... ابروهای سیاه درهمش با گرهای از خشم و اضطراب، خبر نهیبی از سوی چشمان از حلقه بیرون زدهاش میدهد، بیماری در بیمارستان دارد و ناراضی از اورژانسی شلوغ و سردرگمی؛ بالاخره تاب نمیآورد و فریادش همه را بهسویش میکشاند، سرها و چشمها بهسوی همراه بیماری کشیده میشود «بابا یکی به داد مریض من برسه» ... تراژدیای که هر روز تکرار میشود!
... اینبار هم کلاه ایمنی نگذاشته بود و دوباره با موتور میخورد زمین؛ خراش بهروی صورت و آرنج همانا و در رفتگی انگشتانش و پیچخوردگی مچ پایش همان، با هزار مکافات متوجه میشود بیمارستانی در نزدیکی خانه ملت در بهارستان کارهای ارتوپدی و شکستگیها را انجام میدهد، بهمحض ورود دردهایش بیشتر میشود، ثانیهها میچرخند، او هم با هر بار هُل و تنه مردم ــ گیج و مبهوت به این طرف و آن طرف چرخ سردرگمی میزند.
آدمها بیاعتنا و بهدنبال درد خود به او میخورند، هر ضربه و برخوردی، دردی را از کف پا تا صورت متورم شدهاش؛ تبدیل به فریادی از استیصال میشود، سرها و چشمها بهسوی او کشیده میشود، ... «آقا من تصادف کردم باید پیش کی برم؟ چرا کسی رسیدگی نمیکنند» ... تراژدیای که هر روز تکرار میشود!
دیگر اکثر آژانسیهای محل میشناسندش، هم او و هم بیمارش را؛ «بیمارستان» او را هم میشناسند، بیمارستان دولتی و بهقول آقای راننده «خدا نکند آدم پایش به سه جا باز بشه؛ بیمارستان، دادگاه و کلانتری» ... .
امروز روز خوبی برایش نیست، دکتر قرار است زمان جراحی مادر را به او بگوید و میگوید؛ و او زُل به دستان دکتر که با خطی ناخوانا چیزی مینویسد «آقای دکتر، امکان نداره همین جا جراحیاش کنید، واقعاً هزینهاش را نمیتونم بپردازم» ... «نه ــ نمیتونم باید مریضتو بیاری بیمارستان ...» ... مات و مبهوت لباس سپیدپوشی میشود که امید او را سیاه میکند، تراژدیای که هر روز تکرار میشود!
... زخمی 30ساله دارد نه در دل ـــ بر چهرهاش؛ دختری است دمبخت، 30 بهار را بهامید بهار زندگی پشت سر گذاشت ولی زخم کودکی بر صورتش، زندگیاش را زمستانی کرده است، عاشق روسریهای رنگی پاییزی است ولی چه کند که رنج زخم صورتش، گرمای تابستان را همیشه مهمانش کرده زیرا همیشه روسری و چادرش را چنان بر صورتش میکشد تا کسی متوجه زخم ابرویش نشود.
پس از کنار آمدن با خودش برای جراحی صورت، به بیمارستان سوختگی برای جراحی پلاستیک مراجعه میکند، بستری میشود، شبی را باید در بیمارستان بگذراند، شبی که هیچ وقت فراموش نمیکند، فریادها و بدنهای سوخته ــ درد و ترس جراحی را از ذهنش میپراند، او خیره بر دیوارهای بیمارستان از ترس عفونتهای بیمارستانی چنان میخکوب میشود و غلظت «ایمونوگلوبولین» ترشحی بزاقش آنچنان بالا میزند که در داستان هزار و یک شب بیمارستانیاش بیش از هر شب دیگر با موبایلش با نزدیکان تماس میگیرد و از صحنههایی میگوید که بیماران سوخته در اتاقهای کوچک نالهها سر میدهند، پرستاران نیز همنوا با آنان از وضع خود مینالند، تراژدیای که هر روز تکرار میشود!
"تلخحکایتهایی" که گذشت؛ تراژدیهای است که در بیمارستانهای کشور رخ میدهد، کما اینکه در پس این سیاهرویدادها، خدمات فراوانی نیز از سوی درمانگران صورت میگیرد.
... و طبیعتاً وقتی 800 میلیون خدمت در یک سال به مردم در حوزه سلامت ارائه میشود، منصفانه نیست، شاید 7 هزار شکایت بیماران از پزشکان و نظام سلامت زیاد نباشد اما در سیستم سلامت حتی یک مورد قصور و بیاحترامی به بیمار نیز زیاد و دردآور است.
ولی چرا فرهنگ شفاهی مردمانمان، رویدادهای تلخ سلامت را بهتر در یادها حک میکند؟ شاید منش «درد و رنج» اینگونه یادگاریهای تلخ را بر ذهنها خراش میاندازد.
چرا سلامت کشور سروسامان نمیگیرد؟ چرا اینهمه بیاحترامی! چرا این تعداد قصور! چرا این مقدار زیرمیزی! واقعاً تعداد معضلات سلامت بیشتر است یا دستاوردها و مهارتهای پزشکی طبیبان ایرانی نادیده گرفته میشود!
چطور است که دانش پزشکی ایران در مرز دانش جهانی پیش میرود ولی مردم هنوز نتوانستند شهد شیرین خدمت را بچشند، ولو اینکه در طرح تحول سلامت مردم نسیمی از خدمت را چشیدند، کما اینکه وزیر بهداشت در آخرین اظهارنظر خود در برنامه "پایش" عنوان کرد که طرح تحول سلامت بهطور کامل اجرا نشد زیرا بودجه لازم تأمین نشد و برخی نیز همراهی نکردند.
ناگفته نماند که وقتی خدمتی میگیریم آن خدمت یادمان میرود ولی اگر کوچکترین قصوری رؤیت شود سالها بر ذهنها ماندگار و بر زبانها جاری میشود، ولی این مقوله نباید فراموش شود که چرا سلامت کشور با وجود ترازهای مثبت جهانی در ردیف کیفیت خدمت رسانی نحیف و ضعیف دنیا عمل میکند!
آیا پزشکان ما مادیگرا شدند؟ آیا اخلاق پزشکی و حرفهای نادیده گرفته میشود؟ و... شاید یک پاسخ کوتاه «درد» و «درمان» سلامت ایران باشد و آن هم بهگفته قاطبه کارشناسان و صاحبنظران نظام سلامت ساماندهی «بیمهها» است.
و بهدرستی گفتهاند که با داشتن بیمهای قوی؛ هم زیرمیزی حذف میشود، هم قصور پزشکی کاهش مییابد و هم پرداختی پزشکان عادلانهتر میشود و مردم نیز شهد حمایت در زمان بیماری و رنج را خواهند چشید و چقدر این جمله شیرین است «رابطه مالی پزشک و بیمار قطع شود».
با وجود این، داشتن بیمهای قوی و کارآمد با شرایط کنونی، فقط شبیه یک آرزوی شیرین باشد، به هر حال در کشوری که بیش از 20 صندوق بیمهای وجود دارد و مردم هم بیشتر بیمه تأمین اجتماعی و خدمات درمانی را شنیدهاند، کمتر اطلاع داشته باشند که بیمههایی بهمانند بیمه بانکها، شهرداری، نیروهای مسلح، وزارت نفت و... چنان به پوشش دهندگان خود خدمت میدهند که صدای نارضایتی از بیمارستانهای آنان کمتر به گوش میرسد.
بهطوری که بهگفته انوشیروان محسنی بندپی ــ رئیس سابق بیمه سلامت ایرانیان «صندوقهای بیمهای بهمانند بیمه بانکها ــ حتی هزینه ایاب و ذهاب بیماری را که به مرکز فیزیوتراپی میرود نیز پرداخت میکنند» و این همان معضلی است که مسعود پزشکیان ــ وزیر اسبق بهداشت بارها عنوان کرده است که «نباید سفره سلامت مردم چندتکه و جدا باشد».
مردمی که هرگز کسی از آنان در مقولاتی چون دندانپزشکی، نازایی، مشاوره و روانشناسی، پرستاری، سالمندی، آزمایشات پیشگیری، غربالگری و... حمایت بیمهای نکرده است تا اصلاً بیمار نشوند و بهمحض بیماری، بستری و جراحی نیز با توجه به چنددستگی بیمهها و از بیپولی مجبور میشوند به بیمارستانهای دانشگاهی و دولتی هجوم آورند که خود معضلی بر درد آنان میشود و نمیتوانند خدمتی مناسب و باکیفیت دریافت کنند.
در این زمینه بهگفته دکتر علی ربانی ــ رئیس مرکز رشد و تکامل کودکان که ابراز تأسف میکند «چطور مرکزی چون مرکز طبی کودکان که بالاترین امکانات و برترین اساتید دانشگاهی در حوزه بیماریهای کودکان را در خود دارد بهدلیل کمبودها و معضلات عدم حمایت مالی بیمهها؛ بیماران مجبورند از سراسر کشور به این مرکز سرازیر شوند و دقیقاً نقاط قوتها به نقاط ضعف تبدیل میشود».
حال بیمارستانهای خصوصی و بیمارستانهای دیگر سازمانها ــ آرام و خلوت از هجوم بیماران روزگار میگذرانند؛ زیرا مردمی سفره سلامتشان جدا شده است یا پول بیمارستان خصوصی را ندارند و یا تحت پوشش بیمه خوب آن سازمان مربوطه نیستند.
با وجود این، نباید از طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع نیز بهراحتی گذشت، طرحی که صاحبنظران سلامت معتقدند نجاتدهنده سیستم سلامت بسیاری از کشورها بوده است، کما اینکه وزیر بهداشت نیز بارها عنوان کرده است که اجرای درست پزشک خانواده 10 تا 15 سال زمان میبرد.
ولی بهگفته ایرج حریرچی ــ قائممقام و معاون کل وزارت بهداشت معتقد است: «در کشوری بهمانند انگلیس که یکی از قویترین نظامهای ملی سلامت را در دنیا دارد بالغ بر 40 سال طول کشید تا پزشک خانواده و سیستم ارجاع این کشور بتواند به بلوغ کامل برسد».
بنابراین کنار تدوین گایدلاینها (راهنماهای بالینی) که اتفاقاً نقدی نیز بر این راهنماهای بالینی وجود دارد زیرا وزیر بهداشت معتقد است گایدلاین داریم ولی در ویترینها خاک میخورد و باید اجرای آن تضمین شود، باید به مقوله ارتقای سلامت مردم نیز پرداخت.
در این باره نیز بهگفته دکتر حریرچی ــ قائممقام و معاون کل وزارت بهداشت: «هر چه مردم از سواد سلامت بیشتری برخوردار شوند کمتر بیمار میشوند و حتی اگر بیمار هم شوند نیز کمتر بستری، و زودتر بهبود مییابند»... و حال سطح سواد مردم ما در حدود 40 درصد است.
بنابراین کلید روزهای بدون رنج در سلامت در مقولات آموزش، بهداشت، پیشگیری و اصلاح سبک زندگی با کمک گرفتن از طب بومی ایرانی خودمان (طب سنتی) محقق خواهد شد.
با این حال و در پایان بهحسب وظیفه رسانهای در حوزه سلامت و در قالب پروندهای با عنوان «درد» و «درمان» به زوایای پنهان رنجهای بیماران کنار آموزش و ارتقای سلامت آنان خواهیم پرداخت.تسنیم