شفاآنلاین:دقایقی قبل استاد محمد حیدری ،روزنامه نگارپیشکسوت کشور براثرابتلا به بیماری سرطان درگذشت.
به گزارش اختصاصی
شفاآنلاین،محمد حیدری، ازروزنامه نگاران پیشکسوت و از اعضای سردبیری روزنامه اطلاعات در
مقطع پیروزی انقلاب بود.او خاطرهای جالب از تیتر تاریخی روزنامه اطلاعات "شاه
رفت" نیز روایت کرد. حیدری دربیان خاطرات اش گفت: دو تیتر معروف و بسیار بزرگ « شاه
رفت » و « امام آمد » بیهیچ گمانی ابتکار حرفهای شادروان غلامحسین
صالحیار، سردبیر وقت روزنامه اطلاعات بود . در مورد این دو تیتر کسانی
مطالبی گفته و نوشتهاند . اما من به عنوان کسی که در آن زمان معاونت
صالحیار را در دو بخش داشتم، تا کنون در این باره مطلبی ننوشتهام و
نگفتهام. شاید آن چه در زیر مینویسم، چندان اهمیت نداشته باشد، ولی
میتواند برای پایان دادن به گمانه زنیها و شایعهها، مفید باشد. آقایان
علی باستانی، حسین شمس ایلی و من در امور خبری معاونان صالحیار بودیم که
البته نقش آقایان باستانی و شمس ایلی در این بخش پررنگتر از من بود ، زیرا
علاوه بر آن مسئولیت، سمت معاونت اجرائی سردبیر نیز بر عهده من بود و مدام
بین هیات تحریریه ( طبقه چهارم ) و بخش فنی ( طبقه سوم ) در رفت و آمد
بودم تا بر شیوه بستن صفحات روزنامه نظارت داشته باشم و یا دستورات و
نظریات گروه سر دبیری را ابلاغ کنم. تمام روزنامهنگاران در ردههای ما، از
دست کم ده روز قبل میدانستیم شاه قرار است از ایران برود، زیرا تیمسار
مقدم ( آخرین رئیس ساواک) در جلسهای که ما را به شرکت در آن ( در ساختمان
مرکزی ساواک – وزارت اطلاعات کنونی ) فراخوانده بود موضوع را با قید این که
نباید آن را منتشر و یا بازگو کنیم، اعلام کرده بود. همین آگاهی موجب شد
صالحیار وقت کافی داشته باشد که بوسیله آقای مژده بخش مدیر فنی روزنامه و
با گرفتن تضمین رازداری از بخش گراور سازی، آن تیتر بزرگ و بیسابقه را به
صورت گراور بسازد و در جایی پنهان کند. هم آقای مژده و هم شادروانان شمس و
کرد اوغلو ( اعضای موثر بخش گراور سازی) با من روابط دوستانه و صمیمانهای
داشتند و همیشه مرا در جریان قضایا میگذاشتند. اما در این مورد بخصوص،
استثناء قائل شدند ( لابد به دلیل قولی که داده بودند ) روز رفتن شاه، ما
میدانستیم شاه و خانوادهاش قرار است ایران را ترک کنند. بنابراین دست کم
هیات سردبیری میدانست تیتر اول به این موضوع اختصاص دارد. هرچه به زمان
تصمیمگیری برای انتخاب کلمات تیتر نزدیکتر می شدیم، صالحیار مرا بیشتر
دنبال کارهای متفرقهای که ربطی به من نداشت میفرستاد . و چند بار هم شاهد
بودم در پاسخ به پرسش اعضای سردبیری در مورد مضمون تیتر اول، پاسخهایی
سردستی میداد. آن روز تنها روزی بود که من و دیگران از چگونگی بسته شدن
صفحه اول روزنامه بیخبر بودیم ( در حالی که نظارت بر صفحهبندی و کنترل
نهایی با من و سپس خود صالحیار بود.) سرانجام خبر دار شدیم چاپ روزنامه
آغاز شده و دقایقی بعد، نسخههایی از آن به هیات تحریریه آورده شد و در آن
لحظه بود که چشم ما به آن تیتر افتاد. ساعتی بعد، من در سر کشی به بخش
توزیع و گفت و گو با سرپرست آن متوجه شدم ترتیبی داده شده که بجای روال
توزیع عادی، خروجی دو ماشین چاپ روزنامه ( رتاتیو و افست روتاتیو ) بدون در
نظر گرفتن بازگشت وصول پول فروش، بین مردم که خیابانها از آنها مملو بود،
توزیع شود. بدین ترتیب با یک سازمان دهی دقیق، روزنامهای با تیتری که
هنوز هم به مناسبت و بیمناسبت در رسانهها بازتاب می یابد، منتشر شد. در
مورد تیتر « امام آمد » این وضع تکرار نشد و اعضای سردبیری در جریان بودند.
... در میانه دهه شصت صالحیار بیمار شده بود . شبی برای دیدنش به خانه او (
واقع در باغ صبا ) رفتم . وی داروهایی مصرف کرده بود که بررفتار و گفتارش
تاثیر گذاشته بود. اگر دست خط های آیت الله باهنر را به من نشان نمیداد
سخنانش را میگذاشتم به حساب تاثیر داروها. اما وی سه دست خط از آیتالله
باهنر نشانم داد که یکی ابقای او در سمت سردبیر روزنامه و حجت بودن حرفش را
نشان میداد. دست خط دوم خطاب به همه مسئولین بود که به توصیههای وی در
مورد مطبوعات توجه کنند و دست خط سوم دستور دادن یک قبضه اسلحه کلت به وی
را برای دفاع شخصی نشان میداد.