کاظمی اولین جراحی قلب را در سال 1337 و درست یک سال بعد از برگشتش از امریکا در بیمارستان شیبانی انجام می دهد ، او برای تثبیت جایگاه جراحی قلب به عنوان یک تخصص جداگانه با مقاومت ها و مخالفت های زیادی مواجهه می شود اما در نهایت با وجود کم بودن امکانات و تجهیزات راه خود را ادامه می دهد.
شفا آنلاین:داوود کاظمی شاید اسم شناخته شده و مشهوری نباشد ولی بسیاری او را ازپایه
گذاران جراحی نوین قلب در ایران می دانندو محمدحسین ماندگار یکی از
مشهورترین دانشجویانش می گوید که او به حق بنیان گذار جراحی قلب در ایران
است.
به گزارش
شفا آنلاین:به نقل از سپید کاظمی
اولین جراحی قلب را در سال 1337 و درست یک سال بعد از برگشتش از امریکا در
بیمارستان شیبانی انجام می دهد ، او برای تثبیت جایگاه جراحی قلب به عنوان
یک تخصص جداگانه با مقاومت ها و مخالفت های زیادی مواجهه می شود اما در
نهایت با وجود کم بودن امکانات و تجهیزات راه خود را ادامه می دهد.
داوود
کاظمی با وجودی که از خانواده ای مشهورو منسوب به ناصرالدین شاه بود و با
وجود تمام امکاناتی که برایش مهیا بود اما رنج سفر و درس خواندن را به جان
خرید و سال ها مصصم و با اراده ایستاد و کارکرد و خودش را در هیچ مقطعی از
زندگی پلیبند عنوان و مقام نکرد و حالا در 93 سالگی اش با افتخار از زندگی
اش می گوید. او در سال های اخیربیشتر به امورات خیریه ای که دارد مشغول
است و زمینی چند هکتاری را در تفرش به دانشگاه آزاد بخشیده است.
او
50 سال پیش کمربند گچی را ساخت که به نام خودش در کتاب های معتبر علمی
جهان ثبت شده است.زمانی که فارغ التحصیل شد دوازدهمین جراح قلب در کل
آمریکا بود کاظمی در عرض 26 سالی که در دانشگاه تهران تدریس کرد بیش از
1000 جراحی قلب انجام داد.
94
سال پیش (سال1302) در خانوادهای با پیشینه 300 ساله، در خیابان
عینالدوله سابق به دنیا آمدم و بعدها آمدیم باغ فردوس تجریش. مادری بسیار
زیبا و خوشصدا و پدری بسیار متدین، خوشسیما و جدی داشتم. اجدادم از طرف
مادری به ناصرالدین شاه میرسند و خاندان پدریام تا جایی که میدانم، در
کارهای دیوانی بودهاند. از این تبار، من اولین کسی بودم که پزشک شدم و
سراغ کارهای دیوانی نرفتم.
چند خواهر و برادر بودید؟
7
خواهر و 3 برادر و من تغاری بودم. ما در خانهای بزرگ در خیابان
عینالدوله که اندرونی و بیرونی بزرگ و باصفایی داشت، زندگی میکردیم. تمام
دوران مدرسهام در همین خانه باصفا گذشت اما بزرگتر که شدم آمدیم باغ
فردوس.
زندگی شما بهعنوان یکی از منسوبان دربار قطعا شرایط خاصی داشته.
ما هیچوقت خودمان را وابسته این عنوانها نکردیم. در خانواده ما که دیوانی بودند، این حرفها وجود نداشت.
کدام مدرسه میرفتید؟
کالج
امریکاییها میرفتم که بعدها نامش را تغییر دادند و شد «البرز» کنونی که
شما میشناسید. دیپلمم را در رشته طبیعی گرفتم و بلافاصله وارد دانشکده
پزشکی دانشگاه تهران شدم.
ورودی چه سالی هستید؟
ورودی 1323 بودم.
با علاقه درس میخواندید یا طبق نظر خانواده؟
من درس خواندن را بیشتر از هر کار دیگری دوست داشتم.
یادم
است وقتی دیپلمم را گرفتم، خبر به بیرونی و به پدرم رسید. ما در اندرونی
خانه بودیم و پدرم کارهایش را قسمت بیرونی خانه انجام میداد. گفتند پدرم
میخواهد من را ببیند. پدر با همان قلیان همیشگی و کنار حوض بزرگی که
داشتیم، نشسته بود و دستیارش موسی خان پشت ایشان بودند. ما که جرات نشستن
در مقابل پدر نداشتیم بنابراین وقتی رسیدم، مقابلش ایستادم. همانطور که
قلیان میکشید، گفت: داوود، شنیدم دیپلمه شدی! گفتم بله. پدر گفت: خب حالا
میخواهی چی کار کنی؟ گفتم: پدرجان! میخواهم دکتری بخوانم. خیلی تعجب کرد و
گفت میخواهی دکتر شوی؟
دلیل تعجب پدرتان چه بود؟
علتش این بود که تا آن موقع در تیره کاظمیها دکتر وجود نداشت و نسل به
نسل همه کارهای دیوانی میکردند. اولین کسی که وارد رشته پزشکی شد، من
بودم.
شما چرا به پزشکی علاقه داشتید؟
دلیلش
را نمیدانم ولی از وقتی که به یاد دارم، عاشق طبیعت بودم. آن زمانها
کالج امریکاییها هم که میرفتم، فقط دو رشته داشت؛ یکی از این رشتهها
طبیعی بود که شامل کشاورزی و ... میشد ولی من از همان زمان میخواستم
پزشک شوم.
ماجرای اجازه پدر چه شد؟
وقتی
گفتم میخواهم پزشک شوم، پدر چند لحظه سکوت کرد. چند پک به قلیان زد و
گفت: خب، بالاخره یک خانواده بزرگ احتیاج به طبیب هم دارد. بالاخره اجازه
صادر شد.
سپید: و اگر پدر اجازه نمیداد؟
من
اراده کرده بودم که پزشک شوم و هیچ چیز دیگری نمیخواندم و هیچ کار دیگری
نمیکردم غیر از پزشکی. اگر موافقت هم نمیکردند، بالاخره به طریقی
اجازهاش را میگرفتم چون یاد گرفته بودم که زود جا نزنم و برای چیزی که
میخواهم، بجنگم.
و همان سال کنکور پزشکی شرکت کردید؟
بله. آن زمان دانشگاه تهران برای رشته پزشکی فقط 80 دانشجو گرفت و راستش را بخواهید، اول نشدم و نفر دهم شدم.
مثل بقیه در کنکور شرکت کردید یا ویژگیهای خانوادگی کمکتان کرد؟
من
هم مثل بقیه کنکور شرکت کردم. آن زمان برای رشته پزشکی بعد از کنکور یک
مصاحبه حضوری هم بود و چند نفر از استادان بعد از مصاحبه دانشجو را انتخاب
میکردند. یکی از سوالهایی که میپرسیدند، درباره وضعیت مالی خانوادهها
بود. میگفتند ما دانشجوها را محک میزنیم تا به انگیزه پولدار شدن و صرفا
نگاه مادی وارد این رشته نشوند، اگر از خانوادههای نسبتا متمکن باشند، فقط
به انگیزه پولدار شدن وارد این رشته نمیشوند. من هم خانواده متمکنی داشتم
ولی ثروتمند نبودیم، با این اوصاف سال 1323 وارد دانشکده پزشکی شدم .سال
1329 درسم تمام شد و شهریور همان سال رفتم امریکا.
حالا چرا امریکا؟
چون
برادرم آنجا بود و من را در یک دانشگاه خیلی مشهور ثبتنام کرده بود. وقتی
رفتم، گفتند درست است فارغالتحصیل دانشگاه تهران هستید ولی سیستم آموزشی
ما فرق کرده و باید از اول شروع کنید. بعد از کلی صحبت، موافقت کردند یک
دوره فشرده هزار ساعته را بگذرانم و بعد که این دوره را تمام کردم، مدرکم
را قبول کردند و وارد دانشگاه شدم. 4 سال جراحی عمومی خواندم.
چرا جراحی را انتخاب کردید؟
چون
احساس میکردم قدرت دستم زیاد است. همیشه دوست داشتم وارد کارهای بکر و
جدید شوم و به نوعی دوست داشتم خاص باشم. هنوز هم معتقدم آدم باید نهایت
تلاشش را بکند تا در هر حرفه و رشتهای که هست، بهترین آن باشد. آن زمان
که من دوره جراحی عمومی را تمام کردم، گرایش جراحی قلب حتی در خود امریکا
بسیار نو و در حال کشف دنیای عجیبی بود. شاید همین نو بودن من را به شدت
جذب کرد که این رشته را انتخاب کنم. اینقدر این رشته تازه و نوپا بود که من
دوازدهمین فارغالتحصیل جراحی قلب در کل امریکا بودم. بعد از اینکه درسم
تمام شد، به من اجازه طبابت دادند. در تمام طول زندگیام هیچوقت هدفم را
رها نکردم. اینکه خسته شوم یا هدف دیگری را انتخاب کنم، اصلا در زندگی من
وجود نداشت. وقتی تصمیم گرفتم پزشک شوم، باید بیشترین تلاشم را میکردم و
اصلا به خودم این حق را نمیدادم که خسته شوم.وقتی با علاقه وارد یک کار
شوی دیگر رهایش نمیکنی.
با توجه به شرایط خانوادهتان، چرا وارد کارهای دیوانی نشدید و این همه سختی درس خواندن را قبول کردید؟
برادر
بزرگم باقر کاظمی، وزیر امورخارجه دکتر مصدق بود ولی من هیچوقت کارهای
دیوانی و اجرایی را دوست نداشتم و ترجیح میدادم به سختی درس بخوانم. هر
کار و حرفهای را که انتخاب میکنیم، باید دوستش داشته باشیم و نهایت
تلاشمان را کنیم که بهترینش باشیم. من شاید احتیاجی به این همه تلاش نداشتم
و میتوانستم حرفههای کمزحمتی را انتخاب کنم ولی خودم میخواستم که پزشک
شوم و باید برای بهترین شدن تلاش میکردم. به نظر من هر کسی بباید عاشق
حرفه اش باشد.
:چه سالی برگشتید ایران؟
فکر
کنم سال 1336 بود. همان سال به کمک استادم، پرفسور تیلیبی، کتاب کوچکی
نوشتیم که تقریبا قدمهای اول جراحی قلب بود. اولین جراحی را سال 1337
انجام دادم. آن زمانها اجازه نمیدادند که به قلب دست بخورد و خوب یادم
است که چه مشکلاتی داشتم.
:چرا برگشتید؟
چون
من یک ایرانی بودم. زمانی که میخواستم برگردم، یکی از استادان دانشکده
فوت کرد و به من پیشنهاد دادند جای ایشان باشم، 6 ماه کار کردم ولی تصمیم
گرفته بودم که برگردم و برگشتم. من ایرانی و بزرگشده این کشور بودم. زمان
انقلاب خیلی از دوستهای ما رفتند ولی حتی آن زمان هم ما ایران را ترک
نکردیم و ماندیم. بچههایم به روال آن سالها در امریکا و اروپا درس
میخواندند. یک سال بعد از برگشتنم از امریکا ازدواج کردم. همسرم از
خانوادههای اصیل شیرازی هستند که در شیراز شناخته شدهاند.
اولین جراحی قلب را کدام بیمارستان انجام دادید؟
برای من مهم نیست که منابع ما چه نوشتند و هیچوقت هم درپی این عنوانها و
اسمها نبودم. من خیلی کم ادعا میکنم. کار خودم را بیسروصدا انجام
میدادم، حالا اینکه اولین جراحی قلب در ایران به نام چه کسی ثبت شده، چه
اهمیتی دارد؟ مهم این است که ما کار را شروع کردیم که امروز به آن افتخار
میکنیم. اولین عملی که توانستم در ایران انجام دهم، تنگی میترال بود و
تمام اینها مدارکش موجود است. مجله خواندنیها نوشت: «جوانکی غوره نشده
مویز شده است و ادعای عمل قلب دارد.»
آن
زمان یک شرکت انگلیسی که پیمانکار جاده جنوب به شمال بود، بیمارستانی
داشتند به نام «شیبانی» حوالی پل چوبی. مدیرش آن زمان خانم دکترشیبانی بود
که فارغ التحصیل آکسفورد بودند. من رفتم آنجا و مدارکم را به خانم شیبانی
دادم و پذیرفتند اولین جراحی را در همین بیمارستان انجام دهم.
60 سال پیش با چه امکاناتی جراحی قلب انجام میدادید؟
با حداقلها کار را شروع کردیم، ولی چون به کار خودم اعتماد داشتم، با همان امکانات محدود جراحی موفق بود.
این اعتماد را از کجا آورده بودید؟ نمیترسیدید از اینکه برای اولین بار این کار را انجام میدهید؟
من
در امریکا جراحی کرده بودم و این جراحی و سیستم قلب را میشناختم. چرا
باید میترسیدم؟ وقتی یک سرلشکر را به جبهه میفرستید، ممکن است جنگ را
برای اولین ببیند ولی چون درسش را خوانده و دوره رزم را دیده است، باید با
اعتماد و تمام قدرت وارد جنگ شود. اینجا دیگر ترس معنیای ندارد.
یادتان هست در اولین جراحی چه احساسی داشتید؟
بله، خوب هم یادم است. تمام مدت شاکر خدا بودم و در قلبم از خدا تشکر میکردم.
وقتی تعداد عملها به 20-25 رسید، اسم من مطرح شد. 2 سال بعد از برگشت به ایران تقاضای تدریس در دانشگاه تهران دادم ولی قبول نکردند.
چرا؟
دلیلش
را نمیدانم اما بالاخره من را به عنوان جراح عمومی، در پایینترین سطح
ردهبندی آن زمان دانشگاه قبول کردند؛ یعنی مربی درمانگاهها. آن هم با
امتحان و مصاحبه و جالب اینکه سوالها هیچکدام به قلب مربوط نبود.
ولی
من شروع کردم به کار و بعد یک سال رئیس درمانگاه شدم. بعد از چند سال
وارد بخش جراحی و بعد رئیس بخش شدم. آن زمان بود که اصلا بحث جراحی قلب در
ایران مطرح شد.
در طی این دوران هیچ نشد که احساس خستگی کنید و پشیمان شوید که چرا برگشتید؟
هیچ
وقت، چون من هدف داشتم و میدانستم که اگر بخواهم مرد بزرگ و موفقی شوم،
باید پای هدفم بایستم. خسته که میشدم، خیلی هم زیاد خسته میشدم اما هیچ
وقت هدفم را در نیمه راه تغییر ندادم. بعد از 26 سال خدمت دانشگاهی، استاد
تمام وقت رتبه 7 دانشگاه تهران و بنیانگذار بخش جراحی توراکس در بیمارستان
هزار تختخوابی بودم. در این سالها بیش از هزار جراح عمومی تربیت کردم و
تعداد زیادی جراح قلب که به آنها افتخار میکنم. دکتر اعتماد در بخش توراکس
بود، دکتر ماندگار بود؛ ابراهیمی و نقدی و خیلیهای دیگر.
اولین جراحی قلب هم همین دوران و با همین امکانات بود؟
خب
طبیعتا 60 سال پیش اینقدر تجهیزات وجود نداشت. یادم است که برای امتحان
هیپتومتری و پایین آوردن درجه حرارت وسیلهای نداشتیم و من و دانشجوهایم
جراحیها را روی حیوانات و در وان حمام خانه ما انجام میدادیم. هفتهای یک
بار با همکاران به خانه میآمدیم و با بچهها جراحی را روی قلب حیوانات
امتحان میکردیم. باید با وان یخ درجه حرارت بدن را از 37 درجه به 25
میرساندیم. آن سالها تازه ازدواج کرده بودم اما همسرم اعتراضی نمیکرد.
تا اینکه کنفرانسی در لندن بود که با هم رفتیم. آنجا مطرح شد که در دانمارک
پتویی ساختهاند که به وسیله آن درجه حرارت بدن را پایین میآوردند. ما
رفتیم تا دانمارک. این پتو را برای هیپوترمی خریدم و به ایران آوردم و
گذاشتم در دانشکده پزشکی بماند. بعد از آن دیگر دانشجوها از وان یخ
استفاده نمیکردند. فکر کنم سال 1340 بود که برای اولین بار در ایران 5 تا
جراحی هیپتوترمی را انجام دادیم.
چه کسی بیشتر کمکتان میکرد؟
خانم
دکتر بهدخت سمیعیان، متخصص بیهوشی که از امریکا به ایران آمده بود و اولین
زن متخصص بیهوشی در ایران بود، خیلی به من کمک میکرد. در همان سالها بود
که کاشف
کمربند گچی قلب در ایران بودم. قلب 4 دریچه دارد؛ این گچ دور قلب را
میگیرد. خبر این نوآوری در مجلههای قلب دنیا هم چاپ شد. البته به دلیل
امکانات کمی که داشتیم، خیلی به مشکل برمیخوردیم ولی این کمربند گچی با
موفقیت تست شد و توانستیم ضربان قلب را به حالت عادی برگردانیم و بیمار با
سلامت از بیمارستان مرخص شد.
یک
مورد دیگر که خیلی به یادم مانده و باعث افتخار من است، در رابطه با آقای
فریدون اعلاست. همانطور که میدانید در بیماری هموفیلی خون بند نمیآید و
ما فاکتورهای لازم برای انعقاد خون را نداشتیم. اگر بیمار هموفیلی دچار
خونریزی میشد، ما به مشکل جدی برمیخوردیم تا اینکه پرفسور اعلا، پسر نخست
وزیر وقت که در دانشگاه بیرمنگام تدریس میکرد و هم زمان با من به ایران
برگشت، بانک خون ایران را به وجود آورد. او فاکتور 17 را به ما رساند و
توانستیم آن را روی 4 بیمار هموفیلی امتحان کنیم و به نتیجه هم رسیدیم.
کمربند گچی قلب و جراحی قلب برای بیماران هموفیلی و جراحی تنگی دریچهها از
سمت راست بدن جزو اولینهایی بود که من برای اولین بار در ایران انجام
دادم.
:تا چه سالی دانشگاه تهران بودید؟
در
عرض 26 سالی که در دانشگاه تهران بودم، بیش از هزار مورد جراحی قلب انجام
دادم و بعد که انقلاب شد، مسیر زندگی منم هم تغییراتی کرد؛ منفصل از خدمات
دولتی، بدون حقوق بازنشستگی و بیمه تا امروز، ولی افتخار میکنم که در همان
سالها دانشجویان و جراحهای خوبی تربیت کردم. به شیراز، اصفهان و مشهد و
تبریز میرفتم و جراحی قلب میکردم.
چه زمانی وارد بخش خصوصی شدید؟
اگر
به اختیار و به انتخاب خودم بود، دوست داشتم تا آخر دانشگاه بمانم ولی بعد
از مشکلاتی که برایم پیش آمد، به اجبار رفتم بخش خصوصی. بیمارستان آبان و
تهران و مدتی هم جم بودم.
کدام شاگردتان را خیلی به یاد دارید؟
خیلی
از آنها را به خاطر دارم. شاید آنها من را فراموش کرده باشند ولی من همیشه
به داشتنشان افتخار میکنم. یادم هست زمانی که رییس دانشگاه جندی شاپور
اهواز بودم، پرفسور بارنارد به ایران آمدند که آن زمان تازه 2 یا 3 پیوند
قلب انجام داده بود. ایشان یک روزه آمد و برگشت و از آن موقع متمرکز شدم
روی آقای دکتر ماندگار و میگفتم ایشان پرفسور بارنارد ما هستند و هنوز هم
به ایشان افتخار میکنم. دکتر عبدی و خیلیهای دیگر هم هستند که به وجودشان
افتخار میکنم.
حسین ماندگار دکتر کاظمی ،بنیانگذار جراحی نوین قلب در ایران هستند
محمدحسین
ماندگار یکی از مشهورترین شاگردان داوود کاظمی است که او را بهعنوان پدر
پیوند قلب ایران میشناسند. ماندگار معتقداست که نقش دکتر کاظمی در جراحی
قلب ایران بینظیر است و او بنیانگذار جراحی نوین قلب در ایران است و
میگوید هرچند در منابع مرجع کمتر نامی از ایشان است ولی این موضوع به نقص
ما در تاریخنگاری برمیگردد و چیزی از ارزش کار ایشان کم نمیکند. اینکه
ایشان بعد از جنگ جهانی دوم با چه سختیها و مشقاتی و با کشتی خودش را به
امریکا میرساند و فکر میکنم اولین پزشک ایرانی هستن که بهصورت آکادمیک
جراحی قلب خواندند و با دستپر به ایران برگشتند و بیهیچ دریغی دانشش را
در اختیار دانشجویانش قرارداد و من هم افتخار میکنم یکی از شاگردان ایشان
بودم.
دکتر
کاظمی زمانی بهعنوان جراح قلب برگشتند که تا قبل از ایشان ما اصلاً تخصصی
به نام جراحی قلب نداشتیم و تمامکارها توسط جراحان عمومی انجام میشد.
ماندگار افزود: توجه داشته باشید که ما از60 سال پیش حرف میزنیم که اصلاً
امکانات و تجهیزات با امروز قابلمقایسه نیست. آن زمان دکتر کاظمی واقعاً
با دستخالی و تکوتنها شروع کرد، در زمان خودش با کلی مخالفت از طرف
جراحان عمومی و کارشکنیها مواجه بود ولی ایستاد و کارکرد و متاسفانه در
گمنامی ماند و من نمیدانم چرا ما اینقدر در تاریخنگاری و مستند
نگاریهایمان در حوزه پزشکی کمکاری و مشکلداریم.
ماندگار
در ادامه افزود: دکتر کاظمی در شرایطی کار را شروع کرد که حتی در بحث
بیهوشی هم دانش اولیه و کمی وجود داشت حالا تا بماند تجهیزات موردنیاز
جراحی قلب و مراقبتهای قبل و بعد از عمل که واقعاً با دشواری و مشقت انجام
میشد. دکتر کاظمی با همین امکانات توانست با کاهش درجه حرارت بدن عمل قلب
انجام دهد که به نظر در زمان خودش شاهکار بوده است. او یک کمربند گچی هم
اختراع کردهاند که به نام خودشان در دنیا ثبتشده است .این کمربند در
مواقعی که بیمار به سل دچار میشود بهاصطلاح پرده دور قلب آهکی میشود و
با کمک این کمربند میتوانستند ضربان قلب را تنظیم کنند. اولین جراح پیوند
قلب در ایران گفت: حتی زمانی که من جراحی قلب را شروع کردم ما دچار
محدودیتهای زیادی بودیم و جراحی قلب خیلی شایع متداول نبود در تهران دو یا
سه مرکز جراحی قلب میکرد و در شهرستانها هم تا جایی که من میدانم در
اصفهان کمی جراحی دریچه میشد و در تبریز هم که با زحمتهای دکتر دانشور یک
مرکز قلب بود و ما مدیون لطف و همت و تلاش کسانی مانند دکتر کاظمی هستیم
که پایههای جراحی قلب را بهقدری مستحکم چیدند که در کمتر از 40 سال ما به
چنین پیشرفتی در جراحی قلب رسیدهایم.سپید