اما مگر میشود از این احساس های قدیمی رها شد، تازه هر وقت هم تمام شود، خواهیم گفت: یادش بخیر میرفتی میدان آزادی داد می زدند آذری، شوش، خزانه ...آذری، شوش، خزانه ... یکی هم آن طرف تر داد می زد اصفهان- کاشان، تبریز-اردبیل و این حرف ها.
داد زدن شغلی است برای برخی از همشهری های ما که کار دیگری جز این را بلد نیستند و شاید هنوز هم فکر می کنند مردم بیش از تابلو و تبلیغات تعاونی های حمل مسافر به صداهای مهیب دادزن ها گوش می کنند. اما فقط این نیست و جز ترمینال و داد زدن های رسمی در آنجا، روحیه دادزنی به سایر رفتارهای ما هم شاید سرایت کرده باشد.
با گذشت زمان و دست یافتن ما ایرانیان به تکنولوژی و امکانات ابزاری دل خوش کنکی که گه گاه اشتباهاً به آن مدرنیسم هم می گوئیم، هنوز روحیات مان عوض نشده و نه همه، بلکه بسیاری از ما هنوز پشت تلفن به داد زدن مشغولیم و در اتوبوس یا جاهای مختلف با داد و هوار صحبت می کنیم.
فرق هم نمی کند از چه قشر یا طبقه ای هستیم، باز هم در میان ما هستند کسانی که حتی در مجلس های رسمی و غیر رسمی هم به داد زدن و جمع کردن مسافر مشغولیم و شاید علت این که با این همه ابزار مدرن هنوز شغل داد زدن در برخی جاها رسم است، همین است. وگرنه بسیاری از مشاغل قدیمی مانند مسگری و درویش خوانی که صداهای بلندشان مشهور است مدتهاست که رخت بربسته اند.
نقل است فردی بلند آواز می خواند و می رفت جای دوری می ایستاد؛ باز برمیگشت و می خواند. از او می پرسند که چرا اینگونه؟ می گوید مردم به من می گویند آواز تو از دور خوش است و می خواهم خودم هم ببینم آیا واقعا این گونه است؟! آری داد زدن آن هم در مجامع رسمی، شاید فقط برای خود فرد خوش باشد، چرا که هیچ کسی از صدای مهیب دیگری خوشحال نمی شود و صدای بلند در کل از اقسام حسن و لطف به شمار نمی رود.
روح عصبانیت یا عصبیت هنوز در اجتماع شهری ما زدوده نشده و شاید سالها با شهرنشینی فاصله داریم تا اینکه مشاغلی نظیر داد زدن که بسیار هم در کشور رواج دارد برچیده شود.
مشکل شهرنشینی ما فقط در دادزنی و صداهای بلند خارج از عرف شهری نیست، ما مشکلات دیگری هم داریم که به عدم فهم تابلو و نمادهای امروزی زندگی ربط دارد و دارد رفته رفته مشکل ساز می شود. هنوز تابلوها و علائم رانندگی در بسیاری از جاها به خوبی وجود ندارند و به جای این که به موقع خیابان ها را خط کشی و آدرس نویسی کنند، فورا نقاطی از آن را به صورت برجسته در می آورند و دست اندازها در اجتماع ما روز به روز پیشرفته تر می شوند.
معلوم نیست تا چه زمانی باید با این روحیه چوب لای چرخ گذاشتن زندگی کنیم؛ ایا قرار نیست وقت آن فرا برسد ملتی شویم که با تابلوهای رسمی سرعتهای خود را کنترل می کنیم؟!
طبیعی است تا این گونه روحیهها در مجامع جمعی وجود دارد، قوانین را بر اساس ترس و بهت جاری خواهند ساخت و ملت باید به صورت غیرعقلانی در اجتماع ابزاری فعلی مان هم شاغل شوند و قانون وضع کنند تا این که بخواهیم با علائم و زبان های امروزی که ناشی از ارتباطات جهانی و قرض گرفتن قانونهای عقلانی دنیا است با هم ارتباط برقرار کنیم. مگر این که بخواهیم واقعا در هنگام استفاده از ابزارهای مدرن، خود نیز شهروندی مدرن شده و با هنجارهای عقلانی آن سازگار شویم.خبرآنلاین
محمد زینالی اُناری / پژوهشگر فرهنگ عامه