از زمانی که فردریک وینسلو تیلور دقیقاً محاسبه کرد چند ثانیه طول میکشد تا کارگران فولادِ بتلهم بیل را در بار سنگآهن وارد و از آن خارج کنند، افزایش حداکثریِ کارآمدیِ زمانْ آرمان محیط کار آمریکایی بوده است.
شفا آنلاین:نتایج
چندین تحقیق روانشناختی نشان میدهد که حدی از حواسپرتی <Distractions>میتواند عملکرد
ذهن را در حوزههای مختلف بهبود بخشد. مثلاً اگر در موقعیتی هستید که
میخواهید تصمیمگیری مهمی انجام دهید، احتمالاً بهتر است برای مدتی ذهنتان
را از تمرکز بر موضوعِ تصمیمگیریتان منحرف کنید و چند تا کلیپ خندهدار
ببینید. اما چطور چنین چیز تناقضباری میتواند درست باشد؟به گزارش
شفا آنلاین: از زمانی که فردریک وینسلو تیلور دقیقاً محاسبه کرد چند ثانیه طول میکشد
تا کارگران فولادِ بتلهم بیل را در بار سنگآهن وارد و از آن خارج کنند،
افزایش حداکثریِ کارآمدیِ زمانْ آرمان محیط کار آمریکایی بوده است. اما
روانشناسان و دانشمندان عصبشناسی محدودیتهای این دیدگاه را به ما نشان
میدهند: آنها میگویند، وقت تلفکردن میتواند انسان را خلاقتر کند. حتی
فعالیتهای ظاهراً بیمعنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک
کنند مسئلههای ریاضی را حل کنید.
برنت کوکر در دانشگاه ملبورن
استرالیا روی رفتار اینترنتی مطالعه میکند؛ او فهمید بازدهیِ افرادی که به
«گشتوگذار اینترنتی در اوقات فراغت محل کار» میپردازند، حدود ۹درصد بیش
از دیگران است. سال گذشته، جاناتان اسکولر، استاد روانشناسی در دانشگاه
کالیفرنیا در سانتا باربارا، به همراه دانشجوی دکتری خود بنجامین بئرد
مطالعهای با نام الهامگرفته از حواسپرتی۱ را منتشر کرد. در این مطالعه
نتیجهگیری شده بود که «درگیری با مسائل سادۀ بیرونی که به ذهن امکان
میدهند کمی این سو و آن سو بگردد، شاید راه را برای حل خلاقانۀ مسئله
هموار کند.»
اسکولر
مجموعهای از «تکالیف کاربردی غیرعادی»۲ را به شرکتکنندگان داد که در آن
از آنها خواسته میشد تا آنجا که میتوانند کاربردهای مختلفی برای یک شیء
دمدستی ابداع کنند. هرچه پاسخها بدیعتر بودند، افراد خلاقیت بیشتری از
خود نشان داده بودند. پس از انجام آزمون پایه، شرکتکنندگان به گروههای
مختلفی تقسیم شدند و دورههای «آمادگی» دوازدهدقیقهای مختلفی به آنها
داده شد. این دورهها یا یک تکلیف حافظهای سخت بود یا یک تکلیف حافظهای
غیرسخت که امکان گشتوگذار ذهنی را فراهم میکرد، یا استراحت مطلق بود.
گروه چهارم اصلاً وقفۀ آمادگی نداشتند. سپس به هر چهار گروه تکالیف
کاربردی غیرعادیِ بیشتری عرضه شد که دستکم یک شیء از دور اول بین آنها
بود. گروهی که یک تکلیف آمادگیِ غیرسخت به آنها داده شده بود، بیشترین رشد
را در امتیاز تکالیف نشان دادند.
اسکولر میگوید «جالبترین نتیجۀ
این مطالعه همین بود که تکلیف غیرسخت در واقع بهتر از آن بود که کاری انجام
نشود». البته اینکه چرا این گونه است، تا این حد روشن نیست. اسکولر
میگوید «بهترین حدس من این است که اگر درگیر تکلیفی غیرسخت باشید، این
تکلیف به نوعی مانع زنجیرههای طولانی افکار میشود. این نوعی تکاندادن و
همزدن ظرف است و اینگونه یک فکر را برای مدت طولانی نگه نمیدارید.
اندیشههای زیادی به ذهن وارد و از آن خارج میشوند و این روند پیوسته به
آمادگیِ خلاق میانجامد.»
تنها اسکولر نیست که به این نتیجه رسیده
است. در سال ۲۰۰۶، روانشناسی به نام اپ دایکسترهایس در دانشگاه ردبوند
هلند نیز دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از
تصمیمگیری امکان دورهای از حواسپرتی برایشان فراهم میشود، عملکرد بهتری
دارند. او فهرستی از اتومبیلها و ویژگیهای مثبت و منفی آنها را به
شرکتکنندگان در مطالعۀ خود داد. سپس از شرکتکنندگان خواست کیفیت
اتومبیلها را ارزیابی کنند. هر گروه باید پیش از ارزیابی چهار دقیقه به
اطلاعاتی که فراگرفته بود میاندیشید. از گروه دیگر تقاضا شد که طی آن
میاندورۀ چهاردقیقهای یک «تکلیف حواسپرتکن» انجام دهد. گروهی که «تکلیف
حواسپرتکن» انجام داده بود بهترین قضاوت را نشان داد.
چند سال
بعد، جیمز برسلی، دانشجوی دانشگاهِ کارنگی ملون، دیوید کرسول، استاد
روانشناسی دانشگاه کارنگی ملون و آجای ستپوت، استاد پژوهشیِ دانشگاه
نورثایسترن مطالعۀ دایکسترهایس را تکرار کردند. اما یک قدم بیشتر
برداشتند، آنها از تصویرسازی تشدید مغناطیسی کاربردی (اف.ام.آر.آی)
استفاده کردند تا فعالیت مغز افراد مورد مطالعۀ خود را دنبال کنند. طی
پژوهش آنها تأیید شد که روندهای عصبی مرتبط با تصمیم در دقایق «تفکر
ناخودآگاه» روی میدادند. برسلی میگوید این اتفاق به خاطر آن است که تفکر
ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبتشده را پردازش میکنند
که به تصمیمگیری ناخودآگاه میانجامد و در زمان نیاز میتوان آن را «به
خودآگاه فراخواند». به اصطلاح غیرحرفهای، این یعنی ما قادریم در ظاهر به
چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسائل پیچیدۀ ریاضی) را
واکاوی کنیم. نویسندگان این مطالعه در بخش دسترسی پیشرفته مجلۀ اسکن۳،
شمارۀ ژانویۀ ۲۰۱۳، نتیجه گرفتند که «دورههای کوتاه تفکر ناخودآگاه
میتواند تصمیمگیری را ارتقا دهد».
حال، دقیقاً بهترین نمونههای
حواسپرتی کدام هستند؟ برسلی میگوید «حواسپرتکنی لازم است که کاملاً دور
از چیزی باشد که میخواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید.» او میگوید، اگر
میخواهید مغزتان ناخودآگاه یک مسئلۀ ریاضی را پردازش کند، بهتر است
حواسپرت کن چیزی کاملاً متفاوت باشد، چیزی مثل تنیس و نه چیزی مثل پازل.
این
پیشنهادی فوقالعاده برای استراحت چنددقیقهای بین کارتان است. اما
کارآفرینی به نام ژاک هبرا این یافتهها را جدیتر میگیرد؛ او میخواهد یک
حواسپرتی ایدهآل ایجاد کند و از آن پول در بیاورد. سلفاکو، شرکت نوپای
هبرا، اپلیکیشنی به نام آپجوی۴ را توسعه میدهد که یک موتور پیشنهاد قطعه
فیلمهای مثبت و شوقآور است. بگویید چه نوع محتوایی را دوست دارید -مثلاً
ورزشی، حیوانات، طبیعت، خندهدار یا عاشقانه- و این موتور موجی از کلیپها و
تصاویر را به سویتان روانه میکند که پیش از آن تعداد زیادی از بینندگان
تماشا کردهاند و اکثریت آنها به آن امتیاز کافی دادهاند.
با گذشت زمان، آپجوی یاد میگیرد که شما به چه چیزی بهترین پاسخ را
میدهید و جریان خود را مناسب با سلیقۀ شما فیلتر میکند. اسکولر که به
سلفاکو کمک میکند تا این نرمافزار را توسعه دهد، میگوید «این دقیقاً
همان مداخلهای است که طبق تحقیق ما به دو دلیل در خدمت خلاقیت است. یک
اینکه حال افراد را خوب میکند و این واقعیتی جاافتاده است که چیزهایی که
به بهبود حال کمک میکنند، خلاقیت را افزایش میدهند. دو اینکه یک تکلیف
غیرسخت عرضه میکند.»
هبرا میگوید تصاویری که تشویق میکنند دربارۀ
آینده بیندیشید یا نوعی حس جستجوگری را در شما بیدار میکنند نیز
حواسپرتکنهای خوبی هستند. همچنین تصاویری که «بدونِ خود»۵ هستند و به
خصیصههای زندگی شما کاری ندارند. هبرا میگوید «وقتی افراد سر کار زمانی
برای استراحت دارند و وارد فیسبوک میشوند، این تجربهای خود-ران[۶] است.
تصاویر تعطیلات کسی را تماشا میکنند و فکر میکنند، (چرا من جای او نیستم؟
کاش من هم در تعطیلات بودم.)» اگر میخواهید از وقتگذرانی خود بیشترین
استفاده را ببرید، به طور تصادفی نوزادهای یوتیوب را نگاه کنید و نه
نوزادهای دوستان فیسبوکتان را.
سلفاکو میکوشد مدت زمان و تعداد
زمانهای استراحت روزانه را تعیین کند تا از پدیدهای که به سازگاری
خوشگذرانه معروف است، پیشگیری شود. هبرا میگوید «وقتی به چیزی، مثبت یا
منفی، عادت میکنیم، از قوت عاطفی آن کاسته میشود و ما تا حد زیادی نسبت
به تأثیر آن ایمن میشویم.» مقدار زمانی که افراد روزانه میتوانند صرف
آپجوی کنند، دستکم در فضاهایی که [این نرمافزار] با هدف افزایش بازدهی
به کار گرفته میشود، محدودیتهایی خواهد داشت.
حتماً روح فردریک
وینسلو تیلر با خرسندی سر تکان میدهد: بالاخره، زمان استراحت- آخرین بخش
مدیریتنشدۀ روز کاری- دیگر وقتتلفکنی نخواهد بود.ترجمان