شفا آنلاین>جامعه پزشکی>ناصر کمالیان دیگر چهره برجسته پزشکی براین باور است که پایه علمی دانشجویان پزشکی باید قوی باشد. او به اساتید توصیه میکند که بهترین و مفیدترین مطالب را برای دانشجویان انتخاب کنند.
به گزارش
شفا آنلاین؛به نقل از سپید او
میگوید: «دانشجویان پزشکی باید پایه علمی قوی داشته باشند و نکاتی در
تدریس علوم پایه به آنها ارائه میشود باید با حساسیت و دقت انتخاب شود.
اگر این موضوع اصلاح شود میتوان بالین را هم بهبود بخشید.»
به گفته
کمالیان اساتید پزشکی که بنیانگذار اولین دانشکده پزشکی بودند، نکاتی که
به درد دانشجو میخورد و میخواست بیماری بفهمد را گلچین و آن را به
دانشجویان تدریس میکردند. امروز حوزه علومپایه تحت سلطه غیرپزشکان قرار
گرفته و این از انتخاب بهترین مطالب برای دانشجو و ارائه آن جلوگیری
میکند.»
این استاد پاتولوژی براین باور است که کارهای زیادی است که انجام
نداده. او میگوید: «زمانی که بخش پاتولوژی بیمارستان شریعتی به من واگذار
شد، دامنه رزیدنتی پاتولوژی بسیار تنگ بود و من به فکرم رسید که از میان
همکاران بالینی خود چند رزیدنت انتخاب کنم و از بخشهای دیگر مثل اعصاب و
... کمک بگیرم و آنها را به کار مشترک و تیمی دعوت کنم.» به گفته این استاد
بازنشسته «اگر پزشک نمیشدم شاید پولدار خوبی میشدم. میگوید کسانی که در
تهران سر بوذرجمهرری آب فروشی میکردند خیلی پولدار شدند اما من این کارها
را دنبال نکردم. من خوشحالم که خداوند به من کمک کرده است که پزشک شدم و
توانستم سلامت را به جسم و جان خیلی از افراد بازگردانم و دانشجو تربیت
کنم.» او درمورد اخلاق پزشکی هم توضیحاتی میدهد و میگوید: «باید از
طبیبان بخواهیم اگر آزمایشی هم تجویز میشود معاینه بالینی را فراموش
نکنند. و تشخیصهای افتراقی را باید محدود کرد. چون خیلی از آزمایش هایی که
تجویز میشود حساب شده نیست.»
بهرام
معظمی از سال 1350 به کار پزشکی مشغول است. او که ریاست بیمارستان پارس
را برعهده دارد میگوید اگر وزیر بهداشت میشد با مردم حرف میزد و اطلاعات
بیشتری درباره پزشکی و بیماریها به آنها میداد تا آنها را درباره وظیفه
پزشک آگاه کند. همینطور میگوید اگر این قدرت را داشت تغییرات زیادی در
آموزش پزشکی کشور ارائه میکرد.
او که دارای دکترای پزشکی از دانشگاه علوم
پزشکی تهران است درباره اخلاق پزشکی میگوید:«اخلاق پزشکی جزئی از آموزش
پزشکی است. اخلاق فقط مربوط به پزشک نمیشود بلکه به طور کلی اخلاق در
جامعه دچار شکست بزرگی شدهاست. پزشکان هم در این جامعه زندگی میکنند ولی
آنچه من در این دوران دیدم این است که جامعه پزشکی نسبت به بسیاری از
اقشار به اخلاق بسیار پایبند است.» او ادامه میدهد: «مسائل اخلاقی باید از
سوی رادیو تلویزیون و رسانهها یاد داده شوند. اینگونه این ابزار نقش
بهتری در مقایسه با چند واحد درسی خواهند داشت.» این متخصص زنان نمیتواند
تصور کند که اگر پزشک نمیشد ممکن بود چه کاره شود. «از آن ابتدا شکی به
رشته پزشکی نداشتم. از همان اول میخواستم پزشکی بخوانم و به چیز دیگری هم
فکر نمیکردم. زمان انتخاب رشته فقط پزشکی را نوشتم و بقیه را خط زدم.»
او
نفر هفتم کنکور تجربی آن سال میشود و بعد از تحصیل به انگلیس مهاجرت
میکند و آن سال عضو کالج سلطنتی انگلیس میشود. او که بیش از 20 سال است
که مدیرعامل بیمارستان پارس است ادامه میدهد:« در این مدت کارهایی کردم که
که برای اولینبار در این بیمارستان انجام شد.. بیمارستان ما سالها در
اعتباربخشی در ایران اول شد. بزرگترین رادیوتراپی، آزمایشگاه و مرکز
تصویربرداری ایران را داریم. اینجا تنها بیمارستانی است که مرکز تحقیقات
رسمی ثبتشده دارد.» او هدفش را خدمت به کل جامعه میداند و میگوید
بیمارستان پارس را به دانشگاه تبدیل کردهاست.
منصور
جعفری نمین از دیگر پزشکان برگزیده به عنوان چهره ماندگار در دومین
جشنواره مشاهیر پزشکی، پزشک بودن را برآورنده تمام آرزوهای خود میداند.
او از سال 57 پزشک بوده و میگوید: «از ابتدا پزشکی را دوست داشتم. چون این
شغل میتواند مرا به تمام آرزوهایم برساند. آرزوهایی مثل نجات جان
انسانها، خدمت به مردم، کاهش درد بیماران همه اقدامات مهمی است.» این چشم
پزشک پیشکسوت اجرای پزشک خانواده را اولین قدم درعرصه سیاستگذاری میداند و
میگوید: «وزارت بهداشت بیشتر درمانمحور شده است. تا زمانی که پزشک
خانواده اجرا نشود هیچ یک از مشکلات درمانی حل نخواهد شد. هزینههای زیادی
صرف درمان شده است درحالیکه زیربنای نظام سلامت تربیت نیروی انسانی ارائه
دهنده خدمات و ارائه خدمات بهداشتی است. تقویت بخش خصوصی، پزشکی عمومی و
اورژانس کشور از دیگر اولویتهایی است که اگر در جایگاه سیاستگذاری بودم
قطعا به آنها میپرداختم.» جعفری نمین میگوید:« برای آموزش اخلاق پزشکی
باید راه دیگری غیر از کتاب خواندن و جزوه نوشتن پیدا کرد. او توضیح
میدهد: «هر دانشجویی برای خود الگو دارد. بنابراین من پزشک به عنوان استاد
دائم مورد توجه نسل جوان هستم. بنابراین باید به رفتارم توجه کنم و به
دانشجویانم احترام بگذارم و آنها را قبول کنم و در پیشرفت کردن به آنها کمک
کنم و به بیماران و همکاران خود احترا بگذارم.»
سید
علی ابطحی، حدود 45 سال است که طبابت میکند. همیشه بیمارها برای او
اولویت اول را دارند و زمانی که کودکی بیمار اوست، حتما شماره تماس مستقیمش
را در اختیار او میگذارد تا دسترسی به پزشک برای کودک و خانوادهاش فراهم
باشد. او میگوید اگر روزی وزیر بهداشت شود، پوشش بیمهای را در صدر
اولویتها میگذارد. این متخصص اطفال میگوید: «آن جیزی که در بهبود ارائه
خدمات الزامی است، بیمه همگانی رایگان برای همه اقشار است. پوشش بیمهای
باعث میشود که مردم ایمنی خاطر داشته باشند و بتوانند به راحتی و با سرعت
به خدمات دسترسی داشته باشند. بیمهها مشارکتها را در هزینههای درمان
تامین میکند.»
او
معتقد است که صندوق بیمه همگانی باید قوی باشد. ابطحی تاکید میکند: «بیمه
باید همه خدمات را با فرانشیز کم و عادلانه پوشش بدهند نه اینکه فرد بیمه
شده باشد ولی فرانشیز آنقدر بالا باشد که سهم بیمار از سهم بیمه بیشتر
باشد.»
او
درباره وضعیت دوران پزشکی خود میگوید: «قبل از انقلاب وضعیت درمان کشور
به شدت نیاز به نیروی انسانی داشت و دولت نه تنها نیروی پزشک، بلکه برای
نیروی پرستاری، بهیاری و متخصص بیهوشی نیز از کشورهای دیگر تامین میشد.
شاید بیش از 50 درصد از نیروی مورد نیاز کشور از کشورهای دیگر بودند در
حالی که دوره پزشکیشان هم کوتاه بود و هم اطلاعات علمی آنها پایین بود.»
او
که دورهای 4 ساله در شهرستان لرستان، پزشک عمومی بود، میگوید: «در
نزدیکی شهرستان درود، کارخانه سیمان بود و اطراف این شهر نیز بخشها و
روستاهای کوچکی بودند که مردمش برای درمان به درود میآمدند. من در آن
دوران برایم جالب بود که پزشکهای پاکستانی برای بیمارها چه تجویز میکنند و
به همین خاطر نسخههای یکی از پزشکهای پاکستانی را بررسی کردم و فهمیدم
حدود 70 درصد از نسخههایش کورتن داشت. این مسئله نه درست و قانونی بود و
نه علمی!»
به
گفته او در آن دوران با وجود اینکه فارغالتحصیلان کشور از لحاظ علمی
وضعیت بسیار خوبی داشتند اما کمبود نیرو به گونهای بود که نیاز به نیروی
خارجی ضروری بود. البته این نیاز بعد از انقلاب با تاسیس دانشگاههای علوم
پزشکی در مرکز هر استان رفع شد. او معتقد است که وضعیت کشور نسبت به آن
سالها پیشرفت زیادی داشته و میگوید: «در اوایل انقلاب اگر کودکی با
ناهنجاریهای قلبی متولد میشد، باید او را خارج اعزام میکردند در حالی
که اکنون هیچ بیماری با ناراحتیهای قلبی، از سادهترین تا سختترین
جراحی، همه امکانات آن در کشور تامین میشود.»
ابطحی
که بعد از دوره 4 سالهای که در درود گذراند، دوره تخصص خود را نزد دکتر
قریب گذراند، از خاطرات با ایشان میگوید: «دکتر قریب در زمان خودش بینظیر
بود. واقعیتی که نمیتوانم انکار کنم این است که در آن زمان بعد از قبولی
در آزمون کتبی، استاد قریب آزمون و مصاحبهای را برای متخصصین در نظر
میگرفت که هم سخت بود و هم تعیینکننده! او دستیاری را انتخاب میکرد که
به پزشکی علاقه داشته باشد و بداند با مردم چگونه باید ارتباط برقرار کند.
همه رفتاری که استاد با بیمارهایش داشت، آموزشی برای شاگردانش بود تا
بدانند چگونه باید رفتار کنند. مهمترین درسی که از او یاد گرفتم، مهارت
ارتباط با بیمارهایم بود. او خودِ اخلاق حرفهای و پزشکی بود.»
این
متخصص اطفال ادامه میدهد: «استاد قریب همیشه به ما تاکید میکرد که با
استرس وارد بیمارستان نشویم. همیشه دیرترین ساعتی که وارد بیمارستان میشد،
ساعت 6:30 صبح بود. او در همه جلسات بیمارستان شرکت میکرد که همین نشان
میداد که چقدر به پزشکی علاقه دارد. شاید به همین خاطر است که همه
شاگردانش هم مانند او عادت دارند که صبح زود بیدار شوند. من هم هنوز آن
عادت را دارم و به یاد ندارم دیرتر از ساعت 7 به بیمارستان رفته باشم.»
ابطحی
از دوران سختی که در دوره حرفه پزشکی داشته یاد میکند و می گوید: «4 سالی
که در درود بودم را از یاد نمیبرم. ما 5 پزشک بودیم. درمانگاه آنجا شلوغ
بود و کار سختی بر دوش ما بود آن مرکز صنعتی بود و نیروی کار زیادی داشتند.
درمانگاه شلوغی بود و به علاوه اینکه شهر هم نیازهای زیادی داشت. البته در
آن دوران وضعیت بسیار خوب بود که در یک مرکز 5 پزشک ایرانی مشغول بودند.
شبی نبود که ما را به روستاهای اطراف نبرند. شبی نبود که یک زایمان سخت یا
یک بیمار سخت نباشد. گاهی اوقات ما با همان ماشینهای جیپ قدیمی در برف و
بوران گیر میکردیم. نمیدانم تحمل مان زیاد بود یا ذوق و شوق مان! بالاخره
در جامعه ما پزشک نیاز بود و آن دوره ما با میل و رغبت آن را انجام
میدادیم.»
با
اینحال او هیچوقت از اینکه پزشک شده پشیمان نشده! ابطحی معتقد است که
اگر روزی وارد کار صنعت و بازار میشد مطمئنا موفق نمیشد. با اینحال اگر
روزی را تصور کند که پزشک نباشد، خود را معلم میداند. معلمی که کم از
پزشکی ندارد و شغل انبیاست. او میگوید: «در دوران تحصیل و دانشجویی دبیر
بودم. حتی زمانی که در درود پزشک بودم نیز به صورت حقالتدریسی در دبیرستان
درود ریاضی درس میدادم. به خاطر علاقه زیادی که به تدریس دارم، میدانم
اگر پزشک نمیشدم به طور یقین معلم میشدم.»
با
همه این احوال پزشک شدن تنها آرزوی او بوده و است. او از خاطرات کودکی تا
جوانیاش میگوید که همیشه آرزو داشته پزشک شود. آرزوی که محقق شد و حالا
او دیگر آرزو و کار نیمه تمامی ندارد. این چهره پزشکی میگوید: «همیشه از
خدا میخواستم کاری کند تا پزشک شوم و در گوشهای از این کشور خدمتی را
ارائه بدهم. هیچ آرزوی جز پزشکی نداشتم و ندارم. خدا رو شکر میکنم که به
آن رسیدم و خانوادهام هم همین راه را در پیش گرفتند.سه فرزندم هر سه پزشک
هستند. یک پسر که متخصص طب فیزیکی است و دو دختر و دو دامادم هم پزشک
هستند.»