عده ای جهت کنجکاوی ، عده ای با انگیزه کمک ، عده ای با قصد فیلم گرفتن و عکاسی و
گاهی هم سلفی و گاهی هم عده ای مبهوت و شوکه از حادثه در محل ، جمع می شوند؛ البته
هم عده ای نگران می شوند شاید عزیزی در آن حادثه باشد.
ضمن اینکه این نکته هم لازم به ذکر است که این تجمع ها در حوادثی مثل آتش سوزی ها برای تجمع کنندگان، بسیار خطرناک است چون ممکن است در همان لحظه انفجاری ناشی از آتش سوزی شکل گیرد و یا اصلا مثل ساختمان پلاسکو ، ریزشی صورت گیرد.انگار مردم، متوجه جان های خود و خطراتی که جان های آنان را تهدید می کند هم نیستند .
شاید هم اصلا بلد نیستند موقعی
که حادثه ای رخ می دهد چه کاری انجام بدهند!
مساله این است که تجمع مردم را نمی توان خرده گرفت، اما اگر این تجمع، ایجاد
مشکلاتی کند آن وقت است که جای تامل دارد که حادثه پلاسکو از جمله آن است.
روزی که پلاسکو (30 دیماه ) آتش
گرفت، عده زیادی جمع شدند؛ اما متاسفانه موانعی هم برای خدمات رسانی نیروهای
امدادی مثل آتش نشانی و اورژانس ایجاد کردند؛ چرا که خودروهای امدادی که نمی
توانستند از روی مردم بگذرند و باید از کنارشان می گذشتند اما به سختی.
این یک مساله اجتماعی است که چرا مردم ، جایی که باید کمک حال، باشند ، برعکس عمل
می کنند؟ و اینکه چرا اصلا به فکر خود نیستند شاید جان آنان نیز در خطر باشد؛ آیا
با این جمع شدن ها از خطر نمی ترسند و می خواهند خودکشی کنند؟!
تجمع مردم، مثل هر موضوع یا پدیده اجتماعی و هر آنچه که اسمش را می گذارید ، علل مختلف دارد که در این میان، 2 جامعه شناس و استاد علم ارتباطات به برخی از علل آن اشاره می کنند.
دكتر « حمید عبداللهیان »،استاد ارتباطات و جامعه شناسی است . او يكي از علل اين تجمع مردم موقع حادثه را چگونگي اجتماعي شدن آنان مي داند .
عبداللهيان مي گويد: ما می
خواهیم به این قضیه رسیدگی کنیم که چه شده است مردم ایران، جایی که باید کمک باشند
و درک کنند و اجازه دهند تا نیروهای متخصص وارد عمل شوند ، برعکس کار می کنند.
یقینا باید برای پاسخ دادن به آن به عوامل اجتماعی شدن بازگردیم یعنی عواملی همچون
زندگی در خانواده ، اینکه در ایران، ارتباطات اعضای خانواده چگونه تنظیم شده است
و زندگی در مدارس، زندگی در مقابل رسانه ها و همچنین زندگی در گروه های همسالان
چگونه است.
وقتی به جامعه ایران نگاه می کنیم می بینیم که جامعه ایران ، جامعه جدیدی است که
در آن نهادهایی مثل شهرداری ، بیمارستان و کلانتری وجود دارد و از سویی دیگر جامعه
ای سنتی است که باز همان مردم براساس عرف عمل می کنند.
وقتی که جامعه ایران، ترکیبی از سنت و مدرن می شود یک جاهایی که نهاد مدرن باید
عمل کند ، عمل نمی کند و می بینیم که این سنت و عرف است که هنوز در زندگی مردم قوی
است و همان ها هم به جای نهاد های مدرن عمل می کنند.
مثلا وقتی می روید بیمارستان ، بیمارستان ، نهادی مدرن است اما در جاهایی نمی
تواند به خوبی کارکند به عنوان نمونه برای حفظ بیمار باید «همراه بیمار» داشته
باشیم و این همراه بیمار در هیچ جای کره زمین به جز ایران و چند کشور معدود دیده
نمی شود .اين در حالي است كه
بيمارستان درجامعه مدرن ،تکلیف خود را می داند پس نیازی به همراه بیمار نیست اما
در ایران اینگونه نیست باید يك همراه با بيمار در بيمارستان حضورد اشته باشد.
عبداللهيان اين موضوع را در حوادث
مهم ، قابل تسري مي داند و اينكه اوج آن
را در حوادث بزرگی مثل زلزله رودبار ، برف رشت و زلزله بم عنوان مي كند كه مردم،
فوج فوج به سمت محل حادثه برای کمک رسانی رفتند و این نشان دهنده فاصله جامعه عرفی
و مدرن است .
وي اظهار مي دارد: اگر زلزله بم را نگاه کنید نهادهای رسمی مثل هلال احمر و
اورژانس در بم بودند؛ پس چه نیازی به حضور فیزیکی مردم بود كه كار امدادرسان ها را
مختل كنند.
**اغتشاش و به هم ريختگي اجتماعي شدن
اين استاد دانشگاه بخش دیگری از
علل جمع شدن مردم را به اغتشاش و به هم ريختگي همين اجتماعي شدن مي داند و مي گويد: مدارس ما در ایران آموزش لازم را به
مردم برای مسئولیت هایشان نمی دهند. در خانواده نسل جدید هم می بینیم اعضای آن
آموزش ندیده اند و رفتار درست اجتماعی را نمی دانند. بنابراين این ساختار خانواده
بهم ریخته است و جای آن ساختار مناسبی نیامده است .
همین ساختار به هم ریخته را در رسانه و
گروه همسالان هم مي بینیم . این جامعه ای است که آدم هایش وقتی به شکل جمعی ، این
گونه تربیت می شوند و تحت عوامل اجتماعی شدن ، اجتماعی نمی شوند ، طبیعی است که
وقتی حادثه ای رخ می دهند بلد نیستند ، چگونه کنش انجام دهند.
عبداللهيان در عين حال جمع شدن مردم موقع وقوع حادثه را عمدي نمي داند چرا كه از
نظر او مردمی که آنجا(محل حادثه) می روند خیلی هایشان می خواهند کمک کنند اما درک
جمعی ندارند و آموزش ندیده اند.
** نبود هنجار و در پي آن انتحار يك جامعه
اين جامعه شناس و استاد دانشگاه
تهران به نكته اي اشاره مي كند و آن اينكه جامعه ایران دچار نوعی ناهنجاری یا نوعی فقدان
هنجار یا آنومی است.
از آن بدتر ، جامعه ایران به خاطر عواملی که اجتماعی شدن و مسئولیت اجتماعی شدن را
تقویت نکرده است به نوعی بی هنجاری شدید مبتلا شده است که عبداللهيان اسمش را « انتحار » می گذارد.
عبداللهيان مي گويد: ما مشاهده می کردیم که افراد در حالی که صدای شیشه وسنگ و ریزش ساختمان را می شنیدند با خنده داشتند از ساختمان(پلاسکو) فیلم برداری می کردند.این، نشان می دهد که این افراد چقدر نسبت به سرنوشت خودشان ناآگاهند! این هم نشان دهنده عدم تربیت اجتماعی است که نهاد های اجتماعی شدن مثل رسانه ، مدارس و خانواده باید انجام دهند.
عبداللهيان فيلم برداري از ساختمان در حال ريزش را نشانه شجاعت نمي داند بلكه نشانه عدم آموزش و نبود تربیت جمعی مي داند ؛ يعني آن آدم هایی که خیابان را شلوغ کرده اند فکر نمی کنند که ممکن است انفجاری رخ دهد؟ این ، بخاطر این است که آموزش ندیده اند.
**تاخير فرهنگي داريم
و اما دكتر عليرضا دهقان ، استاد ارتباطات دانشگاه تهران به عوامل ديگري در خصوص تجمع همراه با مزاحمت مردم براي نيروهايي همچون نيروهاي امدادي اشاره مي كند.
دهقان به تاخر يا تاخير فرهنگي تاكيد مي كند و مي گويد: ما شهرنشینی را به لحاظ تکنولوژیک ، توسعه کالبدی و فیزیکی و استفاده از ماشین داریم که زود اتفاق می افتد اما يك متغير را نداريم و آن فرهنگ استفاده از تكنولوژي است . اين همان چيزي است كه در جهان سوم رخ داده است ؛ دهقاني فرهنگ را چيزي نمي داند كه وارداتي باشد بلكه بايد خودمان آن را بياموزيم و برايش ارزش قايل شويم.
او مي گويد: ما توسعه خیابان ، پل و راه های زیر زمینی ، تونل ، رو گذر و زیر گذر و مقررات راهنمایی و رانندگی هم داریم ولی فرهنگ آن را نداریم .مثلا بد، رانندگی می کنیم ، حقوق همدیگر را رعایت نمی کنیم ؛ با وجود پلیس و جریمه ، باز هم خوب رانندگی نمی کنیم.
دهقان در خصوص تاخر فرهنگي و تجمع مردم موقع وقوع حوادث اضافه مي كند: وقتي در جامعه شهري بسر مي بريم المان هاي مدرن مثل ساختمان بلند مرتبه وجود دارد كه اگر همان ساختمان آتش گرفت، وقتي نمي توانيم كاري كنيم نبايد اطراف ساختمان جمع شويم ؛ چرا كه خطرناك است .اين در حالي است كه متاسفانه ساختمان بلند مرتبه را داريم اما فرهنگ مواجهه با سوختن همين ساختمان در آتش را نداريم.
وي به كنجكاوي مردم هم اشاره مي
كند كه با جمع شدنشان چقدر مانع کار امدادی ها در موقع وقوع حادثه اي مي شوند.او
مي گويد:اصولا ما ایرانی ها آدم های کنجکاوی هستیم . این در حالی است که از نظر
شهرنشینی واژه ای تحت عنوان « بی اعتنایی شهری » وجود دارد که نقطه مقابل کنجکاوی
به شمار می آید.
به عبارت ديگر انسان شهري در کار دیگری، سرک نمی کشد .اين درحالي است كه اين موضوع
در فرهنگ شهري ما وجود ندارد .آیا دقت کرده اید که بیشتر ما اگر از کنار خانه ای
رد می شویم اگر در آن خانه باز باشد، داخل خانه را نگاه می کنیم ؟این ، برخلاف
فرهنگ بی تفاوتی شهری است.
او به عامل ديگري هم اشاره مي
كند و مي افزايد : ما بیشتر دوست داریم که خودمان، خبر کسب کنیم و یا از منابع
محلی این اطلاعات را کسب کنیم كه علت آن اين است كه يا
به رسانه اعتماد نداریم و یا اینکه از روی
کنجکاوی دوست داریم، خودمان اطلاعات کسب کنیم . بنابراین وقتی که حادثه ای رخ می
دهد می خواهیم هر چه نزدیک تر به رویداد باشیم .می خواهیم بفهمیم که آنچه که رسانه
ها و تلویزیون گفته است درست یا نه؟ و به علت بی اعتمادی که داریم این سوال را هم
مطرح می کنیم که نکند رسانه ها همه رویداد را نمی گویند.
دهقان البته به انگيزه انساندوستانه تجمع كنندگان حوادث هم گريزي مي زند و مي
افزايد : برخی هم انگیزه کمک دارند مخصوصا وقتی که حادثه، بزرگ باشد كه به نظر می
رسد که این انگیزه ها کانالیزه یا هدایت شده نیست.
این جمعیت انبوه، سازمان نیافته است و این موضوع مانع از کمک های سازمان های
امدادی می شود .بنابراین مجموعه ای از عوامل باعث می شود که تجمع جمعیت و راه
بندان، مانع سرعت بخشی به فعالیت های امدادی شود.
اين استاد دانشگاه تهران همچنين
تاكيد مي كند كه دولتی ها هم باید شفاف عمل کنند و مسئولیت پذیر باشند . همین سلفی
گرفتن عده ای از حادثه ای مثل پلاسکو را ببینید . چرا بخشی از مردم می خواهند سلفی
بگیرند و خودشان را نزدیک کنند . یک بخشی شاید، کنجکاوی باشد اما بخش دیگر آدم ها
آنچه را که از طریق شبکه مجازی انتقال می دهند ، ممکن است رسانه ها آن را منتقل
نکنند و به اصطلاح سانسور کنند. وقتی رسانه ها به صورت شفاف، اطلاع رسانی نمی کنند،
مردم هم عکس و فیلم می گیرند.
و این انگیزه پیدا می شود که خودشان سر از کار دربیاورند.
ساختمان 17 طبقه
تجاری پلاسکو در محدوده خیابان جمهوری تهران حدود ساعت 8 صبح روز پنجشنبه 30 دی
ماه دچار حریق شد که پس از حدود سه ساعت بطور کامل تخریب شد و فرو ریخت.
گفت و گو : ليلا خطيب زاده