چند
ماه پس از انتشار مقاله فوق، نتايج متاآناليز ديگري در همان نشريه، نشان
داد، حتي مصرف همزمان ويتامين D با مکمل کلسيمي، خطر حمله قلبي را تا 24
درصد بيشتر ميکند. علاوه براين، خطر حمله توام قلبي و مغزي را نيز تا 15
درصد بالا ميبرد.
اين
ايده که مکملهاي کلسيمي ممکن است براي سلامت قلبيعروقي سمي باشند، موضوع
جديدي نيست و بسياري از مطالعات انجام شده در حوزه تغذيه، عليه مصرف
مکملهاي حاوي عنصر کلسيم، هشدارهاي لازم را دادهاند. اين کلسيم ميتواند
از آهک، پوسته صدف، هيدروکسيآپاتيت يا پوسته تخممرغ نيز به دست آيد.
عليرغم رشد محبوبيت مکملهاي کلسيم، کارشناسان بينالمللي مراکز علمي معتبر مانند بنياد ملي پوکي استخوان، توصيه به عدم مصرف آنها دارند.
علاوه براين، آيا
شما پس از مصرف تصادفي پوسته تخممرغ احساس ناخوشي نداشتهايد؟ اگر اينطور
بوده، ميدانيد که بدن شما منابع کلسيم با کيفيت پائين را پس ميزند. اين
مساله، يعني حمايت از کلسيمي که از منابع غذايي به دست ميآيد، چون کيفيت
بالايي دارند.
کلسيم
معدني يا عنصري، زماني که محدود به کوفاکتورهاي طبيعي مانند آمينواسيدها،
ليپيدها و گليکونوترينتها، نباشند، در غذا (ديگر موجودات زنده، مانند
گياهان و حيوانات) يافت شده و داراي سيستم تحويل هوشمند هستند، به اين
ترتيب، بدن را قادر ميسازند تا از آنها با استفاده از يک روش مناسب
بيولوژيکي استفاده کنند. در نبود اين سيستم تحويل هوشمند، کلسيم ممکن است
در جايي ناخواسته بنشيند (کلسيفيکاسيون ناخواسته) يا جايي برود که ما
ميخواهيم (مانند استخوانها)، اما اگر کلسيم اضافي وجود داشته باشد،
استئوبلاستها بهصورت غيرطبيعي تحريک شده و نتيجه آن، چيزي نيست جز افزايش
ميزان تغيير و تبديل استخوان در سالهاي آخرعمر. همچنين، ممکن است بدن
براي اينکه اين بار زيادي را از روي دوش خود بردارد، کلسيم اضافي را به
درون روده بريزد (که منجر به يبوست ميشود) يا وارد کليهها کند (که منجر
به تشکيل سنگ ميشود).
از آن بدتر، سطح بالاي کلسيم ميتواند در بدن تجمع
پيدا کرده (هيپرکلسمي) که خود منجر به بيثبات شدن پلاک آترواسکلروتيک، از
راه تشکيل يک کلاه کلسيم شکننده روي آتروم شده و همين امر، در تشکيل
ترومبوز، هيپرتانسيون (به اين دليل است که داروهاي بلوک کننده کانال کلسيم
فشار خون را کاهش ميدهند)، و احتمالا ايجاد آريتمي/فيبريلاسيون يا
کرامپهاي عضلات قلبي (به عنوان ماشه حمله قلبي) موثر است.
پستانها
بهطور منحصر به فردي، بيش از حد به کلسيفيکاسيون حساس هستند، به همين
دليل، از همان ميزان اشعهاي که براي تعيين تراکم استخواني استفاده
ميکنيم، جهت تعيين ميکروکلسيفيکاسيونهاي پاتولوژيک در پستان نيز بهره
ميبريم.
با توجه به اينکه، کريستالهاي هيدروکسيل آپاتيتات يافت شده در بافت بدخيم پستان، در نقش مولکولهاي سيگنالدهنده يا ميتوژن (شامل پروليفراسيون سلولي) عمل ميکنند، احتمال دارد کلسيفيکاسيونهاي خاص پستان يک دليل، و نه يک اثر، در ايجاد ضايعات تومورال پستان باشند که در آنجا يافت ميشوند. همچنين، ممکن است توضيح دهد که چرا زناني با بيشترين تراکم استخواني (که اغلب در اثر مصرف طولانيمدت و زياد مکمل کلسيم حاصل ميشود)، 300 درصد بيشتر در معرض بروز سرطان پستان بدخيم قرار دارند.
سنگهاي
تشکيل شده در مغز نيز به يک پديده شايع و روزافزون تبديل شده است.
اتوپسيهاي گرفته شده نشان ميدهند، کلسيم در اندازه سنگريزه در سراسر
مغز، شامل غده پينهآل، توزيع و تهنشين ميشود. وجود طيف گستردهاي از
پاتولوژيهاي مرتبط با کلسيم و افزايش شيوع کشتهاي تثبيت شده با کلسيم،
نياز روزافزون را به بررسي و توضيح بيشتر ميطلبد. آيا يک دليل آن، مربوط
به مصرف دوزهاي بالاي مکملهاي کلسيمي نيست؟