کد خبر: ۱۵۸۴۰۲
تاریخ انتشار: ۰۵:۳۰ - ۱۹ تير ۱۳۹۶ - 2017July 10
شادی یكی از راهكارهای حفظ سلامت قلب كودكان است. كودكی كه شاد است، قلب سالم‌تری دارد. دلیل علمی این اتفاق، تنظیم ضربان قلب و جلوگیری از ایجاد حمله قلبی ناشی از عصبانیت و از سوی دیگر كنترل میزان فشار خون است.
شفا آنلاین:حدود 9 سالش بود. ساكت نشسته بود. سرش را پایین انداخته بود و در وسیله بازی‌ كه دستش داده بودند، غرق شده بود. به زور توانستم سر صحبت را با او باز كنم. برای كودكی به سن او، این حد از سكوت، عجیب بود.
 
به گزارش شفا آنلاین:چند كلمه كه با او صحبت كردم، دیدم دایره واژگانی خوبی هم دارد‌ اما این دایره واژگانی بیشتر متعلق به بزرگ‌ترها بود! درباره بازی و تفریح با او صحبت كردم. اگرچه عادت دادن كودك به مطالعه، اتفاق بسیار خوبی است اما انگار این كودك همه‌‌ چیز را در مطالعه می‌دید.
 
بچه‌های هم سن او به راحتی می‌توانند با اسكوتر، دوچرخه -و اگر یاد گرفته باشند- با اسكیت بازی كنند. علاوه براینكه اینقدر ساكت و آرام جایی نمی‌نشینند! از بچه حواسم پرت حرف‌های پدر و مادرش شد. شنیدم مادرش می‌گوید:«‌ او را طوری تربیت كرده‌ایم كه آرام بنشیند.
 
برخلاف بسیاری از بچه‌ها كه بیش‌فعال ‌ <Hyperactive>و دائما درحال بازی هستند، فرزند ما یاد گرفته كه بنشیند.» صحبت‌‍‌های مادر ادامه داشت و من كلمه‌های «بنشیند»، «‌آرام باشد»، «خیلی حرف نزند»‌ و شبیه به آن را دائما از زبان مادرش می‌شنیدم.
 
نخواستم وارد بحث شوم و بگویم، ‌هربچه آرامی، الزاما سالم نیست. نخواستم بگویم هر بچه‌ای كه بازی و شیطنت می‌كند، الزاما بی‌تربیت و بیش‌فعال نیست و هر بچه‌‌ای كه همه‌‌ چیز را در خواندن كتاب و سر فرو بردن در بازی‌های انفرادی خلاصه كند، بچه موفقی نخواهد بود. به‌نظرم ‌مشكل اصلی والدین این كودك این بود كه خودشان « شاد زندگی كردن» ‌و «‌شاد بودن»‌ را بلد نبودند و به همان شكل عبوس و خسته، فرزندشان را تربیت كرده ‌بودند. رفتار و گفتار والدین و آن بچه، شد بهانه برای بررسی اینكه چطور باید والدین كودكان را شاد تربیت كنند و اصلا اینكه شادی برای بچه چقدر ضروری است.
 

 

شادی مهم است چون...

« خنده بر هر درد بی‌درمان دواست» این ضرب‌المثل را بارها شنیده‌اید و حتما خودتان هم امتحان كرده‌اید كه وقتی شاد هستید، انگار دنیا رنگ دیگری دارد. بنابراین ساختار ذهنی ما با شادی بیش از غم سازگار است. شادی چه اثری روی جسم و روان كودكان دارد؟

شادی و قلب

شادی یكی از راهكارهای حفظ سلامت قلب كودكان است. چرا؟ كودكی كه شاد است، قلب سالم‌تری دارد. دلیل علمی این اتفاق، تنظیم ضربان قلب و جلوگیری از ایجاد حمله قلبی ناشی از عصبانیت و از سوی دیگر كنترل میزان فشار خون است. در افراد شاد، میزان ضربان قلب در هر دقیقه، ‌شش تپش كمتر از دیگران است. بنابراین قلب این افراد تحت فشار نیست و به آرامی فعالیت می‌كند. این واقعیت را هم اضافه كنیم كه قلب با هر ضربه عاطفی- احساسی واقعا می‌شكند. این شكستن به شكل آسیب به مویرگ‌های ظریف قلب اتفاق می‌افتد كه در نهایت باعث آسیب جدی به قلب می‌شود.

شادی و ایمنی

فرزندتان از نظر تغذیه‌ای مشكلی ندارد‌ اما بیش از همكلاسی‌هایش سرما می‎‌خورد. بدن او به قدری ضعیف شده كه چند بار هم دچار مشكلات گوارشی یا عفونی شده است. چرا؟ فرزندتان دچار مشكل روحی است كه با شما در میان نمی‌گذارد. این مشكل باعث شده او شاد نباشد. در افرادی كه دچار غم مزمن یا مقطعی هستند، ‌سامانه ایمنی به‌شدت ضعیف عمل می‌كند. «‌شاد بودن» به شكل كاملا سینوسی روی عملكرد سامانه ایمنی تأثیر می‌گذارد.

شادی و آرامش

استرس و اضطراب نه‌تنها عوارض جسمانی را به‌دنبال دارد؛‌ بلكه باعث اختلال در عملكرد مغز و ترشح هورمون‌ها می‌شود. استرس و اضطراب كه نقطه مقابل شادی و آرامش است، به راحتی می‌تواند كودك بسیار باهوشی را به كودكی حواس‌ پرت و ناموفق تبدیل كند. استرس یكی از عوامل بازدارنده فعالیت هوش در كودكان است. هرچه كودك شادتر باشد، استرس از او دورتر است.

شادی و دردها

«هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است!» اما این نظر شماست! فرزندتان با علائمی مانند دل درد، دل‌پیچه، سردرد، بی‌حوصلگی و حتی تب از خواب بیدار می‌شود. این مشكلات جسمی به‌راحتی می‌توانند علائم عدم‌ شادی كودك و غم از چیزی باشند كه با شما در میان نگذاشته است.

شادی و خلاقیت

 همانطور كه خلاقیت با تشویق بیشتر و بیشتر جان می‌گیرد، شادی یكی از خوراك‌های ذهنی مهم برای خلاقیت است. كودكانی ذهن آزاد و خلاق‌ دارند كه از امنیت روانی و شادی بیشتری برخوردار هستند.

چطور فرزندمان را شاد تربیت كنیم؟

بعضی از كودكان - كه البته در بزرگسالی هم این صفت را همراه‌شان خواهند داشت- نمی‌توانند شاد باشند. انگار از شادی هراس دارند. این كودكان در بزرگسالی دچار مشكلی به نام «ترس از شاد بودن»‌ می‌شوند. بنابراین برای اینكه فرزندان شادی داشته باشید، باید به آنها یاد بدهید كه چطور از زندگی لذت برده و شاد باشند.

با او حرف بزنید

اصلا فكر نكنید بچه‌ها ذهن‌شان كاملا خالی است و دغدغه‌ای ندارند. كودكان ممكن است دغدغه سرماخوردگی عروسك‌شان، ترس از تركیدن بادكنك‌، خراب شدن كفش جدید تا نگرانی از مرگ مادر بزرگ را با خود یدك بكشند اما چیزی نگویند. بنابراین در طول روز، حتما سعی كنید با آنها وارد صحبت شوید. به حرف‌های‌شان گوش بدهید و آنها را از دغدغه‌های بزرگ و كوچك‌شان رها كنید.

با هم بخوانید و بازی كنید

 فرزند شما باید چند ساعتی را با پدر و مادر یا خواهر و برادرش شاد باشد. بنابراین حتما ساعت‌هایی از صبح یا بعدازظهر را به بازی كردن با كودك اختصاص بدهید. برای او كتاب بخوانید. با او كارتون ببینید. با او ذرت و پفك بخورید. حضور و همراهی شما، امنیت خاطر كودك و در نتیجه شادی او را همراه خواهد داشت.

متعلق به او باشید

 احساس «تعلق خاطر به كسی یا چیزی» باعث شادی می‌شود. به همین دلیل افرادی كه احساس می‌كنند دوست‌ داشتنی نیستند، از جمع دور مانده و دچار افسردگی می‌شوند. فرزند شما باید با تمام وجود حس كند كه شما به او تعلق دارید و او به شما. بنابراین هیچ وقت، در هیچ شرایطی از دسترس او دور نشوید. این به این معنی نیست كه دائما همراه او باشید؛ ‌بلكه به این معنی است كه به او اطمینان بدهید درصورتی كه به شما نیاز داشته باشد، شما حاضر خواهید بود. بخش دیگری، با محبت كردن به او، در آغوش گرفتن، گفتن كلمه‌ها و جمله‌هایی مانند «دوستت دارم»، « تو دختر یا پسر خوب من هستی»، «‌ من همیشه كنار تو هستم» و... محقق می‌شود.

این جمله‌ها ممنوع است

 به هیچ‌وجه در هیچ شرایطی از جمله‌هایی كه شخصیت كودك را نشانه می‌رود، ‌استفاده نكنید. برای مثال اگر كار بدی كرد، ‌برای تربیت او ازجمله « تو دختر یا پسر خوبی نیستی»‌، «‌دیگر تو را دوست ندارم»، ‌«‌به پدرت خواهم گفت»‌ و... استفاده نكنید. بزرگ‌ترین تأثیر این جمله‌ها، احساس تنها شدن، ‌دوست داشته نشدن، خوب نبودن، فاصله گرفتن و از پدر و مادر را برای او به همراه دارد. این احساس‌های منفی مسلما به‌تدریج كودك را به بچه‌های عبوس تبدیل خواهد كرد.

در شكست‌ها همراهش باشید

 فرزند شما همیشه به حمایت‌تان نیاز دارد. این نیاز در سن كم، كاملا محسوس است. وقتی فرزندتان شكستی را تجربه می‌كند هم باید از آن درس بگیرد و هم اینكه شكست نباید شادی او را از بین ببرد و زندگی‌اش را دچار مشكل كند. به این شكل همراه او باشید:

 درباره آن صحبت كنید. حین صحبت كردن او، ‌اصلا داوری نكنید. بگذارید درباره مساله هرچه در ذهن دارد، ‌بگوید.

 اگر از شما راهنمایی خواست، بگویید. البته در سن كم این مساله ضروری است اما در دوره نوجوانی و جوانی، ‌بهتر است صبر كنید تا از شما بخواهد تا درمقابل‌تان نایستد.

 طرف او بایستید اما منصف باشید. اگر حتی می‌بینید حق با طرف مقابل است، ابتدا كنار فرزندتان بایستید و بعد به‌تدریج مواردی را كه اشتباه كرده، به او گوشزد كنید.

 بگذارید احساسش را بروز دهد.

هیچ وقت شكست را یادآوری نكنید.

به علایق او توجه كنید

 از احساس خودتان شروع كنید. فكر كنید كه كسی به علایق شما توجه نشان بدهد. برای رسیدن شما به هدف‌های‌تان كه از علاقه شماست، ‌به شما كمك كند. چقدر شاد خواهید شد؟‌ این درباره كودكان هم صادق است. بنابراین حتما به علایق او دقت كنید و به جای اینكه خواسته‌های‌تان را به او تحمیل كنید، برای شناختن خواسته‌های كودك‌تان وقت بگذارید. شادی او زمانی تكمیل می‌شود كه بتواند آنچه را دوست دارد – در راستای موفقیت او- انجام دهد.
 
بعدِ هر خنده، باز هم خنده هست...

    لیلا بهنام/ روانشناس

می‌خندیم، اما ناگهان ته دل‌مان خالی می‌شود كه نكند این خوشی گذرا باشد. دورهمی دوستانه‌مان عالی است و از بودن در كنار دوستان لذت می‌بریم، اما ناگهان ته دل‌مان خالی می‌شود كه مبادا كسی از این جمع، همین فردا دیگر نباشد. می‌خندیم وشادیم از اینكه با موفقیت فارغ‌التحصیل شده‌ایم، اما در اوج خوشحالی، حال‌مان بد‌ است؛ انگار حادثه‌ای پشت در ایستاده كه این شادی را به هم بزند و... در همه این موارد از شاد بودن می‌ترسیم. به‌نظر شما ریشه این ترس روانی كجاست؟ از سه منظر این ترس را بررسی و در پایان به راهكارهای آن نیز اشاره می‌كنیم.

نگاه اول، قصه زندگی

كودك از بدو تولد، تا سن 7-6 سالگی، شروع به نوشتن نمایشنامه یا قصه زندگی‌اش می‌كند. او از بدو تولد با اتفاقات و موقعیت‌های هیجانی- عاطفی درگیر می‌شود و در این درگیری دنیای بیرون را با هیجا‌ن‌ها و عواطف خودش سنجیده و قصه زندگی‌اش را می‌نویسد. به همین دلیل هر كودكی، نمایشنامه یا قصه زندگی خودش را دارد. در واقع مجموعه ویژگی‌های سرشتی، نوع واكنش كودك به مسائل، محتویات ذهنی او، برخورد والدین و اطرافیان و... ابزار اصلی داستان‌نویسی كودك هستند. «اریك بِرن»، عقیده داشت كه نمایشنامه زندگی با هر موضوعی كه نوشته شده باشد، در مسیر اجرایی شدن در طول زندگی، از شش الگو پیروی می‌كند. در بحث ما، یكی از این الگوها یعنی «پیش‌نویس بعد از» مطرح است.

پیش نویسِ بعد از یعنی چه؟

با یك مثال شروع كنیم. این ضرب‌المثل را همه شنیده‌ایم كه:« بعدِ هر خنده، گریه است». این ضرب‌المثل كه بیانگر تداوم یك اتفاق بد، بعد از یك اتفاق خوب است، از یك اسطوره یونانی آمده‌ است. ماجرای فردی است كه شمشیری را با موی یال اسب در اتاقش آویزان كرده بود. هر بار كه شادی‌ را تجربه می‌كرد، چشم‌اش به شمشیر می‌افتاد و می‌ترسید كه همین حالا شمشیر بیفتد و او از دنیا برود. این داستان، مثال افرادی است كه وقتی شاد هستند، یاد مشكلات بعدی‌شان می‌افتند.
 
آنها تجربه شادی را دارند، اما ناگهان یاد نگرانی‌های‌شان می‌افتند. برای مثال در مهمانی خوش می‌گذرانند‌ اما ناگهان یادشان می‌افتد كه بیدار ماندن تا دیر وقت باعث سردرد فردا صبح خواهد شد یا افرادی را می‌شناسیم كه نزدیك مراسم عروسی‌شان، كه باید شاد باشند، ناگهان یاد مسئولیت‌های بعد از ازدواج افتاده و عصبی و غمگین می‌شوند. در این مثال‌ها با افرادی مواجه هستیم كه در ذهن‌شان، این مساله ثبت شده كه « نمی‌توانند از شادی لذت ببرند» این افراد تجربه شادی را با یك «اضطراب» پس می‌زنند. بنابراین هیچ‌گاه شادی را با مفهوم خاص و كامل آن درك نمی‌كنند.

نگاه دوم، لایه‌های حسی

بعضی افراد، بدون اینكه بدانند، لایه‌های حسی‌‌ در روان‌شان تشكیل شده یا حس‌هایی را به‌عنوان حس تخریبی  كه غیرمتناسب با واقعیت است، تجربه می‌كنند. این اتفاق، چه پیامدی دارد؟ حالت طبیعی این است كه همه حواس پنجگانه، براساس واقعیت‌هایی كه وجود دارد، تجربه شوند اما گاهی افراد حسی دارند كه منطبق با واقعیت بیرونی نیست. برای مثال این افراد به جای شادی، غم، اضطراب ‌ یا ترس را تجربه می‎كنند. این شیوه درك احساس، ناشی از حسی به نام حس تخریبی در آنهاست كه با واقعیت متناسب نبوده و كمكی به حل مسائل نمی‌كند. در واقع در این افراد انگار تجربه بعضی حس‌ها، مجاز نیست.

از كجا می‌آیند؟

یكی از دلایل ایجاد حس تخریبی در افراد، شیوه واكنش والدین به تجربه حس‌های كودك در سال‌های اولیه رشد است. برای مثال، بچه‌ای كه مكررا با سركوب والدین هنگام شادی روبه‌رو شده، نسبت به حس شادی، دچار حسی تخریبی خواهد شد. بنابراین كودك تصور می‌كند، حسی كه تجربه می‌كند، اشتباه است و شادی، حس یا تجربه‌ای منفی است. پس از این اتفاق، حس شادی را با ترس معنی می‌كند. درحالی‌كه این حس درست نبوده و واقعیت ندارد. بنابراین والدین نباید از جمله‌هایی مانند «دختر كه بلند نمی‌خندد»، « پسر كه اینقدر جلف‌بازی درنمی‌آورد» استفاده كنند. این جمله‌ها و نظایر آن، حس تخریبی در كودك ایجاد كرده و تا پایان عمر این حس، همراه آنها خواهد بود.

نگاه سوم، غم، توجه می‌آورد

ما از موقعیت‌هایی می‌ترسیم كه نسبت به آن آگاهی نداشته و احساس امنیت نمی‌كنیم. فضا یا حس‌های ناآشنا، امنیت ما را به خطر می‌اندازند. گاهی برای روان یك نفر، شادی، حسی ناامن شمرده می‌شود. این مساله به دلایل مختلف اتفاق می‌افتد؛ برای مثال ممكن است سال‌های رشد شخصیتی یك فرد، سال‌های غم‌آلودی بوده یا شادی و شاد بودن در فضای خانه آنها مفهوم نداشته ‌ یا شادی را به دلایل متعدد به درستی تجربه نكرده است. از سوی دیگر ممكن است كودكی، طی سال‌های اصلی رشدش، متوجه شده كه وقتی غمگین بوده، بیشتر نوازش شده است.
 
بنابراین حس غم را جایگزین شادی می‌كند تا توجه بیشتری دریافت كند. به این مثال دقت كنید! كودكی را تصور كنید كه از والدین، توجه لازم را دریافت نمی‌كند‌ اما وقتی یك روز گوشه حیاط مدرسه تنها ایستاده، مورد توجه معلم یا یكی از اولیای مدرسه قرار می‌گیرد، در او چه حسی دیده شده است؟ حس غم! بنابراین غم را جایگزین شادی می‌كند؛ چون یاد می‌گیرد در فضای افسرده، غم و اندوه، نوازش بیشتری دریافت ‌كند. به این ترتیب « الگوی زیستن» او به‌صورت ناهشیار، تغییر می‌كند. این افراد حتی اگر با كمك درمانگر از حس نادرست‌شان فاصله بگیرند، پس زده و مضطرب می‌شوند.
برچسب ها: شادی ، هدیه ، حفظ سلامت
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: