایران گردی نه تنها خسته نشدهاند که نمیخواهند این سفر به پایان برسد اما چه کنند که مهرماه نزدیک است و باران کوچولو باید نخستین روز مهر و آغاز سال تحصیلی را در تقویم ذهنش ثبت کند.به قول احمد مهرچیان آنها در این سفر باور کردند رانندههای ماشینهای بزرگ، قلبهای بزرگی هم دارند که این در استقبالشان از خانواده 4 نفره مهرچیان و هدفشان به وضوح احساس شده است. آنها متفاوتترین و بهترین سفر عمرشان را تجربه کردند و از اینکه بیش از هر کسی مورد توجه و استقبال توریستهای اروپایی قرار گرفتهاند خوشحال هستند.شاید آغاز سال تحصیلی مانع سفر 60 روزه آنها شود، اما آنها که تازه شیوهای متفاوت را در زندگیشان تجربه کردهاند قصد دارند پس از این هم تجربه چنین سفرهایی را به خود هدیه دهند.ایران