رابطۀ جنسی یعنی رابطهای صمیمی و نزدیک بین دو نفر که به یکدیگر کشش دارند. یک انسان طبیعی سعی نمیکند همه را با خود به تختخواب ببرد. او میل دارد خودش را با کسی که مورد توجهش است تقسیم کند
شفا آنلاین>سلامت>تعدادی از زنان میگویند من فقط با مردی که عاشقش هستم میتوانم رابطۀ جنسی داشته باشم. در مورد زنان روان رنجور این بدین معناست که به جای لذت بردن از احساسات طبیعی جسمم، من باید خود را قانع کنم که رابطه جنسی، مفهومی بیش از این دارد. به گزارش شفا آنلاین،برای این که بتوانم احساس کنم، باید مرا دوست داشته باشند. البته رابطۀ جنسی ضرورتا چیزی جدا از عشق نیست، ولی شخصی که در دوران کودکی از عشق و محبت بهرهمند بوده، نیازی به تلاش برای بدست آوردن آن عشق در رابطۀ جنسی ندارد.رابطۀ جنسی یعنی رابطهای صمیمی و نزدیک بین دو نفر که به یکدیگر کشش دارند. یک انسان طبیعی سعی نمیکند همه را با خود به تختخواب ببرد. او میل دارد خودش را با کسی که مورد توجهش است تقسیم کند. رابطۀ جنسی برای او نتیجه طبیعی یک رابطه عاطفی خواهد بود مثل هر چیز دیگر، او نیازی به توجیه آن با عشق ندارد.زن روان رنجوری که همیشه احساساتش را انکار کرده، شانس این را نخواهد داشت که به طور کامل از رابطه جنسی لذت ببرد، اما اگر او زنی بهنجار باشد، اجبار نخواهد داشت از رابطه جنسی چیزی فوق العاده در ذهن بسازد. او وابسته به عشق نخواهد بود، برای لذت بردن از خود جسمانیاش نیاز به شنیدن کلمات خاص چون دوستت دارم نخواهد داشت.کودکی که هرگز عشقی از والدینش دریافت نکرده، ممکن است از دورنمای عشق به شدت به هیجان آید، چون احساس میکند در نهایت آنچه را که نیاز دارد به دست خواهد آورد. در نتیجه ممکن است دچار تکانش شود. او روی خود کنترلی ندارد و به دلیل اینکه تمام آن نیازهای انکار شده به یکباره ظاهر میشوند، شخص ممکن است قادر نباشد حتی از کاندوم استفاده کند.دریافت محبت کافی از والدین در دوران اولیه زندگی تنها عامل پیشگیری از بیبند و باریهای جنسی بعدی است. خیلی از دختران محروم از محبت، رابطههای جنسی خود را در نوجوانی به حساب عشق گذاشته و با این فکر خود را میفریبند که آنان را دوست داشتهاند. آنان باید چنین باوری داشته باشند زیرا به آن نیاز دارند. بسیار غمانگیز است که رابطه جنسی معمولا اولین گرمی و محبت جسمی است که آنان در زندگیشان تجربه میکنند.عشق حقیقی زمانی به وجود میآید که دختر و پسری یکدیگر را دوست دارند و یکدیگر را همانطور که هستند قبول دارند. روانرنجوران جسم دیگران را برای ارضای نیازهای قدیمی خود در اختیار میگیرند. برای جوان روان رنجور فقط قسمتهایی (اعضای جنسی) از وجود یک دختر مطرح است. او نمیتواند با آن دختر به عنوان یک انسان کامل برخورد کند. این عارضه به «عقده زنای مدونا» معروف است. پنداری که میگوید دخترهای خوب خالی از جسم هستند(غیر جنسیاند) و دختران بد سراپا کشش جنسی هستند.زنان طبیعی نیاز ندارند با عبارات و جملات اغوا شوند. آنان هر زمان موقعیت اقتضا کند رابطۀ جنسی برقرار میسازند.مشاوران ازدواج، زنان بیشماری را میبینند که ادعا میکنند عاشق شوهرانشان هستند، در صورتی که در طول رابطه جنسی هیچ احساسی ندارند. یک زن سردمزاج نمیتواند ادعای عشق کند، زیرا او قادر نیست حضور خود را در عشقبازی به طور یکپارچه احساس نماید.ممکن است فکر کنید که افراد روان رنجور از رابطه جنسی لذت زیادی میبرند. اما این طور نیست، این افراد تنش وحشتناکی دارند که از نظر روانی آن را با عشق ملبس کرده و برچسب رابطه به آن میزنند. رابطه برای این افراد، پوششی بر آن تنش است و محتوایی جز یک تخلیه ساده ندارد. اوج لذت جنسی برای یک مرد روان رنجور، فقط فوران سریع آلت است در صورتی که باید این احساس را در کل جسم تجربه کند.زمانی جسم میتواند با این اوج همراه باشد که شخص هر ذره از انکارها (هر انکار خود) را بازسازی و حل کرده باشد. این انکارها ضرورتا جنسی نیستند، جسم بین انکارهای خود تفاوت نمیگذارد. انکار قسمتی از خود و انکار جنسیت نیز میباشد.