کد خبر: ۸۸۷۰۰
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۰ - ۱۸ آذر ۱۳۹۴ - 2015December 09
شفا آنلاین>اجتماعی> در روزهای اخیر خبری دردناک در رسانه‌ها می‌چرخد و مسئولان مختلف نیز درباره ‌ این رویداد اظهارنظرهایی کرده‌اند: «پسر بچه‌ای به دلیل جراحت چانه به بیمارستان اشرفی اصفهانی واقع در خمینی‌شهر در حالی مراجعه می‌کند که به دلیل عدم توان مالی خانواده این کودک برای پرداخت هزینه بخیه، پزشک معالج پس از بخیه زدن بر روی زخم صورت این کودک، دستور بازکردن بخیه را می‌دهد و این کودک را در همان حالت رها می‌کند.»
به گزارش شفا آنلاین به نقل از سپید ، جدا از ابهاماتی که در مورد این خبر وجود دارد، باید گفت که این موضوع باید از لحاظ جامعه‌شناسی بررسی شود.

       چنین خبرهایی گاه و بی گاه در رسانه‌های رسمی یا شبکه‌های اجتماعی میان مردم می‌گردند و بعد از اینکه از «داغ» بودن یک خبر کاسته شد، جای خود را به خبری بعدی می‌دهد.

اگر صرفاً از منظر حرفه روزنامه‌نگاری تجاری‌شده بنگریم، خبرهای سوخته (که چشم‌ها را به صفحه ‌ روزنامه میخکوب نمی‌کند) ارزش بازنشر و پی‌گیری ندارند و تنها اخباری را باید منتشر ساخت که به فروش بیشتر بینجامد.

 اما اگر از منظری انسانی و جامعه‌گرا بدین قضیه بنگریم، هدف از نشر و تحلیل خبر، نه صرفاً کسب سود بلکه تاثیرگذاری بر امور واقعی جامعه و آگاه‌سازی مردم راجع به آنهاست. نگارش این مطلب از منظر اخیر صورت گرفته است:

       کالایی شدن مفهومی است که در ادبیات انتقادی جامعه شناسی جایگاه مهمی دارد و دارای جهت‌گیری‌ای منفی نسبت به برخی فرایندهای اجتماعی است. و از این قضیه انتقاد می‌کند که بعضی از امور انسانی که حائز ارزش والایی هستند را نمی‌توان با پول سنجید. به بیان دیگر امور انسانی، قابل قیمت‌گذاری نیستند. نمی‌توان برای رابطه ‌مادر-فرزندی قیمتی پولی تعیین کرد، گویی به محض اقدام برای قیمت گذاشتن روی عاطفه مادری به حرمت شبه قدسی آن خیانت می‌شود. مثال‌های زیادی را در این باره می‌توان برشمرد: عشق زن ومرد به یکدیگر به محض خریدوفروش تبدیل به رابطه‌ای مبتذل و نکوهیده می‌شود یا هنرمندی که مشخصاً به هدف فروش آثار خود و کسب سود به آفرینش اثر بپردازد، هنرمندی ناب تلقی نخواهد شد.

       اما در جهان معاصر که توسط سیستم اقتصادی سرمایه‌داری هدایت می‌شود، اقتصاد فردگرایانه و سودجویانه بیش‌ازپیش در حال «اقتصادوار» کردن عرصه‌های غیراقتصادی است. یعنی، عرصه‌هایی مانند زندگی خصوصی، هنر، علم، حقوق و قضا و پزشکی کم‌کم دارند منطق انسانی-اجتماعی خود را از دست می‌دهند و به زبان خودمانی، در آنها پول حرف اول را می زند، مثال‌هایی در این‌باره طرح می‌کنم: در زندگی خصوصی شاهد این اتفاق نامبارک هستیم که ثروت و منزلت نقش بسیار پررنگی در انتخاب همسر پیدا کرده است و هراندازه که تجمل بیشتر به یک ارزش عمومی بدل می‌شود، عواطف متقابل کمرنگ‌تر می‌گردند.

       در عرصه هنر نیز می‌بینیم که اثرهنری و محبوب، بیش از آنکه نتیجه ‌ تازگی و تعالی اثر از یک سو و سلیقه‌ هنری دقیق مردم از سوی دیگر باشد، نتیجه ‌تبلیغات تجاری است و معیار تولید و توزیع بسیاری از رمان‌ها، فیلم‌ها، موسیقی‌ها و... نه مبتنی بر اصول هنری و دغدغه‌های اجتماعی، بلکه مبتنی بر این قضیه است که این اثر هنری چه مقدار مخاطب خواهد داشت.

       در مورد علم نیز شاهد آن هستیم که اولاً تولید علم به مقاله‌نویسی و انجام طرح‌پژوهشی فروکاسته شده است؛ در اولی بسیاری از مقاله‌ها با پاراگراف‌های سرهم‌بندی شده و آزمون‌های آماری‌ای که چیزی جز بازی با اعداد نیستند، صرفاً به قصد کسب امتیاز شغلی و بدون توجه لازم به اعتبار آنها یا پیامدهای آنها نگاشته می‌شوند و در دومی نیز معمولاً طرح پژوهشی به هدف راضی نگه‌داشتن ارگان تقاضادهنده به امید امضای قرارداد طرح پژوهشی بعدی انجام می‌شود.

       در امر وکالت و پزشکی، قاعده‌ای اخلاقی در کار است که تبلیغات این حرفه‌ها به شیوه‌ای خاص انجام شود، مثلاً عرف و قانون اجازه نمی‌دهند که یک پزشک در جایی تبلیغاتی چاپ کند و بگوید که کار او بهتر از سایر رقبایش در این حرفه است، یا اینکه با دو بار رجوع به مطب، می‌توان یک بار رایگان و بدون پرداخت حق ویزیت از خدمات پزشکی استفاده کرد (دوتا بخر یکی ببر). زیرا در حرفه ‌ پزشکی، اخلاقیات جایگاه کانونی‌تر و ژرف‌تری دارد تا حرفه‌های اقتصادی؛ در صورتی که حرفه ‌ پزشکی «کسب سود» را به عنوان هدف غایی خود برگزیند، اطمینان و اعتماد اجتماعی را از دست خواهد داد، زیرا ممکن است کسب سود، بر کیفیت خدمات و سلامت بیمار ارجحیت پیدا کند.

 در واقع، حرفه ‌ پزشکی، با مشتری/خریدار روبرو نیست، بلکه با انسانی بیمار روبروست که فارغ از دستمزد دریافت شده از او، درمان او و یاری رساندن به او عواطف خوشایندی در پزشک ایجاد می‌کند.سخن از برخی حرمت‌هاست که هم عرف جامعه ‌ ما از پزشکان انتظار دارد و هم قانون و اخلاق حرفه‌ای آنان را به رعایت چنین مواردی فراخوانده است. برای مثال در ایران، حقوق به رسمیت شناخته شده بیمار کاملاً مخالف برخوردی سنگدلانه و سودجویانه با بیمار است.

       زیرا در آن ذکر شده است که ارائه خدمات پزشکی، باید «به همراه تامین کلیه امکانات رفاهی پایه و ضروری و به دور از تحمیل درد و رنج و محدودیت‌های غیرضروری باشد»، علی الخصوص هنگامی که بیمار یک کودک است: ارائه خدمات باید «توجه ویژه‌ای به حقوق گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه از جمله کودکان، زنان باردار، سالمندان، بیماران روانی، زندانیان، معلولان ذهنی و جسمی و افراد بدون سرپرست داشته باشد». اما مدتی است که برخی از اتفاقات ناخوشایند، حساسیت فرهنگ عمومی نسبت به پزشکان را افزایش داده است.

ازآن‌جمله می‌توان به اشتباهات پزشکی رایج، رفتار سودمحور برخی افراد/نهادهای درمانی نسبت به بیماران، انتشار تصاویر خصوصی افراد در اتاق عمل بدون رضایت آنها، گرفتن عکس سلفی با اجساد متوفیان و... و نمونه ‌ حاضر (دستور بازکردن بخیه پسربچه‌ای که والدینش توان مالی لازم برای پرداخت هزینه را نداشته‌اند) در صورت صحت داشتن یکی از دردناک‌ترین و غیرانسانی‌ترین آنهاست.

       در واقع، منطق عرصه ‌ اقتصاد، در حال نفوذ و غالب شدن در عرصه‌های دیگر است، عرصه‌هایی که باید بر مبنای اصولی انسانی بپویند. قدرت گرفتن منطق اقتصادی در جامعه پزشکی، با کمتر شدن اعتماد و اطمینان مردم به آنها مواجه خواهد شد، در واقع همین شکاف میان مردم و جامعه ‌ پزشکی بود که پس از پخش سریال در حاشیه از سویی استقبال مردم را در پی داشت و از سوی دیگر آزردگی جامعه ‌ پزشکی را.

در حالی که پیشتر، برنامه‌های طنز، بسیاری از حرفه‌ها و مشاغل را به انتقاد طنازانه کشیده بودند و واکنشی همچون واکنش پزشکان را در پی نداشت.

گویی که جامعه ‌ پزشکی حاضر نیست با این واقعیت که شکاف اعتماد در حال عمیق‌تر شدن است کنار بیاید، با این واقعیت که اگرچه سابقاً پزشک دارای سبقه‌ای روحانی بود (مثلاً در بسیاری از خرده‌فرهنگ‌های قومی، حکیم/درمانگر سنتی را از جانب پروردگار دارای نوعی توانایی تلقی می‌کردند)، هم‌اکنون به برخی پزشکان همچون دکان‌دارانی که بیمار را به یکدیگر ارجاع می‌دهند تا سود بیشتری کسب کنند می‌نگرند.

       شاید پروسه ‌درمان، دارو و بیمار روزبه‌روز بیشتر «کالایی» می‌شوند؛ بدین معنا که از جنبه ‌ انسانی و نوع‌دوستی پروسه ‌ درمان کاسته می‌شود؛ برای پزشک یا نهاد درمانی، تبدیل به کالایی می‌شود که می‌فروشد و برای بیمار، کالایی که می‌خرد. این فرآیند روی دیگری نیز دارد و آن، کالایی شدن خود پزشکی است. به مرور زمان، مردم پزشکان و پزشکی را با آن احترام و اعتماد آرمانی نمی‌نگرند، بلکه بافاصله و به‌ناچار به آنها رجوع می‌کنند. معضل خودساخته، هنگامی دامن پزشکی صنف‌گونه امروزی را خواهد گرفت که این شکاف به آنتاگونیسم بدل شود. و پیامد چنین روندی تضعیف وفرسایش یک سرمایه اجتماعی کلان است

.وحید میره‌بیگی/ دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: