عدم امنيت شغلي پزشکان چطور برطرف ميشود؟
به گزارش شفا آنلاین، متأسفانه در يکي دو سال اخير ما شاهد اقداماتي از سوي رسانهها خصوصاً رسانه ملي، برخي از صحبتهاي مسئولين مملکتي و رفتارهايي که با برخي از همکاران ما صورت ميگيرد بودهايم که باعث شده است، امنيت شغلي در جامعه پزشکي به خطر بيفتد. خوشبختانه در يک نظرسنجي انجام شده در بين مردم جامعه پزشکي رتبه دوم را در بين اعتماد بين مردم کسب کرده است که در اين نظرسنجي معلمين رتبه اول را داشتهاند.
اين نشان ميدهد مردم به جامعه پزشکي اعتماد دارند، ولي با اقداماتي که اخيراً صورت گرفته اين اعتماد به خطر افتاده و دود آن اول از همه در چشم خود مردم خواهد رفت.
پس اگر تخلفي وجود دارد که در هر صنفي وجود دارد خوشبختانه در جامعه پزشکي ميزان بسيار پاييني دارد. تخلفات بين 2 تا 5 درصد است و حتي آمار شکايتهايي که از پزشکان انجام ميگيرد، بسيار ناچيز است.
اما متأسفانه به حدي بزرگنمايي ميشود که انگار به کل جامعه پزشکي تعميم داده ميشود. اعزامهايي که ما به خارج از کشور داشتيم به اندازه انگشتان دست هم نميرسد. خوب جامعه پزشکي در اوج تحريمها توانستهاند علم را به همچين سطحي برسانند و اين قابل تقدير است. تا پيش از اين هم تعرفهها، مقاديري غيرواقعي بودند. حالا دولت جديد به بحث تعرفه ها توجه کرده و خواسته آنان را اصلاح کند. ببينيد چه هجمهاي هم به سوي دولت و هم به جامعه پزشکي درست شده است. تمامي اين موارد باعث شده جامعه پزشکي کشور احساس عدم امنيت کند. اين جامعه تنها ميخواهد در نهايت آرامش به کار خود ادامه دهد و به دور از هرگونه حاشيه باشد. اگر خدمتي ارائه ميدهند انتظار ندارند به حريم آنها تعرضي شود و مورد اهانت و برخورد فيزيکي قرار بگيرند.
اين مسئله که پزشکان عمومي ميگويند، مراجعه به آنها بسيار کم است از همين مسئله عدم اعتماد ناشي مي شود؟
نه بحث اعتماد نيست. اينجا سياستگذاري و تبليغات غلط از سوي رسانهها و مسئولين وارد ميشود. در تمام دنيا به اين گونه که نيست که فردي بتواند دفترچه بيمه خود را بردارد و پيش هر متخصص و فوقتخصص که خواست برود. هيچ جاي دنيا حتي در سرمايهدارترين کشورها اينگونه نيست. منابع انساني و متخصص ما محدود هستند و بايد برنامهريزي صحيح روي آنها انجام شود.
تجربه دنيا ميگويد 85 تا 95 درصد خدمات پزشکي توسط پزشکان عمومي قابل درمان هستند. 10 تا 15 درصد متخصص بيشتر لازم نيست. مطمئناً خدمتي که يک پزشک عمومي ميتواند به افراد داشته باشد، هم براي دولت و هم براي مردم ارزانتر و به صرفهتر درميآيد.
مراجعه مريض سرماخورده به پزشک عمومي، بسيار به صرفه تر است تا اينکه به متخصص رجوع کند، متخصصي که تربيت شده تا بيماران حاد و با بيماري هاي دشوار را معالجه کند. همين متخصص را هم در شرايطي که بيماري فردي حاد باشد پزشک عمومي بايد معرفي کند و بيمار را به متخصص ارجاع دهد. قطعاً تمامي آزمايشاتي که يک پزشک عمومي مينويسد از متخصصين هزينه کمتري دارد.
هر اقدامي که انجام ميدهد به نفع مردم و دولت است. نياز ما به سيستم ارجاع و سطحبندي پزشکان عمومي در سطح اول از همين موضوع نشأت ميگيرد. ما در حال حاضر خيلي از منابع ما دارد در تخصص هزينه مي شود. روزي بايد برسد که اکثريت هزينه ما در بخش پيشگيري و نه درمان هزينه شود و مردم پيش از هرکسي به پزشک عمومي مراجعه کنند. مشکلات ديگري که در جامعه وجود دارد، نبود سواد بهداشتي مردم مااست. مردم اطلاعات بسيار پاييني در مورد بهداشت دارند.
در جهت افزايش سلامت بهداشتي مردم بايد آموزشهاي عمومي صورت بگيرد. من معتقدم هزينههاي ما بايد در حوزه پيشگيري، سلامت و بهداشت هزينه شود تا هزينه کمتري در بخش درمان داشته باشيم.
شما اگر امروز بتوانيد مريضي را از ابتلا به ديابت نجات دهيد از بسياري از هزينههاي وي در صورت ابتلا خودداري کردهايد و به غير از آن شما فردي را از حيض انتفاع خارج کردهايد. فردي که ميتوانست خدمت مناسبي داشته باشد با هزينه بسيار وبال گردن جامعه ميشود.
حالا نکتهاي که وجود دارد اين است که چرا مراجعه به پزشکان عمومي کمتر صورت ميپذيرد، اين است که ما کانال را باز گذاشتهايم که افراد بتوانند به انتخاب خود پيش متخصص و فوق تخصص بروند. از سوي ديگر در هر برنامه تلويزيوني که پزشکي صحبت ميکند، مردم ديگر اعتمادي که گذشته به او داشتند را ندارند. در اين فرهنگسازي همه رسانهها و مسئولين مقصرند.
در صورتي که در گذشته اينگونه نبود. در دهه 60 اين همه متخصص نداشتيم و همگي مردم به همان پزشک عمومي مراجعه ميکردند. متأسفانه در کنار اين قضيه وقتي در زمينه آموزش کميت دانشجو مد نظر قرار گرفت، کيفيت نيز پايين آمد.
الان وزارت بهداشت برنامههايي در جهت بازنگري کل پروتکل آموزش دارد. امکان دارد پزشکان هفت سال در دانشگاه تحصيل کند و با بيماريهايي آشنا شود که اصلاً در کشور با آنها مواجه نيستيم و هيچ به کارش نميآيد. از ضروريات ديگر ما همين بازنگري در پروتکل آموزش پزشکي کشور است.
در قانون پنجم توسعه نيز به آن تأکيد شده است که بحث آمايش سلامت سرزمين مورد توجه صورت بگيرد. آمايش سرزميني، آموزش پزشکي يعني هر دانشگاهي در هر استاني بر اساس نيازهايش به دانشجويان آموزش داده شود. اگر اين اتفاق بيفتد ما فارغالتحصيلاني خواهيم داشت که کارايي ومهارت بيشتري دارند.
در سالهاي نه چندان دور پزشکان عمومي ما آپانديس و لوزه را هم عمل ميکردند و ما سال به سال با بخشنامههايي که داديم وضع را تهديد کرديم.
اگر سياستگذار نظام سلامت قرار است، پزشک عمومي يا پزشک خانواده را بازيگر اصلي نظام سلامت کند، بايد هم از نظر آموزشي و هم از نظر مهارتي و معيشتي به وي توجه ويژه شود. بخشنامهها و قوانيني که گذاشته ميشود کسي که ميخواهد سوبسيدي از دولت بگيرد از سطح يک نظام ارجاع شروع ميکند.
بقيه که نميخواهند اين هزينه را از جيب پرداخت کنند.به نظر شما تا زماني که سيستم ارجاع صورت بگيرد پيشنهاد چيست؟
سياستگذاري درست بايد صورت بگيرد. کمربند سالها ساخته شده و در ماشين بياستفاده مانده بود، اما زماني به کار آمد که تبليغات درست انجام شد و انيميشنها به مردم نشان داده شد و همزمان قوانين سفت و سخت براي مردم وضع شد. اگر ما بخشي از رفتارها را قانونمدار کنيم، همه چيز درست ميشود.
بنابراين ضمن فرهنگسازي قوانيني هم بايد وضع شود که مردم را مجبور به همکاري کند. در غير اين صورت بلبشويي در نظام سلامت به وجود مي آيد که تصحيح آن مشکل است.