کد خبر: ۱۱۹۵۷۹
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۰ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - 2016August 17
شفا آنلاین>اجتماعی>با اهدای اعضای بدن یک عکاس و یک استاد دانشگاه 12 بیمار نیازمند به زندگی لبخند زدند
به گزارش شفا آنلاین،در چند روز گذشته دفتر بخشش نه یک‌بار، که دو بار ورق خورد. اهدای اعضای بدن یک  مرد و یک زن به فریاد بیمارانی رسید که در جدالی نابرابر با بیماری جانکاه خود، امیدشان را از دست داده بودند.

با اهدای اعضای بدن این دو سفرکرده که مرگ مغزی شده بودند، 12 بیمار که سال‌ها به خاطر از دست دادن اعضای حیاتی‌شان با درد و رنج زندگی می‌کردند، دیگربار به زندگی لبخند زدند.

فرهاد علوی، عکاس جوانی که سال‌ها لبخند مردم را در قاب دوربین به تصویر کشیده بود، در آخرین تصویری که از خود به جا گذاشت، لبخند همزمان 7 بیمار نیازمند را ثبت کرد که سال‌ها در صف انتظار دریافت عضوی برای ادامه زندگی بودند. حمید علوی برادر فرهاد که سال‌ها همراه با او در زمینه عکاسی و فیلمبرداری فعالیت می‌کرده، با بیان اینکه برادرش چندی قبل کارت اهدای عضو گرفته و برای این کار بزرگ داوطلب شده بود، گفت: او با اهدای اعضای بدن خود به بیماران نیازمند، پرونده ایثار و فداکاری‌اش را تکمیل کرد.

وی ادامه داد: فرهاد مدتی در خبرگزاری نسیم آنلاین فعالیت می‌کرد و کارهای پشتیبانی کانال خبری این خبرگزاری را انجام می‌داد. از کودکی شیفته عکاسی بود و این علاقه باعث شد به دنبال حرفه عکاسی برود. عشق و علاقه به دنیای تصویر و عکس باعث شد در عکاسی و فیلمبرداری پیشرفت کند و به علاقه‌مندان عکاسی نیز آموزش می‌داد. او برادر بزرگم بود و من در کنار او عکاسی و فیلمبرداری می‌کردم. یک آتلیه عکاسی راه انداخته بودیم و در کنار هم کار می‌کردیم. فرهاد همیشه سعی می‌کرد بهترین کار را به مردم تحویل بدهد و به همین دلیل دوستان زیادی داشت و همه از او تعریف می‌کردند. هر روز بعد از پایان کار بلافاصله به خانه می‌رفت تا در کنار همسر و دو پسرش باشد.

وی درباره روز حادثه گفت: روز حادثه تا ساعت 3  کنار هم بودیم. برای عیادت یک بیمار به بیمارستان رفته بودیم. بعد از آنجا جدا شدیم و او سوار بر موتور به خانه رفت. نیم ساعت بعد به او زنگ زدم اما پاسخ نداد. یک ساعت بعد دوباره تماس گرفتم و شخصی که خودش را مأمور پلیس معرفی کرد خبر تصادف فرهاد را در بزرگراه مدرس داد. مأمور راهنمایی و رانندگی به من گفت برادرم با خودرویی تصادف کرده و به دلیل اصابت سرش با جدول به بیمارستان فیروزگر منتقل شده است. بسرعت همراه خانواده برادرم به آنجا رفتیم. فرهاد را به بیمارستان پارسیان منتقل کردیم و آنها هم در بخش مراقبت‌های ویژه بستری‌اش کردند.

بعد از دو روز، پزشکان این حقیقت تلخ را با ما در میان گذاشتند که فرهاد مرگ مغزی شده و قرار نیست به زندگی بازگردد. پذیرفتن این موضوع برایمان سخت بود. مادرم را بر بالین او آوردم تا شاید با شنیدن صدای مادر دوباره چشمانش را باز کند اما او برای همیشه از کنار ما رفته بود. با توجه به اینکه او کارت اهدای عضو داشت و می‌دانستیم که خود نیز در دوره حیات خواهان چنین چیزی بود، تصمیم گرفتیم آخرین خواسته‌اش را که زندگی بخشیدن به چند بیمار بود، برآورده کنیم. روز شهادت امام جعفر صادق(ع) 7 عضو حیاتی بدن برادرم به 7 بیمار نیازمند پیوند زده شد تا لبخند میهمان چهره دردکشیده این بیماران خسته شود.

  دنیا؛ دنیای مهربان
مادر برای بزرگداشت و یادمان فداکاری دخترش این روزها در حال تأسیس خیریه‌ای است که نام دخترش بر سردر آن قرار دارد. دختری که هیچ پاسخی به چشم‌انتظاری مادر نداد تا این انتظار هرگز پایانی نداشته باشد. مائده عربی، مدرس دانشگاه معماری سمنان، در راه بازگشت به خانه در 8 کیلومتری فیروزکوه در یک سانحه تصادف جانش را از دست داد. این تصادف اگرچه به مرگ مغزی او منجر شده بود، اما قلبش همچنان در سینه می‌زد تا اینکه پدر و مادرش، با اهدای اعضای بدن او زندگی دوباره‌ای به 5 بیمار نیازمند بخشیدند.

مهدی عربی برادر بزرگتر مائده درباره اهدای اعضای بدن خواهرش و همچنین خیریه‌ای که مادرشان به پاس مهربانی‌‌های این زن جوان تأسیس کرده است، گفت: مائده فرزند دوم خانواده بود و همراه پدر و مادرمان در قائمشهر زندگی می‌کرد. او علاقه زیادی به معماری داشت و با موفقیت در این رشته تحصیل کرد و از سه سال پیش نیز در دانشگاه سمنان مشغول تدریس بود.

روز حادثه سوار بر خودروی شخصی‌اش قرار بود از سمنان به قائمشهر برود. پدر و مادرم منتظر او بودند. چند ساعت بعد وقتی خبری از او نشد مادرم با تلفن همراه او تماس گرفت و امدادگری که گوشی تلفن خواهرم نزد او بود، خبر تصادف را اعلام کرد و به آنها خبر داد که با هلیکوپتر امداد و نجات در حال انتقال مائده به بیمارستان شهدای هفتم‌تیر شهر ری هستند.

وی ادامه داد: وقتی مادرم به من خبر داد بلافاصله خودم را به بیمارستان شهر ری رساندم. خواهرم با یک دستگاه خاور تصادف کرده و به گفته پزشکان مرگ مغزی شده بود. شنیدن این خبر برای ما شوک بزرگی بود. وقتی پدر و مادرم نیز خودشان را به بیمارستان رساندند، نماینده وزارت بهداشت در بیمارستان با تشریح مرگ مغزی مائده موضوع اهدای عضو را با خانواده مطرح کرد. این پیشنهاد حتی با یک تردید کوچک نیز مواجه نشد و بلافاصله ما پذیرفتیم. دلیلش هم این بود که او سال‌ها در یک مؤسسه خیریه در سمنان فعالیت می‌کرد و همیشه دنبال کارهای خیر بود.

همه مائده را دنیا صدا می‌زدند و می‌دانیم اگر او جای ما بود بی‌معطلی همین تصمیم را می‌گرفت.مائده به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل و در آنجا 5 عضو حیاتی بدن خواهرم به بیماران نیازمند اهدا شد تا کارنامه ایثار و فداکاری خواهرم کامل شود. بعداز خاکسپاری دنیا، مادرم که معلم بازنشسته است، به یاد او مؤسسه خیریه «دنیای مهربان» را تأسیس کرد تا نام او برای همیشه زنده بماند.ایران
 

برچسب ها: لبخند ، اهدا عضو ، مرگ مغزی
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: