شب قبل از برگزاری مراسم ازدواج جیمز با نفس تنگی از خواب پرید. او احساس میکرد که سرش داخل کیسه پلاستیکی گیر کرده است
شفاآنلاین>سلامت> اشلی، عروس 32 ساله و جیمز، داماد 35 ساله جشن ازدواج کاملاً متفاوت خود را در مکانی بسیار متفاوت برگزار کردند. این دو، زوج ماجراجویی هستند که تصمیم گرفتند مراسم ازدواج شان را بالای قله اورست برگزار کنند. آنها برای رسیدن به این هدف، 8 روز کوه پیمایی کردند.به گزارش شفاآنلاین، شب قبل از برگزاری مراسم ازدواج [در ماه مارس] جیمز با نفس تنگی از خواب پرید. او احساس میکرد که سرش داخل کیسه پلاستیکی گیر کرده است.دلیل چنین احساسی به خاطر درگیریهای مراسم ازدواج(Marriage)، استرس یا سرماخوردگی نبود. دلیلش در جای دیگری بود. جیمز سرتاسر هفته گذشته را همراه با نامزدش اَشلی کوه پیمایی کرده بود تا بتواند رؤیایی را برای همسرش رقم بزند. اما در این میان مسألهای وجود داشت: جیمز در حال مبارزه با بیماری آسم و ارتفاع بود. وضعیت او باعث شد تا برگزاری این مراسم رؤیایی در هالهای از ابهام فرو برود. وضعیت جسمی جیمز آن قدر بد شده بود که اَشلی و تیم همراه تصمیم گرفتند تا قید مراسم را بزنند و به پایین برگردند. و همه اینها در حالی اتفاق میافتاد که دیگر فاصله چندانی تا محل درنظر گرفته شده برای برگزاری مراسم ازدواج نداشتند. هفته قبل از آن، یک کوهنورد به دلیل بیماری ارتفاع جانش را از دست داده بود و همین نیز به شدت گرفتن بیماری جیمز انجامیده بود.اما در روز موعود، راهنمای اکیپ به آنها گفت که جیمز مشکلی برای ادامه سفر ندارد و میتواند راه بیاید. اَشلی هیجان زده شد. همان روز، این زوج عاشق(Lover) در ارتفاع 17.500 پایی ازدواج کردند و آغاز زندگی مشترکشان را جشن گرفتند.آنها برای نخستین بار همدیگر را در یک سفر پیاده روی شبانه دیده بودند. سفری که آنها را به هم پیوند داده بود. اَشلی درباره جیمز به خبرنگار یو اس ای میگوید: «پسری محکم و مقاوم است که آرزویش را داشتم.»جیمز توضیح میدهد: «هر دوی ما از سفرهای ماجراجویانه خوشمان میآید و فهرستی تهیه کردهایم تا بر اساس آن سفرهایی را که دوست داریم، برویم. این سفر هم جزء آن فهرست بود، البته قرار نبود سفر عروسیمان باشد.»آنها برای این سفر یک عکاس حرفهای، چند آشپز، راهنما و کارگر برای حمل بارهایشان نیز استخدام کردند. این زوج 9 ماه را صرف مقدمات این سفر خاص و شگفتانگیز کردند. آنها کیسههای خوابی خریدند که بتواند دمای منفی 40درجه فارنهایت را هم تحمل کند. آنها در باشگاه ورزشی ثبتنام کردند و ورزشهای مخصوص این سفر را تمرین کردند و بدنشان را آماده کردند تا در هیمالیا به مشکل نخورند. این زوج امریکایی برای سفر به اورست، ابتدا سفر هوایی 15 ساعتهای را از سیاتل به دوبی انجام دادند و بعد طی دو پرواز خود را به پایتخت نپال رساندند. در نپال، سوار هواپیمای دوموتورهای شدند تا آنها را به فرودگاه کوچکی در نزدیکی کوه اورست ببرد. روز هشتم مارس، آنها با کوله باری که کت و شلوار داماد و لباس عروس سفید هم بینشان بود، سفرشان را از این نقطه آغاز کردند. در طول سفر، آنها از مسیرهای پر پیچ و خم گذشتند، سرمای جانسوزی را تحمل کردند و از پرتگاههای یخی خطرناکی گذشتند. در طول مسیر، آنها در چایخانههای کوچکی که بین راه تعبیه شده بودند استراحت میکردند و چای داغ مینوشیدند. شبها را هم در پناهگاههایی با پوشش عایقی بسیار ضعیف به صبح میرساندند و البته تا خود صبح میلرزیدند. با وجود سرما، آنها لپ تاپهایشان را هم با خودشان آوردند تا در طول سفر کارهایشان را هم انجام دهند. اَشلی کمی کار کرد و جیمز هم مقاله درسی نوشت. قرار بود مراسم عروسی روز 16مارس برگزار شود. الان 9 روز از حمام کردن آنها گذشته بود، 7 روز از آخرین باری که جیمز ریشش را اصلاح کرده بود و 8 روز از زمانی که کوهنوردی را آغاز کرده بودند. اَشلی با یادآوری آن روز میگوید: «با شکوه ترین عروسی که میتوانید تصور کنید.» او کوچکترین جعبه آرایشی ممکن را با خودش آورده بود که وزن زیادی نداشته باشد و بار اضافی برای خودش نتراشد. او از یک آینه کوچک استفاده کرد و موهایش را هم خیلی ساده بست. بعد هم لباس عروسش را پوشید.جشن کوچکی بود که در آن زوج جوان، عکاس، دو راهنما، یک آشپز و سه باربر حضور داشتند. آنها حلقههای ازدواج را در دستهای همدیگر کردند و آغاز زندگی مشترکشان را جشن گرفتند.اَشلی به خبرنگار یو اس ای گفت: «باورمان نمیشد که به اورست آمدهایم. باورمان نمیشد که آرزویمان برآورده شده است. واقعاً شرایط خاص و فوقالعادهای بود.» زوج جوان چندین دست لباس گرم پوشیده بودند، با این حال همچنان میلرزیدند و سردشان بود.جیمز میگوید: «نمی دانم در روز مراسم عروسی، اَشلی چطور توانست فقط لباس عروسش را بپوشد و از سرما نلرزد. احتمالاً عشق وجودش را گرم کرده بود.» اَشلی میگوید: «در فاصله بینعکس گرفتنها، من خودم را گرم میکردم. هوا واقعاً سرد بود، اما من به خودم میگفتم: دختر، فقط یک روز است و قرار نیست دوباره در چنین وضعیتی باشی. با این فکر شرایط را تحملمیکردم.» او در آخر میگوید: «این یک تجربه دیوانهکننده و دوست داشتنی بود. امیدوارم زوجهای جوان نترسند و به دنبال آرزوهایشان بروند و از زندگی لذت ببرند. هر آدمی فقط یک بار زندگی میکند.»