کد خبر: ۱۶۰۵۲۶
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۰ - ۰۶ مرداد ۱۳۹۶ - 2017July 28
دکتر علی‌محمد میر فخرایی پس از 55 سال جراحی پلاستیک
همه زندگی ام را دوست دارم. من از بچگی با این حس بزرگ شدم که مردم را دوست داشته باشم و با مردم باشم و هرکاری که ازدستم برآمد برای آنها انجام دادم و چیزی را از مردم دریغ نکردم. همیشه شعار من در زندگی این بوده که من همه مردم را دوست دارم اگر کسی من را دوست نداره مساله خودش است.
شفا آنلاین:(همه زندگی ام را دوست دارم. من از بچگی با این حس بزرگ شدم که مردم را دوست داشته باشم و با مردم باشم و هرکاری که ازدستم برآمد برای آنها انجام دادم و چیزی را از مردم دریغ نکردم. همیشه شعار من در زندگی این بوده که من همه مردم را دوست دارم اگر کسی من را دوست نداره مساله خودش است.)

به گزارش شفا آنلاین:این‌ها صحبت های مردی است که حالا ازپس سالها طبابت . جراحی همچنان با عشق به بیمارانش می رسد . او یکی از شاگردان مرحوم دکتر سیروس اصانلو ست که پایه گذار جراحی پلاستیک درایران است .میرفخرایی می گوید که او و دوستانش در طول جنگ توانستند نجات‌بخش بسیاری از مجروحین باشند و بی شک جراحی پلاستیک<Plastic Surgery>و ترمیمی در آن 8 سال ارزشی به مراتب بالاتر از آن چیزی داشت که امروز با آن درگیر است و می گوید: (این ما هستیم که به رزمنده ها و مجروح ها بدهکاریم نه آنها به ما. آنها رفتند و جانشان را گذاشته اند و ما هر کاری که کردیم وظیفه مان بوده و من همیشه به آن دوران افتخار می کنم .)

اگر امروز جراحی پلاستیک تبدیل به رشته‌ای لوکس شده ولی چه در زمان جنگ و چه در سوانح و سوختگی ها نقش بسیار باارزشی دارد. هم صحبتی با مرد مهربان و فروتنی مانند میرفخرایی سخت بود ولی دلنشین و گوارا.
قطعا بسیاری از حرف ها و صحبت های ما در مورد جراحی پلاستیک این روزها به دلیل مسافرت ایشان نیمه تمام ماند که امیدوارم کم ‌وکاستی ها را ببخشند.
دیمی‌ترین خاطره‌ای که از دوران کودکی‌تان به یاد دارید چیست؟
اسم من علی‌محمد بود ولی در خانه من را نورالدین صدا می‌کردند و برادرهای دیگرم جمال‌الدین و کمال‌الدین بودند ،اما اسم شناسنامه‌ای من همان علی‌محمد است. در بهمن‌ماه سال 1314 به دنیا آمدم در خیابان نایب‌السلطنه تهران. به دبستان اقبال می‌رفتم، ما خانواده بسیار آرامی داشتیم برای اینکه در هر زمینه‌ای اگر مشکلی پیدا می‌شد پدر می‌نشست و با آرامش و مشورت تمام مشکلات را حل می‌کرد و این رفتار ایشان خیلی روی ما تاثیر می‌گذاشت و هیچ عتاب و خطابی در کار نبود. من یادم هست که وقتی دبستان تمام شد( من در دبستان شاگرد موفقی بودم) به دبیرستان علمیه رفتم که پشت بهارستان فعلی بود، تا کلاس سوم دبیرستان در همان دبیرستان درس خواندم و دوستان خیلی خوبی داشتم چون من فرد اجتماعی‌ای هم بودم و به فعالیت‌های ورزشی علاقه داشتم و در تیم فوتبالی عضو بودم که در تهران دوم شد.
چند خواهر و برادر هستید؟
شش برادر و سه خواهر هستیم.
شغل پدرتان چه بود؟
پدرم قاضی دادگستری بود.
و تحصیلات مادرتان چه بود؟
تحصیلات قدیم و جدید داشتند اما دانشگاه نرفته بودند.
پدرتان خیلی روی درس‌خواندنتان نظارت داشتند؟
پدرم هم بودند ولی بیشترین کسی که کارهای ما را کنترل می‌کرد مادر بودند. مادر همیشه نقش کلیدی در زندگی ما داشتند، پدر در مورد آماده‌سازی و فراهم کردن امکانات و روی دوستان ما خیلی نظارت داشتند و به ما می‌گفتند هر دوستی که دارید بیرون نروید باهم به خانه بیایید و این برای ما نکته خیلی خوبی بود و دوستان من به ‌تناوب به خانه ما می‌آمدند و اینکه ما با چه کسانی معاشرت می‌کردیم تحت نظارت پدر بود و بسیار هم برای ما مفید بود.دوستان به خانه ما می‌آمدند و درس می‌خواندیم .
یادتان می‌آید در آن سن دوست داشتید چه‌کاره شوید؟
وقتی من بچه بودم و با پدر در محل رفت‌وآمد می‌کردم، رفتار اهالی محل را با پدر می‌دیدم و اینکه افراد درد دل می‌کردند و می‌گفتند من بیمارم یا فلان مریضی را دارم. پدر هم برای آنها تسهیلات فراهم می‌کرد و با دوستان و آشنایانی که داشت در جهت رفع مشکل آن‌ها قدم بر‌می‌داشت و خب من هم شاهد این جریانات بودم. پدر رفقای خیلی خوبی در سطح خودش داشت؛ مثلاً آقای سروری از قضات شناخته‌شده آن زمان و رئیس دیوان عالی کشور بود یا آقای وثیقی که معاون وزارت دادگستری بود.
پس همیشه گوشه ذهن شما با آدم‌های موفق مشغول بود؟
بله این خیلی مهم است. من یادم هست در محل ما آقای دکتری به نام بنی‌هاشمی بود هر وقت که ما مریض می‌شدیم نزد ایشان می‌رفتیم. یادم می‌آید وقتی بیمار می‌شدیم و پیش ایشان می‌رفتیم با
ایشان ازنظر شما پزشک بودند یا حکیم؟
ایشان انرژی بسیار مثبتی داشتند و ازنظر خلق‌ وخو به عقیده من حکیم بودند. اثر‌گذاری ایشان بر روحیه من بسیار زیاد بود. همین‌طور یک پزشک دیگری بود در خیابان عین‌الدوله به نام آقای دکتر مهدوی و ایشان هم انسان بسیار خوبی بود. یادم می‌آید میان من و برادرهایم پدر هر جا که می‌خواست برود من هم با ایشان می‌رفتم. مثلاً برای دید وبازدید عید به من می‌گفت که همراهش بروم و دریکی از همین بازدید‌ها دکتر میرمطهری مرا به کتابخانه‌اش برد و یک کتاب کوچک به من هدیه داد و به پدرم گفت گویا این پسر می‌خواهد پزشک شود. خلاصه کلام در خانه ما به روی همه باز بود و هرکس هر خواسته‌ای داشت به خانه ما می‌آمد و اکثر این خواسته‌ها در مورد بیماری و درخواست مردم از پدر این بود که آن‌ها را به مراکز درمانی بفرستند و سفارششان را بکند. پدرم هم برحسب آشناهایی که داشت  با این حساب شما به مدرسه‌های خوب رفتید. آیا این تسهیلات فقط شامل حال شما بود یا خواهر برادرهایتان نیز همین‌طور درس می‌خواندند؟
چند پزشک در خانواده‌تان دارید؟
برادر کوچک من پزشک داروساز و فرد مطرحی شد.
در آنجا یک اردو بود که بنیاد پهلوی بنا گذاشت و من هم عضو تیم فوتبال بودم و درسم هم خوب بود. بنا برا این بود که از هر مدرسه دو نفر از شاگردان خوب را برای این اردو دعوت کنند و ما در آن اردو انتخاب شدیم تا با شاه شنا کنیم. در مدرسه دارالفنون (امیرکبیر) محیط و جو بسیار دوستانه و خوبی بود و حتی رئیس دبیرستان، آقای سیاح یک روز عید از ما دعوت کرد که به خانه‌اش برویم و همسر ایشان زن بسیار مهربان و محترمی بود.
این توجهات و محبت‌ها باعث این نشد که درآینده خود شما نیز معلم مهربانی شوید؟
حتماً همین‌طور است. من هیچ‌وقت در هیچ برهه‌ای برخورد تلخ و ناشایستی با شاگردانم نداشتم و همیشه قبل از هر کاری شاگردانم را جمع می‌کردم و می‌گفتم همیشه حق با بیمار است.
شما خودتان بچه درسخوانی بودید یا فشار خانواده باعث شده بودید که شما درسخوان شوید؟
به‌هیچ‌وجه هیچ فشاری نبود. پدر همیشه بودجه‌ای را که ما برای درس خواندن لازم داشتیم را در اختیار ما می‌گذاشت و می‌گفت این شما هستید که می‌خواهید درس بخوانید و باید این بودجه را خودتان مدیریت کنید. مثلاً این مقدار پول برای کت ‌وشلوار؛ اگر می‌خواهید پارچه ممتاز بگیرید اگرنه یک درجه پایین‌تر، مثلاً پول برای واکس زدن کفش به ما می‌داد ولی می‌گفت اگر خودت کفشت را واکس بزنی این پول برای خودت خواهد ماند؛ بنابراین وقتی پول دست خودت باشد با حساب‌ وکتاب خرج می‌کنید. من در دبیرستان شاگرد داشتم. دو دختر بودند که ابتدا ضعیف بودند ولی بعد شاگردان خوبی شدند و پدر مادرشان برای من خیل قابل احترام بودند.
پس با وجوداینکه نیاز مالی نداشتید این حس استقلال کاری و مالی در شما وجود داشت؟
بله همین‌طور است؛ مثلاً گاهی برای پدرم سوال پیش می‌آمد که این بچه چرا از من پول یا کمک نمی‌خواهد و مادرم می‌گفت حتماً خودش کارهایش را مدیریت می‌کند.
همه خواهر‌ها برادرهایتان هم مثل شما بودند؟
بله تقریباً همه ما همین‌طور بودیم منتها چون من شاگرد داشتم و درس می‌دادم پولدارتر از همه آن‌ها بودم.{literal}{{/literal}خنده{literal}}{/literal}
حتی یک‌بار به آن خانواده گفتم که من دیگر درس نمی‌دهم، گفتند هرچه قدر پول بخواهی به تو می‌دهیم و همین‌طور شد که من تا سال و اول و دوم دانشگاه هنوز درس می‌دادم.
خب چه شد که پزشکی را انتخاب کردید؟
طبق همان روایتی که در مورد مردم و درخواست‌هایشان از پدر برایتان گفتم که اکثر این خواسته‌ها مربوط به درمان می‌شد و اینکه پزشکی در آن زمان حرفه قابل ‌احترامی بود. همان خاطره‌ای که از جناب میرمطهری برایتان گفتم و به پدر گفت این بچه می‌خواهد چه‌کاره شود؟ پدر گفت فکر کنم پزشک شود خیلی تاثیر گذاربود.
وارد دانشکده پزشکی شدید چه سالی فارغ التحصیل شدید؟
من سال 46 فارغ التحصیل شدم.
همان سال به فرانسه رفتید؟
جراح عمومی بودم که به فرانسه رفتم و خیلی استقبال خوبی شد، یادم هست که از همان ماه اول من به اتاق عمل رفتم. آن زمان در بیمارستان مارسی یک برنامه جالبی داشتند که دوروز در هفته را روز عمل در نظر گرفته بودند و تمام موارد مدنظر را می‌آوردند و در یک روز پزشکان باید آن‌ها را ویزیت می‌کردند و نظر می‌دادند. کیس‌های مشکل را مطرح می کرند و بحث می‌کردند و به نتیجه می‌رسیدند که این برای ما خیلی جالب بود و خیلی موارد مهم و نکته‌های کلیدی از آن جلسه‌ها یاد می گرفتیم. یک روز هم ویزیت عمومی بود. یک مسئله مهمی که در دانشگاه‌های فرانسه مطرح بود بحث تمام‌وقت بودن بود. پزشکی که به بیمارستان می‌آمد باید از 7 و نیم صبح بود تا 8 شب دربیمارستان می‌ماند. پزشک‌های تمام وقت با این سیستم علاوه بر اینکه کارهای دانشگاه را انجام می‌داد تدریس و ویزیت‌های دانشگاهی یک تعداد تخت‌های بیمارستانی خصوصی هم به آن‌ها می‌دادند که مریض‌های خصوصی‌اش را هم همان‌جا جراحی می‌کرد و دانشگاه حق‌العملش را می‌داد اما یک نکته جالب این بود که دانشگاه علاوه بر اینکه تمام حق‌العمل‌ها تعرفه‌های ریز و تعریف‌شده داشت اجازه هم نمی‌دادند درآمد یک پزشک از یک سقف که در نظر گرفته بودند بیشتر شود. یک حد متعارف وجود داشت، کنترل کامل می‌کردند. اگر بیشتر می‌شد 50 درصد درآمد به دانشگاه می‌رسید. برای همان کار و عمل جراح‌ها یک حد و تعریفی داشت.
چند سال فرانسه بودید؟
5 سال.
و تمام این 5 سال را جراحی می‌کردید؟
بله و کامل‌ترین دوره جراحی پلاستیک را در همان زمان گذراندم که شامل جراحی دست میکروسکوپی و جراحی‌های تروما ها که خیلی وسیع بود و جنرال پلاستیک که آن‌هم حوزه درمانی وسیعی داشت.
پس سال‌های مفیدی بوده؟
خیلی زیاد. علاوه بر تجربیات خیلی خوبی که در جراحی به دست آوردم یک درس دیگر باارزش دیگری هم گرفتم و آن بحث انسانیت و اخلاق عجیبی بود که از آن تیم درمانی یاد می‌گرفتم.
چه سالی بود؟
اواخر سال 54.
آن زمان هنوز جراحی پلاستیک در ایران خیلی شناخته‌شده نبود و مثل امروز هم رشته لوکسی نبود، شما چرا این رشته را انتخاب کردید؟
جراحی پلاستیک همیشه در همه دنیا رشته لوکسی بود. در ایران البته نبود و زمانی که من این رشته را انتخاب کردم فقط مرحوم اسانلو بود که جراحی پلاستیک و ترمیمی انجام می‌داد و دو سه نفر دیگر که کارشان خیلی محدود بود. دوره ترمیمی که من در فرانسه دیدم در زمان جنگ کمک خیلی بزرگی به من کرد. نه‌تنها من بلکه تمام بچه‌هایی که بعد من وارد این رشته شده بودند. یکی از بالاترین و بیشترین کمک‌ها را به رزمنده‌ها کردند. جلوی قطع شدن بسیاری از دست ‌وپاها را در زمان جنگ گرفتیم.
چه سالی به ایران برگشتید؟
سال 60 بود که برگشتم. واقعاً تعداد جراح ترمیمی خیلی کمی داشتیم ویکی از افتخارات ما همین بود که با همان تعداد کم توانستیم در سال‌های جنگ کمک موثر و خوبی برای مجروحان باشیم. یادم هست آن سال‌ها من هم در دانشگاه در بخش پلاستیک و هم در بخش ارتوپدی عمل می‌کردم.
ارتوپدی چرا؟
بسیاری از مجروح‌هایی که می‌آمدند نسج نرمشان که شامل پوست و عضله و غلاف بیرونی بود مثلاً روی ساق پا کامل از بین رفته بود و اگر به‌وسیله نسج‌های دیگری پوشش داده نمی‌شد موجب قطعی پا و یا عضو صدمه‌دیده می‌شد و بچه‌های ترمیمی که روی مایکروسرجری کار می‌کردند توانستند کمک خیلی بزرگی کنند.
من هم‌زمان در بیمارستان مهر هم کار می‌کردم که مهر یکی از بیمارستان‌هایی بود که بسیاری از مجروحین بعد از عملیات‌های سنگین رابه آنجا می‌آوردند و آنجا یکی از جراح‌های پرکار من بودم. یادم هست نماینده بنیاد شهید کسی بود به نام آقای عامری که از خانواده شهدا بود که آمد و گفت طبق آمارهای ما شما یکی از بیشترین تعداد جراحی ها را دارید و ما می خواهیم یک خودرو به عنوان هدیه به شما بدهیم من به ایشان گفتم این ما هستیم که به رزمنده‌ها و مجروحان بدهکاریم نه آنها به ما. آنها رفتند و جانشان را گذاشته‌اند و ما هر کاری که کردیم وظیفه‌مان بوده و من اصلا چنین هدیه‌ای را قبول نمی کنم مگر اینکه پولش را خودم پرداخت کنم. ایشان گفتند پس یک نامه ای به حاج خانم کروبی بنویسید که به من خیلی برخورد. گفتم حتما به ایشان بگو که من هیچ وقت این کار را نمیکنم و نامه‌ای نمی نویسم، هر کاری که کردم که براساس حس وطن‌پرستی و وظیفه‌ام بوده. زمانی که خیلی از پزشک‌ها ایران را ترک می‌کردند و در بحبوبه جنگ من برگشتم که به هم وطن‌هایم کمک کنم و خیلی بهم برخورد. من از کسی چیزی نمی‌خواهم خدمت کردن به مجروحان افتخار من بود و هنوز هم جزو افتخارات زندگی من است. من خیلی خوشحالم که توانستم زمان جنگ کمک حالی باشم و هر چه درتوان داشتم صرف کردم.
تجربه های متفاوتی با زمان جراحی در فرانسه داشتید؟
قطعا تجربه متفاوتی بود، من ازجنگ خیلی چیزها یاد گرفتم. یادم هست زمانی که درفرانسه بودم در شهر مارسی یک پایگاه نظامی بود . من کشیک بیمارستان بودم وخیلی به سختی کار می کردم. دست یکی از سربازها در کشتی امریکایی ها قطع شده بود. بخش جراحی پلاستیک بیمارستان مارسی با 110 تخت یکی از مجهزترین و نزدیک ترین بیمارستان‌ها بود که آن سرباز را آوردند. همان شبی که نوبت کشیک من بود. به رییس بخش اطلاع دادم که گفت کار خودتان را شروع کنید تا من هم بیایم. من بودم و یک جراح ارتوپد و یک جراح عمومی که کار را شروع کردیم. عمل پیوند دست 6 ساعت طول کشید و به نتیجه رسیدیم. بعد از یک هفته که پیوند گرفت و دست حرکت کرد خیلی سروصدای رسانه‌ای ایجاد شد و خبرنگار تلویزیون فرانسه آمد و یک گزارش خیلی مفصل از این عمل و مصاحبه با تیم جراحان آن انجام داد وتجربه خیلی خوبی بود.
درفرانسه بخش فک وصورت متفاوت با امریکا ست آنها همیشه برعکس امریکایی ها برش را از درون می دهند تا از بیرون ویک مینی پلیت‌های کوچک چند‌ سانتی در شکستگی‌های صورت به کار می‌رود که تازه روی آن کار می‌شد و من توانستم برای اولین بار این مینی پلیت را در شکستگی صورت به کار ببرم و در کتاب مک کارتی به عنوان یک رفرنس مرجع نوشته شد که جز منابع اصلی جراحی پلاستیک است.
پیوند دست و این مینی پلیت از تجربه های موفق و ماندگار من در فرانسه بود، البته من بیشتر از طب، از پزشکانی که آنجا بودند درس اخلاق و انسانیت یادگرفتم و توجه به بیمار که برای من قابل احترام بودند. تجربه‌هایی که بعدها در زمان جنگ به من کمک خیلی زیادی کرد. درجنگ تجربه‌های نوینی بود. ما در جنگ نمونه‌هایی دیدیم که تا آن زمان در هیچ کتابی ندیده بودیم و من در تمام آن سال‌ها و سال‌های بعدش با بیمارستان مارسی در تماس بودم و هروقت می‌رفتم، پرفسور می گفت بیا ببینم چه کارهایی کردید و من که گزارش جراحی ها را میدادم و نمونه‌ها را می دید خیلی برایش جالب بود چون واقعا در زمان جنگ بچه‌های ما صدمه های عجیب و غریب و سختی می خوردند که تروما برای ما خیلی مهم بود.
دوست دارم یک نکته را به جوان‌ها بگویم. ببینید در همه جای دنیا یک‌سری مشکلات هست با این تفاوت که وقتی مشکلی هست همه به فکر حل آن هستند وکمک می‌کنند ولی در کشور ما متاسفانه اتفاقی که افتاده این است که نه تنها کسی به فکر حل مشکل نیست، هرکسی خودش را مهم تر از بقیه می‌داند و توقع دارد دیگران مشکل را حل کنند.
وقتی برگشتید به ایران کجا مشغول شدید؟
بلافاصله رفتم بیمارستان امام خمینی(‌ره) یا همان هزار تختخوابی.
حالا اصلا چرا برگشتید؟
وقتی مارسی بودم که جنگ تازه شروع شده بود، باور کنید حس می کردم هر بمبی که به ایران می خورد روی سر و قلب من فرو می‌آمد. تحمل ماندن نداشتم. شرایط کاری‌ام خیلی خوب بود و به سختی هم کار می‌کردم و پرفسوری که رییس بخش بود من را خیلی دوست داشت. بعد چند ماه رفتم پیش ایشان و گفتم نمی توانم بمانم و می خواهم برگردم. گفت حالا یه کم صبر کن ببین چه می‌شود جنگ تازه شروع شده بود ولی هر کاری کردم نتوانستم بمانم. برگشتم و مستقیم رفتم بیمارستان هزار تختخوابی و هم بیمارستان مهر عمل می‌کردم. در فرانسه که بودم دوره تروماتولوژی خیلی خوبی دیده بودم. آنجا بیماران تصادفی زیادی داشتند و من هم تجربه زیادی به دست آورده بودم.
بیشتر جراحی هایتان همان بیمارستان بود؟
همان زمان‌ها یادم هست دکتر علی صادقی که از جراح های خوب چشم بود از من خواست برای جراحی های حفره چشمی کمکشان کنم و من هفته‌ای یک روز بیمارستان فارابی می‌رفتم و با هم عمل می کردیم. شکستگی‌های حفره چشم کار بسیار دقیق و ظریفی است. دکترعباسیون هم زمانی که رییس بخش اعصاب بیمارستان شریعتی بود که از دانشگاه خواستند هفته‌ای یک روز به آنجا بروم و با بچه‌های آنها جراحی مایکروسرجری روی اعصاب محیطی کار کنم که هفته ای یک روز هم آنجا می رفتم.
مشاور بخش سرطان بیمارستان تهران هم بودم. استاد مرحوم ولی زاده بودند که من هفته‌ای یکی دو روز می رفتم کارهای ترمیمی آنها را انجام می دادم. بخش مرحوم دکتر ولی زاده به یکی از مهم ترین بخش ها تبدیل شد که کارهای بسیار سنگین جراحی ترمیمی را انجام می دادند. گاهی نصف صورت بیمار براثرسرطان ازبین می رفت و ما می رفتیم نیمه دیگر را ترمیم می کردیم. سینه‌هایی که بر اثر عمل و سرطان از بین می رفت را ما بلافاصله ترمیم می کردیم. من بهره علمی و تجربه های بسیار خوبی از این بخش بردم و همیشه به بچه های جراحی پلاستیک توصیه می کنم که به بخش سرطان بروند.
آن زمان کارهای فوق العاده ای در آن بخش انجام می‌شد. هر جراح عمومی‌ای باید می‌رفت و این دوره را تجربه می‌کرد، چه برای جراحان پلاستیک چه عروق وچه ارتوپدی تجربه‌های نابی بود.
سال 60 که برگشتید ازنظر تجهیزات پزشکی کمبود و محدودیت نداشتید؟
خوشبختانه در تمام سال‌های جنگ ما ازنطر تجهیزات و امکانات هیچ وقت کمبودی نداشتیم و هر چه نیاز داشتیم برای مان مهیا می‌شد. من و هم دوره‌هایی من و دوستانی که در امریکا و اروپا داشتیم تمام تجهیزات را می خریدند و برای ما می فرستادند. با بنیاد شهید برایمان تهیه می‌کرد. دستمان خالی نمی‌ماند هردستگاه و یا تجهیزاتی می خواستیم در عرض یک هفته تا ده روز برایمان تهیه می کردند.
مشکلی برای واردات نبود؟
هیچ مشکلی نبود. حتی گاهی برخی از تجهیراتی که نیاز داشتیم را همان موسسه یا کمپانی به عنوان کادو برای‌مان می فرستاد. ما در زمان جنگ کمبودی نداشتیم. هلال احمر آن زمان خیلی از تجهیزاتش را پزشکان ایرانی مقیم خارج از کشور می فرستادند و حتی اولین دستگاه لاپاراسکوپی را هم همین طوری از امریکا وارد ایران شد وبه بیمارستان امام خمینی آمد. من یک همدوره‌ای داشتم به اسم دکتر قندچی که در امریکا متخصص مشهوری در لاپاراسکو پی بود که من از ایشان دعوت کردم که به ایران بیاید و ایشان آمد و سه هفته اتاق عمل آمد و به بچه ها آموزش داد که آن زمان‌ها ما به آن می‌گفتیم جراحی میکروسکو‌پی، ایشان سه سال متوالی آمد و بچه‌ها را راه انداخت.
سینا که بودم شاگرد اول‌های انترنی پیش ما می‌آمدند و بعدها که به امریکا هم رفتند ما رابطه خوبی با بچه‌ها داشتیم و بارها و بارها تجهیزات را می‌فرستادند که به اسم دانشگاه یا هلال احمر می‌آمد. ست‌های نخ‌های درجه یک جراحی‌های میکروسکوپی را به راحتی برای ما می فرستادند. پیوند کردن رگ‌ها نخ‌های خیلی ظریف و خاصی می خواست. حتی در جراحی‌های مربوط به سوختگی که با همان شما در زمینه سوختگی هم کار می‌کردید؟
سوختگی یک بحث جداگانه‌ای دارد. یک تخت سوختگی 30 برابر یک تخت معمولی هزینه دارد که باید تامین شود. البته من خیلی درگیرش نبودم.
اگر بخواهم ازاستادی یاد کنم از بزرگی و مقام‌شان یکی از آنها استاد تشید بود که استاد بیهوشی بود در نهایت بزرگی و اخلاص و با آرامش تا دیر فقط کنار ما می ایستاد تا ما با آرامش کارمان را تمام کنیم. زمان جنگ اگر ایشان و تیم همراهشان نبود ما خیلی به مشکل برمی‌خوردیم. تنها بخشی که ما می‌توانستیم تا دیروقت بایستیم و جراحی کنیم همین بخش معراج بود با تیم مرحوم دکتر تشید.
هیچ وقت نشد که از اینکه برگشتید پشیمان شوید؟
هیچ وقت. حتی برای لحظه‌ای پشیمان نشدم. ببینید گاهی شرایطی به وجود می‌آید که حتی اگر برفرض هم اختلاف سلیقه‌ای هم باشد حس وطن‌پرستی و وطن‌دوستی عجیبی به آدم دست می‌دهد. وقتی بیرون از ایرانی و کشورت بمباران می‌شود انگار تک‌تک این بمب‌ها روی سرت آوار می‌شود. خانه من جایی است که در آنجا به دنیا آمده‌ام و من همیشه می‌خواستم دینم را به کشورم بپردازم. یادم هست مجروحی داشتم به اسم علی که دلاوری بود. قرار بود دستش را قطع کنند، پرونده‌اش را برای من هم فرستادند تا من هم یک مشورتی بدهم. گفتم اول باید با خانواده‌اش حرف بزنم به آنها گفتم من فقط تا 50 درصد می‌توانم کارایی یک دست معمولی را به آن برگردانم اگر قبول دارید که من جراحی را شروع کنم. عمل کردیم و دستش قطع نشد و این خیلی برایم ماندگار بود.
دکتر عشایری جراحی‌های میکروسکوپی را انجام می‌داد و من بیشتر روی عصب‌های محیطی کار می کردم.
خوشحالی را در زندگی‌تان در چه چیزی می بینید؟
خدمت به مردم، وقتی خوشحال می‌شوی که بدانی کاری که انجام می‌دهی درست است و تو بهترین راه را رفته‌ای. من همیشه برایم رضایت بیمار یک اصل بوده اینکه با بیمار صادق باشم ودرمورد بیماری‌اش کامل صحبت کنم و عواقب جراحی را به او توضیح می‌دهم که با آگاهی کامل جراحی شود.
چند سال است جراحی می‌کنید؟
سال 43 فارغ ااتحصیل شدم و تا الان 53 سال است که جراحی می کنم.
از این 53 سال کارحرفه‌ای کدام مقطع زندگی‌تان را بیشتر دوست دارید؟
همه زندگی‌ام را دوست دارم. من از بچگی با این حس بزرگ شدم که مردم را دوست داشته باشم و با مردم باشم و هرکاری که ازدستم برآمد برای آنها انجام دادم و چیزی را از مردم دریغ نکردم. همیشه شعار من در زندگی این بوده که من همه مردم را دوست دارم اگر کسی من را دوست ندارد مساله خودش است.
خاطره‌ای از جراحی عمومی که در ایران بودید دارید؟
جراح عمومی که بودم، پروفسور عدل همه چیز ما بود، آن زمان من سرپرست انترن‌ها بودم دربیمارستان سینا که آن زمان خیلی مجهز بود و با یک سیستم بسیار دقیقی اداره می‌شد. اولین بیمارستانی که به صورت فیفول سرویس ( نظام پرداخت کارانه) اداره می‌شد همین جا بود.
اورژانس بیمارستان سینا به دستور پروفسور عدل ساخته شد. نماینده دکتر عدل دکتر وفایی بودند و نماینده دانشگاه، من بودم و ما یک ساختمان 4 طبقه ساختیم فقط برای بیماران اورژانس. سال 48 بود که افتتاح شد. توانستیم سیستم کارانه را راه بیندازیم. چون معضل درمان مملکت بود و دکتر فلسفی این سیستم را اجرا کردند.
استادیارهای ما 35 نفر بودند که یکی از آنها هم دکتر موسی زرگر بودند. من رفتم و با بچه‌ها صحبت کردم 34 نفر رای دادند و دکتر رضا شمس خدابیامرز تنها مخالف ما بود. آن زمان سیستم تمام وقت به این صورت بود که ساعت 7 صبح هر استادیاری اورژانس را به طور کامل تحویل می‌گرفت و فردا صبح بخش را تحویل می‌داد بدون اینکه حق خروج از بیمارستان را داشته باشد. از ساعت 12 ظهر هم اتاق عمل‌های اورژانس جراحی می‌کردند. خلاصه روزگار خوبی بود اینکه همه ما با دل و جان کار می کردیم.
تاریخچه جراحی پلاستیک
از ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح تا امروز
عبارت جراحی پلاستیک اولین بار پس از انتشار کتاب «دست‌نوشته جراحی پلاستیک» به زبان آلمانی توسط زایس در سال ۱۸۳۸ میلادی بر سر زبان‌ها افتاد ولی فن گراف از برلین، اولین کسی بود که کلمه پلاستیک را در سال ۱۸۱۸ میلادی در عبارت «رینوپلاستیک» به کار برد....
پلاستیک از کلمه یونانی پلاستیتوس به معنای «مناسب برای شکل‌دهی» منشا گرفته است.
جراحی پلاستیک در برخی کشورها مانند آلمان یک تخصص است یعنی فرد پس از اتمام پزشکی عمومی با گذراندن یک دوره ۵ ساله متخصص جراحی پلاستیک می‌شود. در حالی که در ایران جراحی پلاستیک فقط به‌صورت یک دوره فوق تخصصی ۳ ساله وجود دارد که فرد پس از اتمام دوره ۴ یا ۵ ساله جراحی عمومی آن را می‌گذراند و اکثر کسانی که خود را متخصص جراحی پلاستیک معرفی می‌کنند در واقع فقط متخصص جراحی عمومی هستند و دوره جراحی پلاستیک را نگذراند‌ه‌اند.
معجزه جراحی پلاستیک
اگرچه جراحی پلاستیک عمدتا با شکل‌دهی سروکار دارد ولی جنبه‌های عملکردی نیز در آن مهم است. به‌عنوان مثال به حرکت درآوردن عضلات فلج صورت یا به حرکت درآوردن انگشتان بی‌حرکت یا پوشاندن شکستگی‌های باز اندام تحتانی همراه نقص بافت نرم تا ترمیم مقدورشده و بیمار بتواند دوباره به حرکت درآید.
جراحی پلاستیک تا قبل از شروع قرن حاضر عمدتا برای ترمیم بیماری‌های مادرزادی، صدمه‌ها و سانحه بود.
اغلب موارد جراحی‌های زیبایی و ترمیمی از هم جدا نیستند چون با جراحی ترمیمی، زیبایی نیز به دست می‌آید و با جراحی زیبایی اختلال در عملکرد نیز تصحیح می‌شود. به‌عنوان نمونه با تصحیح پلک‌هایی که افتادگی شدید پوست دارند بینایی اصلاح می‌شود. جیلیس کلام زیبایی در بیان فرق بین جراحی ترمیمی و جراحی زیبایی دارد. وی می‌گوید: «جراحی ترمیمی اقدام برای برگرداندن فرد به حالت طبیعی است درحالی که جراحی زیبایی می‌کوشد فرد را از حالت طبیعی فراتر ببرد.»
قدیمی‌ترین جراحی پلاستیک
قدیمی‌ترین عمل جراحی که در دوران باستان انجام می‌شد، سوراخ کردن مغز جهت خروج ارواح خبیث بود که ۱۰ هزار سال قبل از میلاد انجام می‌شد. جراحی کاتاراکت یا آب مروارید ۱۹۵۰ سال قبل از میلاد انجام می‌شده است. اولین گزارش مربوط به جراحی ترمیمی مربوط به ۶۰۰ سال قبل از میلاد از هند است. در این هنگام یک درمانگر مشهور به نام سوشروتا اعمال جراحی بازسازی بینی و لبول گوش را در کتاب سوشروتا سامهیتا شرح داده است. در آن هنگام در هند، بینی عضوی احترام برانگیز بود و برای تنبیه مجرمان و تحقیر اهالی کشورهایی که آنها را در جنگ اسیر می‌کردند، بینی آنها را قطع می‌کردند. جالب است بدانید که در آن هنگام عمل جراحی توسط یک گروه از کوزه‌گران به نام کوما انجام می‌شد. دانش این اعمال جراحی از طریق یونانیان و اعراب به اروپا رسید.
اولین بار سلسوس (سال ۲۵ قبل از میلاد تا ۵۰ پس از میلاد) فلپ‌های پوستی را به کار برد. تهاجم اعراب به سیسیل سبب انتقال دانش هند به درمانگران محلی یعنی خانواده برانکا شد. در نیمه اول قرن پانزدهم جراحی پلاستیک در سیسیل توسط خانواده برانکا انجام می‌شد. آنتونیو برانکا اولین کسی بود که فلپ بازو را برای بازسازی لب و گوش‌های از بین رفته به کار برد. در قرن شانزدهم به دلیل درگیری‌های فراوان و بی‌پروایی انسان‌ها در خون‌ریزی و تعداد زیاد دوئل‌ها، علاقه به رشته جراحی پلاستیک افزایش یافت. اولین بار تگلیا کوزی از فلپ باز برای بازسازی بینی استفاده و در سال ۱۵۹۷ نتیجه تجربیات خود را منتشر کرد. در قرن ۱۷ و ۱۸ پیشرفت زیادی در جراحی پلاستیک صورت نگرفت چراکه خشونت در جامعه اروپایی کاهش پیدا کرده بود.
عصر طلایی جراحی پلاستیک در قرن‌های اخیر
در سال ۱۸۱۴ اولین بازسازی بینی به روش هندی در لندن توسط یک پزشک ۳۰ ساله به نام کارپ انجام شد. در سال ۱۸۴۲ اولین کتاب درباره روش تصحیح بدشکلی‌های صورت توسط سیر منتشر شد. در سال ۱۸۳۴ دوپونترن در مورد فیبروما توز کف دست و روش جراحی آن نوشت. همچنین سوختگی‌ها را براساس عمق آن تقسیم‌بندی کرد. در همین قرن نوزدهم فن لانگن بک‌ پیشتاز جراحی شکاف کام و جراحی فک بود. در ابتدای قرن بیستم جنگ‌های جهانی نقش مهمی در ایجاد و پیشرفت جراحی پلاستیک مدرن داشتند. تعداد زیادی از سربازان وجود داشتند که صورت آنها توسط گلوله و انفجار صدمه دیده بود و نیاز به ترمیم داشت. اولین کنگره جراحی زیبایی و ترمیمی فرانسه در سال ۱۹۳۱ برگزار شد و انجمن جراحان ترمیمی اروپا در سال ۱۹۳۶ تشکیل شد.
اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ دوره شکوفایی جراحی پلاستیک بود و تعداد زیادی تکنیک جدید ابداع شد و بر تعداد جراحان پلاستیک نیز افزوده شد. در چهارمین کنگره بین‌المللی جراحی پلاستیک و ترمیمی تسیه و همکارانش تکنیک‌های جراحی جمجمه و فک و صورت را ارائه دادند. در سال ۱۹۸۳ انجمن بین‌المللی جراحان جمجمه و فک و صورت تشکیل شد. سپید
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: