رابطه پزشک – بیمار در فرایند درمان در دولایه میتواند کارکرد داشته باشد: لایهی سطحی، شکایتهای بیمارو صحبتهایش دربارهی خود، دیگران، زندگی و دنیایش است، یعنی موضوعاتی که به ظاهرو البته فقط بهظاهر ممکن است ربطی به مشکل اصلی روانشناختیاش نداشته باشد.
در
رابطه پزشک – بیمار بر اساس آموزههای دکتر اروین یالوم پرده از درمان
دوجانبه برداشته میشود. آنها علاوه بر یک آموختن دوجانبه، در لایهی
زیرین درمان ظاهری بیمار، به تغییرات عمیق انسانی میرسند که متخصص در آن
خود افشاگری بیشتری نسبت به عرف رایج دارد و حتی تغییر خود را انکار یا
پوشیده نمیدارد و از آن بهعنوان گام بزرگی در تغییر مراجع سود میبرد و
شاید حتی درمان مراجع را در چنین حالتی بتوان در دو مرحله عنوان کرد.
مرحلهی پیش از مواجهه درمانگر یا پزشک با مسئلهی خود در جریان رابطه پزشک
– بیمار و مرحلهی بعد از آن تا پایان درمان که به لحاظ کیفیت و کمیت
درمان بسیار غنیتر است.رابطه
پزشک – بیمار در فرایند درمان در دولایه میتواند کارکرد داشته باشد:
لایهی سطحی، شکایتهای بیمارو صحبتهایش دربارهی خود، دیگران، زندگی و
دنیایش است، یعنی موضوعاتی که به ظاهرو البته فقط بهظاهر ممکن است ربطی به
مشکل اصلی روانشناختیاش نداشته باشد. در این قسمت درمانگر بیشتر شنونده
است و از اطلاعات عمومی و بازخوردها یا انعکاس استفاده میکند. در لایهی
دوم که بهتناوب سخن میگویند و گوش میدهند و یاد میگیرند، درمانگر نیز
خود را آگاهانه و به شیوهی درمانی خاصی در فرایند درمان رها میکند تا در
این تعامل انسانی بیمار راه درمان را طی کند.
رابطه
پزشک – بیمار وقتی فقط متکی بر دانش پزشک و شکایت بیمار باشد، امکان
استفادهی پزشک از ویژگیهای انسانی یاریدهندهی درمان را از او میگیرد و
بیمار را در گرداب شکایتهای خود غرق میکند، چیزی که هیچ شباهتی به درمان
ندارد. نمونهی سادهی آن پزشکی است که در دیدار صبحگاهی با اولین بیمار
خود وقتی با کفش ورزشی به مطب میآید، در هنگامهی جستجوی مقالهی
چاپشدهی خود در مجله و تعویض کفش ورزشی در پشت میز به شکایتهای یک بیمار
دردمند گوش میدهد. بدیهی است که بیمار اینجا شنیده نمیشود و شاید همین
بیمار سالها بعد حتی تشخیص متفاوتی را از یک پزشک دلسوز دریافت کند که به
درمان موثرتری بینجامد و دور از انتظار نیست اگر این پزشک رفتار خود را با
انواع بهانههای مربوط به برچسبگذاریهای روانپزشکی روی بیماران بپوشاند
که اینجا مسئلهی غرور متخصص در جایگاهی که جامعه به آن میبخشد مطرح
میشود.
متخصصان بهعنوان افراد برجسته در تمامی جوامع از جایگاه شغلی – اقتصادی -
اجتماعی خاصی برخوردارند و اغلب غرور آنها به علت برخورداری از این جایگاه
توان یادآوری دریافتهای غیرمادی از بیمارانشان را سلب میکند. دیدگاه
اگزیستانسیالیسم یالوم میکوشد تا رابطه پزشک – بیمار را از زاویه بهتری
ببیند و تواضع انسانی پزشک را به پایگاه شغلی – اجتماعیاش پیوند بزند، در
آن صورت است که این پیوند انسانی، بهبود خالصتر و پایدارتری برای بیمار به
همراه میآورد، نوعی باور درمان و سلامت که در بیمار درونی میشود و به
پزشک توان، انگیزه و انرژی مضاعف میبخشد.
البته
در اشاره به مزیتهای رویکرد وجودی به رابطه پزشک- بیمار، یادآوری این
نکته ضروری است که مسئلهی مهم در این دیدگاه پرورش حس مسئولیتپذیری
انسانی در مقابل خویشتن و در رابطه با دیگران است و این خود ضامن حفظ
اخلاقیات محسوب میشود؛ بنابراین دیدگاه انسانی این رویکرد، اخلاق پزشکی را
قربانی نکرده و مرز ظریف و حساس اخلاقی در رابطه پزشک – بیمار را محترم
میشمارد.
دکتر
اروین یالوم، پزشکان و بیماران وبعبارتی متخصصان و مراجعان آنها، وهمچنین
خوانندگان غیرمتخصص را با داستانها و رمانهای خود به فهم بهتر رابطه
پزشک – بیمار از دیدگاه اگزیستانسیالیسم یا وجودی فرامیخواند. رابطهی
پزشک- بیمار در هر دو سوی آن حتی در حوزهی درمان جسمی با خواندن آثار
یالوم قوی میشود در قسمتی از این رابطهی غنیشده از آموزشهای یالوم، یک
پزشک متخصص بهطور مثال در تخصص گوارش، هم میتواند از بیمارش یاد بگیرد
وهم تاثیر مثبت بگیرد. به عبارتی خستگی روانی ساعتهای طبابتش را بر زمین
بگذارد، احیا شود و یاد بگیرد که چطور مثلاً شرححال را موثرتر و واقعیتر
اخذ کند. چطور کارکرد بیشتری از نسخه نوشتن و تشخیص خوب دادن داشته باشد و
همانگونه که بهجز شکایت بیمار از مشاهده و معاینه نیز برای تشخیص بهره
میگیرد از بیمار یاد بگیرد که چطور سخن بگوید و حرکتها و زبان بدنیای
داشته باشد که نسخهای موثر در آمیزه با داروهای شیمیایی باشد.
با
خواندن آثار یالوم، بسیار مردمان به شوق فرارسیدن جلسههای درمان
لحظهشماری میکنند و خویشاوندی عمیق انسانی را تجربه میکنند که گرچه مرز و
چهارچوب دارد ولی لغزنده و سرد نیست.
دکتر
یالوم ترسها، مقاومتها و احساس تحت تسلط بودن در حضور درمانگر را با
رمانهایش از دوش خوانندگان غیرمتخصص برمیدارد و پنجره، فراخی را به اتاق
درمانگر برای آنها میگشاید تا راز و رمز زندگی خود، دردها و هیجانات،
زخمها، ترسها و حفرههای بیمعنایی را در زندگی خود به کوله باری نهند،
نزد درمانگر بروند، روی صندلی چرمی بنشینند و چای گرم رابطهی انسانی را
بنوشند، بگویند و بشنوند و شنیده شوند. سپید
آذر قندریز
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی