کد خبر: ۱۶۴۲۸۶
تاریخ انتشار: ۰۳:۱۵ - ۰۶ شهريور ۱۳۹۶ - 2017August 28
روش، منش و سلوک بعضی از آدم‌ها انگار با آدم‌های معمولی جامعه فرق دارد. همت، پشتکار، تلاش، هدفمندی وایمان و اراد‌هایی که توضیح و تفسیرش سخت است، اینکه چه می‌شود بعضی‌ها در شرایطی سخت و معمولی می‌بالند و تبدیل می‌شوند به چهره‌هایی بسیار خاص و ماندگار شرحی است جذاب.
شفا آنلاین:خرداد سال 95 جامعه داروسازی یکی از بهترین دانشمندانش را از دست داد. مردی که بی شک یکی از تاثیرگذارترین چهرهای معاصرجامعه پزشکی است. به مناسبت روز داروساز حیف مان آمد یادی از این مرد بزرگ نکنیم.  با ایشان را که کمی قبل از درگذشتشان انجام شده، حاوی نکات بسیار آموزنده‌ایست.

به گزارش شفا آنلاین:روش، منش و سلوک بعضی از آدم‌ها انگار با آدم‌های معمولی جامعه فرق دارد. همت، پشتکار، تلاش، هدفمندی وایمان و اراد‌هایی که توضیح و تفسیرش سخت است، اینکه چه می‌شود بعضی‌ها در شرایطی سخت و معمولی می‌بالند و تبدیل می‌شوند به چهره‌هایی بسیار خاص و ماندگار شرحی است جذاب. دکتر عباس شفیعی هم یکی ا ز همان‌هاست که شرح‌بودنشان از دیروزها که در کوچه پس‌کوچه‌های شهرری‌ بازی می‌کرد، تا امروز که یکی از استادان بی‌نظیر داروسازی کشور و پدر داروسازی نوین ایران است، کار آسانی نیست... شاگرد همیشه اول دبیرستان بدر شهر ری و بعد دانشجوی ممتاز دانشکده داروسازی وقتی با بورسیه شاگرد اولی توانست پذیرش دانشگاه کلمبیا را بگیرد ، شاید استادهای امریکایی‌اش ،حتی تصورش را هم نمی‌کردند که پایاننامه او بتواند رتبه نخست را در آمریکای شمالی دریافت کند و مستحق دریافت جایزه برترین پایاننامه شود... پیشنهادهای متعددی که برای ماندن و تدریس در آمریکا وجود داشت ،هیچ‌کدام نتوانست او را راضی به ماندن کند و بعد از پایان تحصیلات و اخذ دکترای تخصصی علوم دارویی از دانشگاه کلمبیا و فوق دکتری شیمی از دانشگاه شیکاگو در سال 1347 به ایران بازگشت و تا امروز و بعد از 45 سال تکیه بر مسند استادی دانشگاه علوم پزشکی تهران مسبب تغییرات ارزشمندی در نظام آموزشی و تحصیلات تخصصی داروسازی در کشور را در PhD شد. او برای اولین بار دوره‌های دانشکده داروسازی راه‌اندازی کرد و نقش ارزشمندی در ارتقا و بهبود سیستم آموزش‌عالی در رشته داروسازی داشت .

عباس شفیعی در سال 1365 به عنوان رئیس دانشکده داروسازی دانشگاه تهران انتخاب و مشغول به کار شد. مرد خستگی‌ناپذیر داروسازی کشور همچنان با انرژی و سرحال در حال تحقیق و تدریس است. استاد بسیار صبورانه و با انرژی پذیرا و پاسخگوی ما شدند .

تقریباً همیشه با علاقه و جدیت درس می‌خواندم، چون واقعاً به این یقین رسیده بودم که برای پیشرفت، چاره‌ای جز درس‌خواندن ندارم. در ذهن کودکانه‌ام به شغل و حرفه‌ای فکر نمی‌کردم و فقط می‌خواستم تا درس بخوانم و به جایی برسم. تمام طول دانشکده شاگرد اول بودم. به دلیل شرایط مالی خانواده‌ام ،هیچ وقت نتوانستم کلاس زبان بروم ولی به قدری با پشتکار و علاقه زبان خوانده بودم که به منابع مرجع تسلط داشتم. من کاملاً هوش متوسطی داشتم، ولی پشتکار و علاقه متفاوتی در من بود. به نظر من علاقه یک حسی است که با آدم متولد می شود و با پشتکارو تلاش کامل می‌شود. توقع بیجا هم ندارم. من هیچ وقت دنبال کاری نمی‌روم که می‌دانم امکاناتش در مملکت وجود ندارد. من همیشه به آنهایی که از خارج می‌آیند توصیه می‌کنم که باید بر اساس امکاناتی که در ایران وجود دارد، کارکنید و نمی‌شود تمام امکاناتی که در خارج هست را در اینجا فراهم کنید، یعنی تلاش و پشتکار باید در کنار واقع‌بینی باشد. الآن که به زندگی‌ام نگاه می‌کنم، می‌بینم همیشه بهترین انتخاب‌ها را داشته‌ام .ازدواجم، رشته تحصیلی‌ام واینکه در هرزمانی بهترین کار ممکن را انجام دادم. هیچ وقت در قید و بند این نبودم که بچه‌هایم متولد کشور دیگری غیر ازایران باشند.

چه های من ایران متولد شدند و همین‌جا بزرگ شدند. هیچ وقت امریکا را برای اقامت و زندگی‌کردن دوست نداشتم. جامعه پزشکی خیلی با گذشته فرق کرده، قدیمی‌ترها آدم‌های معتقدتری بودند، بیشتر اهل خیر و کمک به فقرا بودند که امروزه این ویژگی خیلی کمرنگ شده و اخلاق رو به ‌زوال است. دکتر شفیعی موفق به دریافت جوایز و عناوین علمی متعددی شده است که از آن جمله می‌توان به موارد زیرا شاره کرد؛
از دوران کودکی درسخوان بودید؟
من دریک خانواده متوسط در خیابان ری به دنیا آمدم و تا پایان دوران دانشگاه هم در همان محل زندگی کردم. پدرو مادرم آنچنان باسوادن نبودند، هرچند مادرم سواد قرآنی داشت وبه شدت علاقه‌مند به علم و مشوق اصلی ما برای درس‌خواندن بود. مادرم چاره اصلی از فرار فقر زندگی ما را در درس‌خواندن می‌دانست و تشویقمان می‌کرد که برای رهایی از شرایط موجود باید فقط و فقط درس بخوانیم، شاید بر اساس همین تشویق و ذهنیت بود که ما هر سه برادر پزشکی خواندیم ودکتر شدیم. علاوه بر این ما زمینه‌های مذهبی هم داشتیم و همین زمینه ‌بعدها در شکل‌گیری شخصیت من بسیار موثر بود.از همان
بچگی حس می‌کردم من فقط خدا را دارم که می‌تواند به من کمک کند وبه‌شدت مقید به نماز اول‌وقت بودم مادرم همیشه به ما می‌گفت اگر می‌خواهید شخص مفیدی برای خود و جامعه خود باشید، هیچگاه نباید خدا را فراموش کنید.
پس برای درس خواندن تشویق می‌شدید؟
تشویق که بیشتر در حد نصیحت وحمایت کلامی بود.زمان ما برای تشویق و حتی برای درس خواندن امکاناتی نبود، حتی کسی نبود در درس‌خواندن به ما کمک کند. ما خودمان درس می‌خواندیم و درنتیجه کاملاً خودساخته و متکی به خودمان بودیم. فقط یادم هست سال اول دبستان، مادرم در نوشتن کمکم می‌کرد، بعدها خودم آنقدر درس می‌خواندم که صدای بقیه درآمده بود ،چون مجبوربودند همیشه ساکت و بی سروصدا باشند و جالب اینکه دوران مدرسه، در کنار اینکه خوب درس‌می‌خواندم به بازی و فوتبال هم علاقه داشتم و بچه پرشر و‌شوری هم بودم. چند همسایه داشتیم که هرچند خودشان باسواد و فرهنگی بودند، اما بچه‌هایشان اهل درس و کتاب نبودند و برای آنها جالب بود و همیشه می‌گفتند چطور این بچه هم به بازی و شیطنت می‌رسد و هم خوب درس می‌خواند.
همیشه شاگرداول بودید؟
تقریباً همیشه با علاقه و جدیت درس می‌خواندم، چون واقعاً به این یقین رسیده بودم که برای پیشرفت، چاره‌ای جز درس‌خواندن ندارم. در ذهن کودکانه‌ام به شغل و حرفه‌ای فکر نمی‌کردم و فقط می‌خواستم تا درس بخوانم،به جایی برسم و موفق شوم. کلاس چهارم دبستان بودم و تجدید شدم ،خیلی ناراحت بودم و گریه می‌کردم، عکس‌العمل مادرم خیلی جالب بود، به‌جای سرکوفت و تنبیه گفت تجدیدی هم مال بچه‌هاست ولی توآنقدر درس بخوان که جبرانش کنی. همین شد که دیگر من همیشه با جان و دل درس می‌خواندم. پدرم خیلی مشغله داشت و وقت رسیدگی به ما را نداشت. صبح تا شب در یک شرکت مسافربری درگیر بودند و واقعا زمان رسیدگی به ما را نداشت. ولی وقتی ما خوب درس می‌خواندیم ، مادرم از صمیم قلب خوشحال می‌شد و همه تلاشش این بود که ما درسخوان باشیم اما دوران شکوفایی من از دبیرستان شروع شد، سال سوم یک معلم شیمی داشتیم که فو قالعاده بود ،زمینه عشق من به شیمی از همین‌جا شروع شد. هرچند من به یک مدرسه دولتی و معمولی می‌رفتم، ولی معلم‌های فوق‌العاده‌ای داشتیم. خیلی با جدیت و دلسوزی درس‌ می‌دادند، شاید چون می‌دانستند بچه‌ها از قشر فقیری هستند و دسترسی به امکانات خاصی ندارند خیلی برای تفهیم درس تلاش می‌کردند. روش تدریس و تلاش و دلسوزی که داشتند ،خیلی با شرایط امروز متفاوت است. زمان ما معلم‌ها خیلی خالصانه و صادقانه تمام تلاششان را می‌کردند تا درس را به بچه‌ها تفهیم کنند. شاید برای همین بود که بسیاری از بچه‌های دبیرستان ما بعدها وارد دانشگاه شدند، بدون معلم خصوصی، کلاس کنکور و کتاب و جزوه‌های رنگارنگ امروز . سال ششم به‌واسطه معدل خوبی که داشتم دبیرستان دارالفنون ثبت‌نام کردم. آنجا هم یک معلم بسیار خوب شیمی داشتیم که کلاس‌های ‌او مرا کاملاً جذب شیمی کرد و همیشه نمره شیمی‌ام 20 بود، روندی که همیشه ادامه داشت و من همیشه عاشق شیمی ماندم. به‌نظر من علاقه چیزی ‌است که با آدم زاییده می‌شود وبا‌‌پشتکار و سخت‌کوشی کامل می‌شود.
سپید: با این پشتکار چطور پزشکی نخواندید و رفتید سراغ داروسازی؟
در دارالفنون شاگرداول شدم و به‌طورمعمول که هرکسی رشته طبیعی می‌خواند، در پزشکی شرکت می‌کرد وا لبته به خاطر علاقه خانواده‌ام، امتحان پزشکی شرکت کردم. آن زمان امتحان ورودی دانشگاه کاملاً نوشتنی و تشریحی بود، من وقتی جمعیت زیاد شرکت‌کننده را دیدم هول شدم، دستم شروع کرد به لرزیدن و نتوانستم درست بنویسم و قبول نشدم .بعد دانشکده علوم شرکت کردم و شیمی قبول شدم. یک سالی که گذشت با توجه به اینکه نهایت پیشرفت این رشته آن زمان لیسانس بود، با خودم فکر کردم خوب من قرار است در آینده چه‌کاره شوم ، نهایت می‌توانستم معلم شوم، که مورد علاقه من نبود و من دوست نداشتم محدود بمانم ،از بچگی دوست داشتم استاد دانشگاه باشم. تحقیق کردم ببینم چه رشته دیگری هست که هم شیمی داشته باشد و هم جای پیشرفت بیشتری داشته باشد، وارد رشته داروسازی شدم که هم شیمی داشت وهم جای پیشرفت بیشتری داشت . من می‌توانستم تمام درسه‌ای کلاس را به زبان انگلیسی هم بخوانم و این کمک بزرگی برای من بود و خواندن درسها به زبان اصلی تسلط مرا روی درس‌ها بیشتر می‌کرد و بعد ها امتیاز قابل توجهی برای پذیرش من در دانشگاه کلمبیا شد.
هر چه که می‌گذشت علاقه‌تان به درس بیشتر می‌شد؟
بله تقریبا با گذشت زمان بیشتر و بیشتر درس‌می‌خواندم. تمام طول دانشکده شاگرداول بودم. به دلیل شرایط مالی خانواد‌ه‌ام ،هیچ‌وقت نتوانستم کلاس زبان بروم ولی هم قدری با پشتکار و علاقه زبان خوانده بودم که به منابع مرجع تسلط داشتم. از وقتی به یاد دارم صبح خیلی زود بیدار می‌شدم و دوران دانشجویی‌ام از منزلمان در خیابان ری تا خود دانشگاه تهران را پیاده می‌آمدم و یک دور کامل درس‌ها را مرور می‌کردم ودر عین حال در هزینه رفت وآمد هم صرفه‌جویی می‌کردم تا بتوانم آخر هفته با دوستانم یک سینمایی برویم. کارهایی که این روزها هیچ معنی و مفهومی برای بچه‌ها ندارد. بچه‌های‌ امروز چیزی از صرفه‌جویی و مدارا بلد نیستند. چنان با اشتیاق درس می‌خواندم وپشتکار و علاقه داشتم که سر کلاس‌هایی که استاد خارجی داشتیم با اعتماد به نفس کامل می‌رفتم و می‌گفتم من فقط نمره کامل را می‌خواهم و تمام امتحان‌ها را به زبان انگلیسی جواب می‌دادم. آن زمان انجمن زبان ایران و آمریکا کتابخانه‌ای داشت که من مدام دررفت و آمد به آنجا بودم و هر درسی که به فارسی می‌خواندیم، من آن را به زبان اصلی هم می‌خواندم. سالی که دانشگاه کلمبیا قبول شدم ،حتی آزمون تافل هم ندادم و بر اساس نمره معدلم که بالا بود در عرض 15 روز پذیرش شدم. با وجودی که درایران شاگرداول بودم، اما واقعاً سطح علمی‌ام در مقایسه با دانشگاه کلمبیا پایین بود، مشکلات زبان هم بود ولی توانستم در عرض شش ماه مشکلات را پشت سر بگذارم. درترم اول معدلم الف بود و فقط شش ماه اول دولت ایران هزینه بورسیه‌ام را داد و بعد بورسیه همان دانشگاه کلمبیا شدم و همه مخارج مرا پرداخت می‌کردند وچون ازنظر مادی مشکلی نداشتم ،کار نمی‌کردم و فقط درس می‌خواندم. می‌خواهم این نکته را بگویم که ببینید دانشگاه‌های معتبر دنیا چگونه دانشجویان را حمایت و جذب می‌کنند. البته مسئله نوعی خریدن محسوب می‌شود،به‌قدری از دانشجو حمایت می کنند وزندگی‌اش راتامین می‌کنند که راضی به ماندن می‌شود. در همان دوران دانشجویی هم ازدواج کردم . رساله تحقیقاتی من در مورد تعیین ساختمان فضایی کلرفنیرآمین ، یک داروی ضد حساسیت و اثرات آن بود که در مسابقه رساله‌های برتر شرکت کردم و دراین دوره رساله من در تمام آمریکا اول شد و برنده جایزه ‌اول تحقیقات آمریکا که جایزه‌ای نقدی 20 هزار دلاری بود، شدم. از طرف دانشگاه کلمبیا به من پیشنهاد استادیاری دادند که من آن را نپذیرفتم، چون دوست داشتم، برگردم. به آنها گفتم شما افراد مثل من زیاد دارید، ولی در کشور من افرادی که علاقه‌مند به کار وتحقیق باشند، زیاد نیست ومن باید به کشور خودم برگردم و بتوانم به کشورم کمکی کنم.
ضریب هوشی بالا و متفاوتی داشتید؟
نه من کاملاً هوش متوسطی داشتم، ولی پشتکار و علاقه متفاوتی در من بود. به نظر من علاقه یک حسی است که با آدم متولد می‌شود و با پشتکار وتلاش کامل می‌شود،علاقه وپشتکار همیشه دروجود من بود. من هیچ‌وقت زندگی مرفه و امکانات اقتصادی نداشتم و کاملاً خودساخته بودم و یک نکته مهم اینکه، من در مقابل نشدن‌ها خودم را نمی‌بازم. وقتی در شیمی یک واکنشی را انجام می‌دهم که نتیجه‌ نمی‌دهد ، ناامید نمی‌شوم و به دلیل پشتکاری که دارم، آنقدر ادامه می‌دهم تا بالاخره به نتیجه‌ای برسم. اعتقاد دارم که خداوند با این نیرویی که به ما انسان‌ها داده، هر کاری را بخواهیم می‌توانیم انجام‌دهیم، به شرطی که واقعا بخواهیم و تلاش و پشتکار داشته باشیم. شاید به دلیل همین روحیه است که هیچ وقت کمبودها برای من مشکلی ایجاد نکرده‌است. ولی توقع بیجا هم ندارم و من به کسانی که از خاج می‌‌آیند می‌گویم شما رفته اید خارج از کشور و یک‌سری کارهای تحقیقاتی انجام داده‌اید ،اما برای این بوده که پایه را یاد بگیرید، حالا دقت کنید که با توجه به امکانات اینجا چه کارهایی می شود انجام داد.هیج وقت فراموش نکنید باید بر پایه امکانات کار کنید نه صرفا بر پایه توقعات، ولی در عین حال تلاش کنید تا امکانات بیشتر را بسازید. یک عده‌ای هستند فکر می‌کنند، دولت باید زمین و آسمان را بهم بدوزد و همه‌ امکانات را فراهم کنند ،که‌ او مثلا می‌خواهد اینجا کار تحقیقاتی‌ انجام دهد. تحقیق با ناامیدی هم فاصله دارد، اگر قراربود که همه کارها به راحتی انجام شود ،این دیگر اسمش تحقیق نمی‌شد، تحقیق یعنی چیزی که نمی‌دانی و می‌خواهی ببینی آیا ایده تو شدنی است یا نه. در تحقیقاتی که من در آمریکا انجام دادم شاید اگر یک فرد عادی بود زود خسته می‌شد وبه نتیجه نمی‌رسید، ولی من دو سال پیاپی کارکردم، در آن زمان یک دستگاه پلاریتمر‌الکتریکی هم نبود و باید با چشم نگاه می‌کردم ببینم چرخش نوری دارد یا نه. بارها و بارها تکرار می‌کردم اما واکنش‌هایی که انجام می‌دادم به نتیجه نمی‌رسید، ولی آنقدر آزمایش‌ها را ا نجام دادم تا به نتیجه رسیدم. این طور نیست که سرراه آدم‌ها هیچ وقت بن‌بستی وجود نداشته باشد اما هر بن‌بستی راه و چاره‌ای دارد، باید راه صحیح را پیدا کنیم تا به هدفی که داریم برسیم.
وقتی خودتان را تحلیل می‌کنید فکر‌می‌کنید منشا این پشتکار چه چیزی بود؟
به نظرم شرایط خانوادگی بود. از شرایطی که دوست نداشتیم، دنبال راهکار بودیم و مادرم در ذهن ما حک کرده بود که راهی جز درس خواندن نداریم و این طرز فکر خیلی خوبی بود. یادم هست، تابستان‌ها در کارگاه نجاری کار می‌کردم و درا ین تجربه‌ها بیشتربه یقین می‌رسیدم که نمی‌خواهم در آینده از این‌کارها کنم. همانطور که از شغل پدرم راضی نبودم. می‌دانستم که در آینده‌ اینکار را ادامه نخواهم داد، پس چاره‌ای نداشتم که درس بخوانم. آ نقدر درس می‌خواندم که پدر و مادرم در یک مقطعی نگران و کلافه شده بودند و می‌ترسیدند من گوشه‌گیر و افسرده شوم. راهی که باید میرفتم را رفته‌ام و خدا را شکر که تا به‌حال راه اشتباهی نرفته‌ام و دلیل موفقیتم یکی پشتکار زیادم بود و دیگری اتکا بسیار زیاد من به خداست.
وقتی رفتم آمریکا تازه فهمیدم که چقدر سیستم آموزشی ما غلط بود، سیستم ما بر اساس حفظ مطالب بود و آنها کاملاً درکی و مفهومی کار می‌کردند. زمانی که من رفتم تمام مدت شاگرد اول دانشکده داروسازی بودم ودر آزمون ورودی کلمبیا نمره شیمی‌آلی‌ام 96 شد از 100 و دانشگاه اعلام کرد، می‌توانم کلاس شیمی پیشرفته را انتخاب کنم، ولی من کلاس شیمی معمولی هم برداشتم، سر همین کلاس‌ها بود که متوجه شدم، هیچی از مباحث درسی نمی‌فهمم. مشکل در همان سیستم آموزشی ما بود. همین‌ها برای من همیشه انگیزه برگشت بود که بتوانم تغییری در سیستم آموزش دانشگاهی به وجود بیاورم و واقعا به لطف خدا موفق هم بودیم. ایجاد دوره‌های تخصصی و دکترای حرفه‌ای در داروسازی کمک بزرگی بود و زمینه‌ساز تحولات خوبی بود. دانشجویان نخبه ما می‌رفتند و روی پروژه‌های آنها کار می‌کردند و خیلی از آنها جذب می‌شدند وبر نمی‌گشتند، اما ا لآن بچه‌ها روی پروژه‌های خود ما کار می‌کنند و امروز ما واقعاً پیشرفت‌های خوبی در زمینه داروسازی داریم. ما محیط و بسترتحقیقاتی قابل‌قبولی داریم. سال 65 بعداز انقلاب فرهنگی من رئیس دانشکده داروسازی بودم، آن زمان متوجه شدم از 70 نفر عضو هیات علمی قبل از انقلاب فقط 25 نفر مانده‌اند،بقیه مهاجرت کرده بودند و ما مانده بودیم و گروه‌هایی که در آنها هیچ‌کس نبود واز طرفی انگیزه و خودباوری هم برای تشکیل دوره‌های تخصصی و دکتری وجود نداشت ،ولی شما وضعیت امروز ما را ببینید، ما کلی فار غ‌التحصیل خوب از دانشگاه‌های خودمان داریم.
شما روی اعتقادات مذهبی خیلی تاکید دارید، نقش دین را در زندگی خوتان چگونه ارزیابی می‌کنید؟
من واقعاً معتقدم که آنچه من دارم، نعمتی است که خداوند عطا کرده ومن خودم هیچم وا گر چیزی هم می‌دانم ،لطف خداست و اعتقاد قلبی دارم که دین نقش زیادی در موقعیت و موفقیت آدم‌ها دارد. یک انسان بی‌دین هیچ‌وقت نمی‌تواند موفقیت داشته باشد یعنی همیشه ازنظر روانی دچار خلا است. بهترین محققین ما درگذشته متدین بودند. کسانی بودند که به خدا اعتقاد قوی داشتند و مادی هم نبودند. زندگی ابوعلی سینا یا زکریای رازی را ببینید. به نظر من اگر آدم بخواهد مادی‌گرا باشد، نمی‌تواند محقق خوبی باشد. انسان باید به نیرویی ماورای خودش اعتقاد داشته باشد، اینکه خدایی هست که ما را هدایت می‌کند و اینکه آخرتی وجود دارد. یک آدم متدین هر اتفاقی برایش بیفتد با اتکا به خدا و ایمان قلبی به فعالیتش ادامه می‌دهد و نیرویی ماورای این مسایل قدرت وانگیزه مضاعف می‌دهد.ا گر کسی به اینها اعتقاد داشته باشد، می‌تواند زندگی‌اش را درست اداره کند واگراعتقاد نداشته باشد زندگی آرام و موفقی ندارد. اگر انسان فکر کند که من هم هکاره‌ام این شخص تحقیقاتش هم نمی‌تواند مفید باشد. اگر اعتقاد به خدا وجود داشت، هیچ‌وقت بمب اتم ساخته نمی‌شد یا سلاح‌های شیمیایی و مخرب تولید نمی‌شد که باعث کشتار انسان‌های بی‌گناه زیادی شود. دین نقش بازدارندگی هم دارد، زیرا اعتقاد به خدا باعث اجتناب از بدی‌ها می‌شود. انسان باید به نیرویی ماورای خودش اعتقاد داشته باشد، بر اساس این اعتقاد است که می‌تواند زندگی‌اش را بسازد و درست کند، این که انسان فکر کند که خودش همه کاره است ،حتی تحقیقاتش همن نمی تواند مفید باشد .
معیارتان برای ازدواج چه بود؟
چرا برای ازدواج به ایران برگشتید در حالی که قطعا شرایط خوبی در آمریکا داشتید . وقتی در دانشگاه کلمبیا پذیرفته شدم 28 سالم بود .بعدا ز یک سالی که آنجا بودم تصمیم گرفتم،ازدواج کنم، براساس همان ا عتقاداتی که داشتم می‌خواستم همسر ایرانی داشته باشم و کاملا سنتی ازدواج کردم. با خانواده‌ام مشورت کردم و از مادرم خواستم تا برایم همسر مناسبی پیدا کند و آنها دختر یکی از دوستان خانوادگی دایی‌ام را معرفی کردند که از خانواده‌ای بسیار خوب و اصیل بودند. بعد از ازدواج با همسرم به آمریکا برگشتیم. ایشان ترجیح دادند بیشتر به وضعیت خانه و بچه‌ها رسیدگی‌کنند وبعد از انقلاب به حوزه رفتند وبا وجود تحصیلات حوزوی که دارند، ولی بیشتر زمانشان را به خانه اختصاص دادند. زندگی با کسی من مثل من اصلا کار راحتی نیست، کسی که تمام مدت مشغول تحقیق و تدریس و کار باشد، ولی همسرم در تمام این سال‌ها همراه و هم‌پای من بودند.
  بچه ها متولد آمریکا هستند ؟
هیچ وقت در قید و بند این نبودم که بچه‌ها‌یم متولد کشور دیگری غیر ازایران باشند. بچه های من ایران متولد شدند و همین‌جا بزرگ شدند. هیچ وقت امریکا را برای اقامت وزندگی کردن دوست نداشتم. سیستم اجتماعی و تبعیض نژادی که وجود دارد من را اذیت می‌کرد و هیچ وقت تمایلی به زندگی‌کردن در آنجا نداشتم. شرایط آنجا با وجود امکانات فوق العاده‌ای که برایم مهیا بود با شرایط روحی من سازگار نبود.
شما زمان جنگ در سنتز بعضی داروهای موثر در بهبود مجروحان شیمیایی نقش کلیدی داشتید. باوجودی که اتفاق غیر منتظره‌ای بود، چگونه توانستید در زمان کوتاه به نتیجه برسید؟
زمان جنگ اولین باری که عراقی‌ها سلا‌ح‌های شیمیایی را به‌کار بردند، سپاه یک نمونه آبی که مردم به صورتشان زده بودند و پوستشان تاول زده بود،جهت آزمایش و بررسی برای ما فرستاد و به ما گفت که این چیست و عراقی‌ها چه چیزی به‌کاربرد‌ه‌اند؟ ما بررسی کردیم و فهمیدیم از موستاردا ستفاده‌شده و اطلاع دادیم که عراقی‌ها وارد جنگ شیمیایی شده‌اند، همان زمان آقای رفسنجانی هم در نماز جمعه اعلام کرد. تا آن زمان ارزش تحقیقات در کشور روشن نبود؛ یعنی نمی‌دانستند که محقق و تحقیق ارزش دارد، فکر میکردند که تحقیقی که خارجی‌ها انجام می‌دهند.بس است ، ما تحقیق کنیم که چه بشود. اوایل انقلاب که وضع بدتر هم بود و می‌گفتند محققین خود فروخته‌اند؛ اما در زمان جنگ‌های شیمیایی ارزش تحقیقات را متوجه شدند. ما نه تنها گفتیم که ماده به‌کاررفته چه چیزی هست ،راه مقابله و درمانش را هم آموزش دادیم که چگونه سربازها را در مقابل این گازها محافظت کنند. بعد هم که از تابون استفاده کردند ما تشخیص دادیم و بعد هم که خارجی‌ها آمدند تایید کردند که عراقی‌ها از تابون و موستارد استفاده کردند. این مقطع و این تحقیقات نه‌تنها توانست به جبهه‌ها کمک کند، بلکه ارزش و جایگاه تحقیقات را به دولتمردان نشان داد. در حال حاضر اخلاق جامعه پزشکی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ متاسفانه جامعه مابه شدت مادی شده و از اخلاق دور شدیم و جامعه پزشکی هم جزئی از همین جامعه است. مادیات وپول بدبختی می‌آورد و حرص و طمع چون بی‌پایان است و حد ومرزی ندارد، آدم را از اخلاق و خدمت دور می‌کند. جامعه پزشکی خیلی با گذشته فرق کرده، قدیمی‌ترها آدم‌های معتقدتری بودند، بیشتر اهل خیر و کمک به فقرا بودند که امروزه این ویژگی خیلی کمرنگ شده و اخلاق روبه زوال است. الآن دیگر کمتر کسی مثل دکتر یلدا را می‌بینید که با چنان اخلاق و منشی زندگی کند. وقتی کسی ایمان داشته باشد روزی دست خداست، رفتار و کردارش خیلی فرق می‌کند ،ما اعتقاداتمان ضعیف شده است. علم بی‌ایمان ارزش ندارد و ایمان یعنی به اینکه آخرتی هم هست ،اگر به این یقین رسیدیم در هر شغل و حرفه‌ای هم باشیم ،حواسمان به رفتارمان هست و خیلی چیزها عوض می‌شود
. با این حجم زیاد کاری که دارید، فرصت مطالعه در زمینه‌هایی غیرا ز داروسازی را هم دارید؟
بله .من به شعرو موسیقی علاقه زیادی دارم، ولی بزرگ‌ترین لذت من قرآن خواندن است. صدای قرآن برای من آرام‌بخش‌است و خیلی به رادیو قرآن گوش می‌کنم، در واقع صوت قرآن در عمق وجودم نفوذ می‌کند.من معنویات را یکی از شاخص‌ها می‌دانم
و فکر می‌کنم علت موفقیت‌های علمای قدیمی خودمان هم همین باشد، معتقدم چون مادی نبودند موفق بودند. عالمی بودند که به غیر از علم خودشان، اعتقاد قلبی و راسخی به خداوند داشتند و خودشان را وقف این راه کرده بودند و چیز دیگری برایشان مهم نبود. برهمین اساس در فرهنگ گذشته ما همیشه به تحصیل علم در کنارا خلاق، خدمت به مردم و کمک به همنوع سفارش و توصیه شده است. من بارها گفته‌ام که تنها علم به درد نمی‌خورد.
عناوین و افتخارات
برنده جایزه اول طرح‌های تحقیقاتی از وزارت فرهنگ و آموزش عالی در چند سال متوالی - مدال درجه دوم تحقیق سال 1356 - نشان درجه دوم فرهنگ سال 1356
برنده جایزه اول تحقیقات جشنواره خوارزمی سال 1366 -ا ستاد نمونه دانشگاه تهران سال 1368
 داروساز برجسته و نمونه سال 1368 - برنده جایزه اول بهترین مقاله در کنگره شیمی دانشگاه شهیدبهشتی سال 1369
برنده جایزه استاد نمونه دانشگاه علوم‌پزشکی سال 1372 – شیمیدان برجسته سال 1374
 دریافت لوح تقدیر جمهوری اسلامی ایران برای تالیف کتاب کروماتوگرافی و طیف‌سنجی
 برنده جایزه اول کتاب سال 74 برای کتاب کروماتوگرافی و طیف‌سنجی از وزارت ارشاد اسلامی و کتاب - برگزیده معاونت پژوهشی وزارت بهداشت درمان آموزش پزشکی
برنده جایزه اول جشنواره رازی سال 1376 - دریافت دکترای افتخاری علوم از دانشگاه کلمبو
 سریلانکا سال 1998
 مشاور سازمان بهداشت جهانی در کنوانسیون –
منع استفاده از سلاح‌های شیمیایی سال ( 2004 (1998 -برنده جایزه کتاب برگزیده سال 1377 دانشگاه تهران (شیمی‌دارویی کرول کواس)
نشان درجه دوم پژوهش کشور سال 1378 -برنده جایزه کتاب سال جمهوری‌اسلامی‌ایران سال 1378 (جهت ترجمه کتاب شیمی دارویی کرول کواس)
 استاد نمونه سال 1381 از طرف انجمن متخصصین علوم دارویی ایران  انتخاب به عنوان پیشکسوت شیمی دارویی (از طرف وزارت بهداشت) سال 1384 -برنده جایزه اول جشنواره رازی سال 1384
 برنده جایزه اول جشنواره رازی در علوم دارویی سال 1390
 برگزیده بنیاد ملی نخبگان (به‌عنوان استاد و محقق برجسته) و دریافت جایزه علامه طباطبایی سال 1390 او همچنین به پاس زحمات و تلاش‌های علمی، در چهارمین دوره همایش چهره‌های ماندگار در سال 1383 به‌عنوان چهره ماندگار علم پزشکی انتخاب شد و در سال 1390 نشان درجه یک علمی کشور را دریافت کرد. به استاد شفیعی به خاطر خدمات ارزنده‌اش به علم نوین داروسازی لقب معمار داروسازی نوین ایران داده‌اند. برخی از کتاب‌های منتشر‌شده: تالیف کروماتوگرافی و طیف‌سنجی، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1373
 آنتی بیوتیک‌ها، ا نتشارات دانشگاه تهران، سال .1371 .
آسم، مرکز نشر‌دانشگاهی، سال 1382 – مقدمه‌ای بر مکانیسم واکنش‌های شیمی آلی، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1354 ترجمه: فراهم داروها در مایعات زیستی، سال .1371
 مبادی آنتی بیوتیک‌ها، انتشارات دانشگاه . تهران سال 1363
شیمی دارویی کرول کواس، انتشارات.دانشگاه تهران، سال 1377
 شیمی هتروسیکل گیل کریس، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1380 مدارک تحصیلی ؛ دکتر شفیعی دارای تحصیلات و یژه‌ای هم هستند.ایشان به سه زبان زنده دنیا تسلط دارند.
 انگلیسی، فرانسه و آلمانی دکترای داروسازی دانشگاه تهران سال 1341 فوق لیسانس تخصصی شیمی دارویی از دانشگاه کلمبیا – (.M.S) آمریکا 1965 سال ( 1344 دکترای تخصصی در علوم دارویی از دانشگاه کلمبیا – آمریکا سال (.Ph.D) 1968 فوق دکترا در شیمی – دانشگاه شیکاگو سال 1969 بورسیه الکساندر فون هومبولت بخش شیمی دانشگاه هانور سال 1972 تا ژوئن سال 1973 پرفسور مدعو در مرکز تحقیقات فرانسه (همکاری با پرفسور پوتیه – ژوئن 1973 تا نوامبر 1973)
سپید


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: