به گزارش شفا آنلاين،
تا اینجای کار ماجرا مثل قصه دعوای
همه بچه ها بود یکی می زد و آن یکی به گریه می افتاد و فرار می کرد و چند
روز بعد هم آشتی می کردند اما باقی قصه کارل و دخترک همکلاسی اش، سسیل، از
همینجا تغییر کرد. کارل او را رها نکرد. دوان دوان به خانه رفت. چهارپایه
ای زیر پایش گذاشت اسلحه بزرگ و سنگین شاتگان پدرش را که بالای در نصب شده
بود برداشت و رفت سراغ سسیل و شلیک کرد.
در دادگاه جنایی کارل فقط چند کلمه حرف زد. او گفت که قبول دارد سسیل را کشته است و بعد سرش را روی میز چوبی مقابل قاضی گذاشت و به خواب رفت. بعد از 30 دقیقه هیات منصفه کارل را « گناهکار» اعلام کردند و او را به 15 سال حضور در کانون اصلاح و تربیت مخصوص کودکان و نوجوانان در آن زمان، محکوم کردند اما رسانه ها و وکلا آنقدر پرونده را شلوغ کردند و آنقدر درباره معصومیت کارل حرف زدند و عکس هایش را با عروسکی در بغل یا در آغوش مادرش منتشر کردند که سرانجام پرونده او بازدید مجدد شد و دادگاه اعلام کرد که کارل به علت کمی سنش گناهکار نیست و باید به آغوش خانواده اش برگردد.
توجیه روانشناس ها در آن زمان این بود که کودکان در سنین 6-7 سالگی مسئول عمل شان نیستند چون درکی از مرگ ندارند و حتی برخی نمی دانند که آدم ها پس از مرگ دیگر زنده نمی شوند. پس نباید با آنها مانند بالغین برخورد کرد.
جام جم آنلاین