به گزارش شفا آنلاین:این تجربه لام است و برخی زنان دیگری که با آنها به گپوگفت نشسته ایم. ماجرایی که رد آن را در آمار و ارقام ارائهشده از سوی وزارت بهداشت هم میتوان دید: افزایش هولناک مصرف دخانیات در زنان جوان و همپای آن، شیوع بیشتر اضطراب و افسردگی زنانه. ماجرایی که گرچه همواره وجود داشته، اما به نظر میرسد در سالهای اخیر و با افزایش فشارهای اجتماعی تحمیلشده بر زنان، مشهودتر است. این گزارش بر بررسی و تحلیل این عوامل متمرکز است.
لام میگوید اتفاقی عجیبتر را در میان اطرافیانش شاهد است: الکلیشدن زنانی که تا پیش از این تفننی مصرف میکردند؛ «تا همین چند سال پیش اغلب مردان الکلی را میدیدیم. اما الان من دوستان زنی دارم که الکلی شدهاند و درگیر ترکاند. درباره استفاده از علف هم همینطور است. سال 1401 وسط آن اتفاقات دوستی داشتم که بهجای سیگار رسما علف میکشید. نمیدانم چرا این کار را میکرد. اما شدت استفاده او و بعضی دیگر از اطرافیانم خیلیخیلی زیاد بود».
او از تجربه خودش درباره مصرف گل هم میگوید: «الان دیگر پول ندارم که علف بخرم. ولی اگر داشته باشم هم برای خودم قانون گذاشتهام که بیشتر از یک نخ نکشم. ولی خب، ممکن است بعضیها این اراده را نداشته باشند یا نخواهند که این مراقبت را بکنند. ترجیح میدهند با مصرف علف مدام از دنیای واقعی یا مختصات آن تا حدودی دور باشند. فکر نمیکنم خودم معتاد به علف باشم، چون اگر باشد میکشم و اگر نباشد نمیکشم. اما در اطرافم میبینم زنهای زیادی را که مصرفشان هم در مورد علف و هم نوشیدن الکل زیاد شده و به دنبال ترک آن هستند».
لام خودش هم به دنبال کمکردن سیگار است. عوارض جسمی افزایش کشیدن سیگار دیگر دارد خودش را نشان میدهد: «ماجرا دیگر خودم را هم دارد نگران میکند. ریهام هم واکنش نشان میدهد. تخمه خریدهام که کمتر سیگار بکشم. کاموا هم گرفتم تا بافتنی ببافم و سرگرم باشم».
لام میگوید از واکنش اطرافیان درباره سبک زندگیاش ابایی ندارد: «اساسا کسی را که بخواهد قضاوتم کند کنار میگذارم و معاشرتم را قطع میکنم. اما نگرانی دخترم را درباره سیگار کشیدنم میفهمم و به او حق میدهم و لحاظ میکنم. اما وقتی با دوستانم حرف میزنیم، میگوییم خب، اگر نخوریم و نکشیم، چهکار کنیم؟ به شوخی میگویم بار سنگین هستی را چطور به دوش بکشیم؟ اما واقعا وضعیت عجیبی شده. من تا سال 96 و 97 اصلا نمیدانستم علف چیست؟ الکل هم فقط در میهمانیها خورده میشد. در اطرافم هم فقط یک آدم الکلی میشناختم. اما الان مصرف مخدر و الکل واقعا زیاد شده».
او تجربه مصرف داروهای اعصاب و افسردگی هم دارد: «مصرف این داروها برای من به مرور زمان هی بیشتر شد. دکتر اوایل فقط یک فلوکستین میداد. اما دیگر فلوکستین فایدهای نداشت و داروها هی بیشتر شد. الان یک کیسه دارو دارم. کیفی دارم که تویش داروهایم را میریزم. یک بار با دوستانم کافه بودیم. من این کیف را درآوردم و با خنده گفتم نگاه کنید، میانسالی یعنی این. یکدفعه دیدم همه از توی کیفشان بستههای بزرگی درآوردند که پر از قرصهای اعصاب و روان بود».
او میگوید در اطرافش کسی را نمیشناسد که داروهای ضدافسردگی مصرف نکند: «در این چند سال همهچیز را رها کردم و تنها دکتری که به رفتن پیش آن پایبندم، روانپزشک است. چون بدون مصرف قرصها اصلا وضعیت برایم تحملپذیر نیست. برای همین با جدیت، شدت و حدت قرصها را ادامه میدهم. گاهی حجم داروهایم دو برابر و گاهی سه برابر هم شده است. اما حداقل هر شش ماه یک بار میروم پیش روانپزشک، گاهی داروها تغییر میکند اما دوز مصرف همچنان بالاست».
رشد 190درصدی مصرف سیگار در زنان جوان
بهتازگی وزارت بهداشت اعلام کرده است که سالانه حدود ۵۰ هزار نفر در ایران به دلیل مصرف سیگار جانشان را از دست میدهند. گفته شده در سال ۱۴۰۰، مصرف دخانیات در مردان سه درصد و در زنان ۱۱ درصد افزایش یافته است. علیرضا رئیسی، معاون بهداشت وزارت بهداشت، نقش رسانهها در مقابله با تبلیغات نادرست مصرف سیگار را بسیار مهم دانسته است: «باید فرهنگسازی منفی در سریالهای تلویزیونی اصلاح شود».
او به افزایش ۵۴درصدی مصرف قلیان در این سالها هم اشاره کرده و گفته علت اصلی این موضوع زیادشدن تنباکوهای معطر با رایحههای مختلف است که نتیجه تبلیغ و جذب بیشتر افراد به مصرف بوده است و باید با جدیت با آنها برخورد کرد. او ممنوعکردن مصرف سیگار برای افراد زیر ۱۸ سال و همچنین پیشگیری از نخفروشی سیگار را اقدامی دیگر در این زمینه میداند.
افزایش مصرف دخانیات در زنان یکی از موضوعات مهم امروز است. چیزی که علاوهبر مشاهدات میدانی و جمعها و گعدهها، آمار و ارقام نیز مؤید آن است. سال گذشته رئیس دبیرخانه ستاد کشوری کنترل دخانیات وزارت بهداشت از افزایش 190درصدی مصرف روزانه سیگار در زنان گروه سنی 18 تا 24 سال خبر داده بود: «مقایسه مصرف دخانیات در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال در سال ۱۴۰۰ در مقایسه با مطالعه قبلی که سال ۱۳۹۵ انجام شده بود، نشان میدهد که در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال مصرف زنان از ۰.۱ درصد به ۰.۲۹ درصد افزایش یافته است و این یعنی ۱۹۰ درصد مصرف روزانه سیگار در این گروه سنی افزایش یافته است. همچنین در مردان این مصرف از حدود پنج درصد در سال ۱۳۹۵ به ۷.۱۶ درصد در سال ۱۴۰۰ رسیده است که این یعنی ۴۶ درصد مصرف روزانه سیگار در این گروه سنی افزایش یافته است.
به گفته او در این سال، ۱۵.۴۳ درصد گروه سنی ۲۵ تا ۳۴ سال مصرفکننده انواع محصولات دخانی بودند که ۶.۲۸ درصد زنان و ۲۶.۹۱ درصد مردان را شامل میشود. مقایسه این درصدها با دوره قبلی مطالعه در سال ۱۳۹۵ نشان داد که در مردان ۱۵.۶ درصد و در زنان ۹۰.۸۸ درصد افزایش مصرف دخانیات را داشتیم.
به گفته او از میان پنج عامل خطر بروز بیماریهای غیرواگیر، دخانیات مهمترین عامل خطر بیماریهای غیرواگیر شناخته شده است. براساس آخرین آمارها در ایران، ۲۵.۸۸ درصد مردان و ۴.۴۴ درصد زنان مصرفکننده دخانیات بودند و به طور متوسط ۱۴ درصد گروه سنی بالای ۱۸ سال مصرفکننده انواع محصولات دخانی بودند. او به رشد ۵۴درصدی مصرف قلیان هم اشاره کرده است: «قلیان محصولی است که به دلیل افزودنیها و مواد معطری که در آن به کار میرود، باعث میشود از بین محصولات دخانی، بیشتر مورد انتخاب افراد قرار گیرد و جوانان و نوجوانان به دلیل وجود همین مواد معطر در تنباکوی معسل و میوهای قلیان، فکر میکنند که ماده مفیدی را مصرف میکنند.
او گفته است که دود تنباکو و سیگار حاوی بیش از هفت هزار ماده شیمیایی است که سمیبودن بیش از ۴۰۰ نوع آن و سرطانزایی بیش از ۷۰ نوع این مواد شیمیایی به اثبات رسیده است. ترکیبات معطر، علاوهبر تأثیری که بر جذابیت و افزایش گرایش افراد به مصرف دارد، با ایجاد ترکیبات حلقوی سرطانزا در فرایند سوختن، تأثیر بیماریزایی این محصولات را به مراتب افزایش میدهد. هر وعده قلیان معادل مصرف 100 تا ۲۰۰ نخ سیگار است.
اردیبهشت امسال هم محمدرضا مسجدی، دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات، در نشست خبری خود خبر داده بود که آمار مصرف دخانیات در ایران به زیر ۱۰سالگی رسیده و استعمال دخانیات در سنین دختران زیر ۱۵ سال ۱۳۵ درصد رشد داشته است. او گفته بود: «سالانه سه میلیارد دلار برابر با ۱۸۰ هزار میلیارد تومان خرج دخانیات در کشور میشود. این درحالی است که دو برابر این رقم ما صرف درمان بیماریهای مرتبط با دخانیات میکنیم. باید ۷۰ درصد قیمت یک بسته سیگار مالیات پرداخت شود، اما متأسفانه در ایران این مالیات کمتر از ۲۰ درصد است».
شاید بتوان یکی از علل افزایش بیشتر مصرف سیگار در زنان را نگاه جنسیتی در مقابله با آن دانست. موضوعی که در برخی مقالات و پژوهشهای دانشگاهی نیز به آن اشاره شده است. درواقع نگاه غالب این است که مصرف دخانیات بیشتر یک بیماری مردانه است. این نگاه جنسیتی و ناآگاهی زنان به اثرات مصرف سیگار میتواند یکی از علل افزایش شیوع بیشتر سیگار در زنان تلقی شود؛ البته تنها یکی از این علل.
به گفته سازمان جهانی بهداشت، اپیدمی دخانیات یکی از بزرگترین تهدیدات بهداشت عمومی است که جهان تاکنون با آن روبهرو بوده است و سالانه بیش از هشت میلیون نفر را در سراسر جهان میکشد.
بیش از هفت میلیون نفر از این مرگومیرها ناشی از مصرف مستقیم دخانیات است درحالیکه حدود 1.3 میلیون نفر به دلیل قرارگرفتن افراد غیرسیگاری در معرض دود دستدوم از بین میروند.
گفته میشود حدود 80 درصد از 1.3 میلیارد مصرفکننده دخانیات در سراسر جهان در کشورهای با درآمد کم و متوسط زندگی میکنند که در آنها بار بیماری و مرگ ناشی از دخانیات سنگینترین است.
افسردگی بیشتر در زنان
علاوهبر افزایش مصرف دخانیات در زنان، افسردگی نیز همپای آن در جامعه زنان ایرانی رشد کرده است. بهطور کلی، متخصصان «افسردگی» را شایعترین اختلال روانپزشکی میان ایرانیان میشناسند اما این وضعیت به مراتب میان زنان بدتر است. وحید شریعت، رئیس انجمن روانپزشکان ایران، معتقد است پس از افسردگی، اختلال اضطرابی در جایگاه دوم شایعترین اختلالات روانپزشکی در میان ایرانیان قرار دارد.
او گفته است که بهطور معمول، فراوانی اختلالات افسردگی و اضطرابی میان زنان نسبت مردان بیشتر و حدود دو برابر است: «اگرچه پاسخ به پرسش «چرا میزان ابتلا به افسردگی در میان زنان نسبت به مردان بیشتر است؟» بسیار مفصل است، اما دلایلی مانند «تغییرات هورمونی» که مربوط به مسائل بیولوژیک میشود و همچنین دلایلی مانند «تغییر نقش افراد»، «تفاوت در نقشها»، «انتظارات از زنان»، «امکانات در دسترس زنان» و «شرایطی که جامعه به زنان تحمیل میکند» که جزء مسائل اجتماعی هستند، در بروز فراوانی بیشتر افسردگی در میان زنان نسبت به مردان نقش دارند».
الگوی جهانی نیز به بیشتربودن افسردگی در زنان اشاره دارد. گفته میشود که تقریبا 280 میلیون نفر در جهان افسردگی دارند. افسردگی بین زنان حدود 50 درصد بیشتر از مردان است. در سراسر جهان، بیش از 10 درصد از زنان باردار و زنانی که بهتازگی زایمان کردهاند، افسردگی را تجربه میکنند. همچنین سالانه بیش از 700 هزار نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست میدهند. خودکشی چهارمین عامل مرگومیر در سنین 15 تا 29 سال است.
تأثیر عوامل غیرقابل کنترل
شین زن جوان دیگری است که مستقل زندگی میکند. حدودا 30ساله است و به گفته خودش چندسالی است که دچار افسردگی شدید است: «اولین باری که دکتر تشخیص داد افسردگی دارم ۲۰سالم بود. در دورههایی این افسردگی شدید شده و در زمانهایی هم کمتر بوده است. ولی بعد از اتفاقات ۱۴۰۱ همهچیز برایم بدتر شد».
شین تجربه بازداشت یکماهه در دوران اعتراضات سال 1401 را دارد: «پس از این جریانات، دکتر دوز مصرف داروهایم را بیشتر کرد. پس از بازداشت پنیکها و اضطرابهایم خیلی شدید شد. تا پیش از آن حملات پنیکم شاید ماهی یک بار و یا صرفا وقتی که اتفاق خیلی بدی برایم میافتاد بود. اما الان تبدیل به یک اتفاق مداوم شده است. به مرور که اضطرابها و استرسهایم بیشتر شد، حملهها هم شدیدتر شدند».
روانپزشک به شین گفته است که ریشه اضطرابهای او بیرونی است و برای همین هم گاهی دارو به اندازهای که باید پاسخگو نیست: «یکی از داروهایی که مصرف میکنم لاماژین است. دکتر دوز این دارو را برایم بیشتر کرده اما گفت وقتی عامل اضطراب بیرونی است دارو هم نمیتواند کاری بکند. وقتی پنیکها شدید میشود داروی دیگری که برای حمله است هم مصرف میکنم. گاهی در طول روز چند مرتبه حملات پنیک شدیدی دارم و این موضوع خیلی اذیتم میکند».
شین شاغل است و این وضعیت در زمانهایی که سر کار است مشکلاتش را بیشتر میکند: «دوست ندارم کسی متوجه شود، اما چهکار کنم؟ البته روانپزشکم تکنیکهایی را برای چنین موقعیتهایی گفته است. البته وقتی حمله شدید است نه این تکنیکها کار میکند و نه دارو. میزان افسردگیام در شش ماه گذشته خیلیخیلی شدیدتر شده است. در دورههایی تراپیستم میگفت که وضعیتم خطرناک است و باید خیلی مراقب باشم. مثلا میگفت سعی کنم همیشه کسی کنارم باشد. میگفت درباره خودکشی مطلبی نخوانم. توی خانه وسیله تیز نگه ندارم. میزان داروهایی که در خانه دارم نباید از مقدار مشخصی بیشتر باشد که مبادا به خودم آسیب بزنم».
او میگوید در تابستان که وضعیت اجتماعی پرفشارتر بود اضطرابهای او هم خیلی بیشتر شده بود: «باید مراقب باشم و با استفاده از دارو، تکنیکهای روانشناس و روانپزشک، پیادهروی و با کار خیلی زیاد وضعیتم را کنترل کنم. اما وقتی وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما به این شکل است، مخصوصا برای زنان، چطور میشود وضعیت را کنترل کرد؟».
متغیر مهم تحولات اجتماعی
امیرحسین جلالی ندوشن، روانپزشک اجتماعی، معتقد است که اساسا منابع استرس در زنان بیشتر است. او به «شرق» میگوید: «در هر جمعبندی از چرایی افزایش و یا فراوانی کلی مشکلات رفتاری در زنان و دختران ایرانی، این موضوع را نباید نادیده گرفت که این گروه مهم جمعیتی، در چند دهه گذشته همواره تحت فشارهای مختلفی بودهاند. علاوهبر دلالتهای میدانی، پژوهشهای اجتماعی و روانشناختی نیز این موضوع را تأیید میکنند که منابع تولید استرس برای زنان متنوعتر از مردان است. به عنوان مثال، در خانه و خانواده تکلیفهای در نظر گرفته شده و انتظارات اجتماعی از زن در نقش مادری و زن خانه میتواند به عنوان منابع مولد استرس عمل کند. این مسئله در مورد استرسهای ناشی از نابرابریهای حقوقی یا تبعیضهای اجتماعی نیز باید مد نظر قرار گیرد. در حقیقت اثر تنش ناشی از نقشهای دوگانه و چندگانه زن به عنوان مدیر خانه و فردی که بیرون از خانه کار میکند و درعینحال همچون گذشته با این انتظار اجتماعی روبهروست که باید در خانواده و جامعه تمام و کمال عهدهدار مسئولیت باشد، مولد استرس و تنش قابل توجه میتواند باشد».
او معتقد است که این وجه موضوع را باید در کنار این گزاره قرار دهیم که اساسا زندگی در ایران پرتنش است: «براساس پژوهشهای انجامشده، میدانیم که دامنه تنشهایی که افراد در زندگی روزمره تجربه میکنند، فارغ از جنسیت و گروههای مختلف زیاد است. درواقع ناپایداریهای اقتصادی و وضعیت فرهنگی ویژه ایران از حیث گذار از جهان قدیم به تجدد، به عنوان عامل جدی تنشزا باید مد نظر باشد».
جلالی ندوشن در مورد افزایش آمار استفاده از دخانیات در میان زنان معتقد است که موضوع تابوهای اجتماعی و تعاریفی که از نقش زن در جامعه وجود دارد را در میان همه عوامل تنشزایی که منجر به اختلالات روانی و رفتاری و افزایش گرایش به مواد مخدر و سیگار میشود باید در نظر گفت و میافزاید: «همچنان زن ایرانی با سنجه زن نجیب یا عفیف با تعریف بیش از پنج دهه پیش ارزیابی میشود. از آن جمله زن عفیف بلند حرف نمیزند و یا سیگارکشیدن با نجابت ناسازگار است. با وجود این، دستکم در دو سه دهه اول پس از انقلاب که با چیرگی و تسلط نگاههای ایدئولوژیک روبهرو بودیم، یا به عبارتی نهادهای سنتی مثل خانواده، مدرسه یا نهاد دین کارایی بیشتری داشتند و افراد از آنها تبعیت میکردند، کمتر شاهد روی آوردن دستکم آشکار به شیوههای کنترل تنش که یکی از آنها استفاده از دخانیات و مواد مخدر است در میان زنان بودیم. اما به مرور زمان با کاهش قدرت سنت و به عبارتی شکلگیری چیزی که جامعهشناسان به آن «سلف زنانه» میگویند، وضعیت تغییر کرد».
این روانپزشک ادامه میدهد: «در دو سه دهه گذشته تصور بر این بود که آن ارزشها و مطالبههایی که در قالب جنبش زنان تعریف میشد، خواست اقلیت کمتری از زنان جامعه است. اما از سال ۱۴۰۱ به بعد مشخص شد که برخی نیازها و خواستههای کمتر سازگار با آن تعریف قدیمی، در بین جمعیت متدین جامعه هم کموبیش میتواند مقبولیت داشته باشد. یعنی دستکم این گروه از جامعه اگر خود از آن تبعیت نکند، اما آن را در گروه دیگری از جامعه برمیتابد و مدارای بیشتری روا میدارد. درواقع زنان صدایی پیدا کردند و آن تصورهای کلیشهای تا حدود زیادی کنار زده شد. در نتیجه بخشی از نمود افزایش مصرف دخانیات به طور مشخص یا عریان مصرفکردن آن در جامعه صرفا نمایان شد».
به عقیده او قبلا هم برخی زنان از دخانیات استفاده میکردند، اما دور از چشم همکاران یا اعضای خانواده. اما نیرویی که این نیازها را سرکوب میکرد، به واسطه تغییرات فرهنگی، اجتماعی و شرایط جدیدی که ایجاد شده دیگر کارایی ندارد. به عبارتی نوعی قدرت زنانه دربرابر نگاه مسلط مردانه ایجاد شده که سرکوب را بیاثر یا دستکم کماثر کرده است.
البته جلالیندوشن تأکید میکند که میزان گرایش به دخانیات، الگویی جهانی هم دارد: «ممکن است مثلا در جامعهای مصرف دخانیات در گروههای سنی مختلف به شکل معناداری کمتر از جامعهای دیگر باشد؛ چراکه پارامترهای فرهنگی یا موضوعات دیگری مثل تنظیمات اقتصادی یا نوع مالیاتی که بر دخانیات اعمال میشود، روی این مسئله تأثیرگذار است. اما به طور معمول یک برابری و نزدیکی نسبی را در سطح جهانی شاهد هستیم».
تغییر شکل مسئله زنان
به گفته جلالیندوشن در سالهای اخیر مسئله زنان دستور کار جدیدی پیدا کرده است: «در حقیقت موضوعات مربوط به حقوق و جایگاه زنان به موضوع اولویتدار روز حتی میان مردان و مردان مسلط در کاست قدرت تبدیل شده، تا جایی که گفته میشود یکی از سه پایه مهم ایدئولوژیک حکومت، موضوع زنان است که بیشتر در قالب پرسش نوع مواجهه با مسئله حجاب نمود پیدا میکند. اما طبعا برای زن ایرانی که امروز خواه در تهران یا روستایی در خوزستان زندگی میکند، این کشمکش و کشاکش حتی اگر در معنای بروز و تجلی قدرت زنانه هم باشد، رنج به همراه دارد. یعنی زندگی امروز یک زن در دل جنگی میان نگاههای مردسالار و نگاههای طرفدار برابری و در دل جدلهای روزمره میگذرد».
او ادامه میدهد: «از سویی اولویتیافتن حقوق زنان به این معنی نیست که راه صدساله، یکشبه سپری شده و اگر امروز جمعیتی از مردان به موضوعات زنان آگاهی پیدا کردهاند، یعنی قرار است در عمل هم با رویی گشاده، پیامدهای آن را هم بپذیرند. در بسیاری از مواقع موضوعات زیادی در کلام پذیرفته میشود ولی در عمل دربرابر آن مقاومتهای نهان و آشکار بروز میکند. کشمکش بر سر گذشتن مسالمتآمیز از چیرگی مردانه و میداندادن به زنان، در قالب خشونت در محل کار، خانواده یا در جامعه دیده میشود. وقتی توازن اجتماعی به هم میخورد، حتی در جهت عدالت و انصاف پیامدهایی به همراه خواهد داشت. هرچند آن را در شکل روند طبیعی یک گذار باید فهمید و گذر از آن به سمت وضعیتی نو را تسهیل و نه تحدید کرد».
به عقیده او، زندگی در ایران در سالهای اخیر از حیث همین کشاکش برای برابری و وضعیت عدم تبعیض، سطح مضاعفی از ناآرامی و تنش را برای زنان به همراه داشته است: «وقتی افراد در حالت سازگار یا پذیر زندگی میکنند، آسودهترند. مثل نگاهی که زنان در قدیم داشتند، مثل مادربزرگهایمان که فکر میکردند همیشه حق با مرد است و اوست که تعیین میکند و حکم میدهد که مثلا زن از خانه بیرون برود یا نرود. این پذیرش یا بهعبارت دقیقتر وادادگی بهظاهر آرامش به همراه دارد؛ گرچه در درازمدت سلامت روانی و حتی فیزیکی فرد را زایل میکند. هرچند زندگی کمتنشتری را در مقطع زمانی مشخصی برای فرد به ارمغان بیاورد».
این متخصص ادامه میدهد: «اما وقتی فرد آگاه میشود یا تغییر در روندهای اجتماعی به او این آگاهی را میدهد که میتواند بیرون از خانه کار کند و به اندازه مردان حقوق داشته باشد، یا حق دارد به اندازه آنها حق انتخاب داشته باشد، در این صورت، ویژگیهای فیزیکی و فیزیولوژیک او باید به عنوان بخشی از زیست انسانیاش مد نظر قرار بگیرد و نباید منبع محرومیت او تلقی شود، بلکه جامعه و سیستم کاری باید خودشان را با زن هماهنگ کنند».
مصرف دخانیات؛ نوعی برونریزی
به گفته جلالی ندوشن، تا پیش از این زنان بیماریهای مختلفی را تجربه میکردند که بخش زیادی از آن به دلیل تخلیهنشدن تنش بود و در بیماریهای روانتنی مانند فشار خون، دردهای پراکنده بدنی و خستگی مزمن یا احساس تلخکامی خودش را بروز میداد. اما الان بخش زیادی از این تنشها برونریزی میشود. مثلا ممکن است بخش زیادی از این تنشهای متراکم، به شکل مصرف دخانیات و حتی مخدر تخلیه شود. میگوید: «این به معنی بهتر یا بدتر شدن وضعیت نیست. چون مصرف دخانیات هم موجب ازبینرفتن بدن و ذهن میشود. در واقع ما باید آرزومند جامعهای باشیم که صداها در آن شنیده میشود. وضعیتی را باید ایجاد کنیم که در آن نه نیاز به آشوب و ریختن به خیابان باشد و نه خودخوری یا مصرف گسترده سیگار و مخدر».
نکته دیگر این است که در ایران نمیتوان به طور مشخص گفت مصرف دخانیات در کدام قشر بیشتر است. این روانپزشک دراینباره توضیح میدهد: «در حد بررسی من پژوهشی به صورت دقیق این وجه موضوع -فراوانی طبقاتی مصرف دخانیات- را بررسی نکرده است. اما چیزی که میتوان حدس زد این است که در ایران مصرف دخانیات موضوعی طبقاتی نیست. اما اگر چنین وضعیتی هم متصور باشد، احتمال فراوانی مصرف در طبقات پایینتر منطقیتر به نظر میرسد. طبیعتا پول، رفاه به همراه دارد. اگر بیماری ایجاد شود، فرد مرفه میتواند به بهترین پزشک مراجعه کند. اگر مثلا دستگاه یا ابزاری الکترونیکی در خانه فرادستان عیب کند، بلافاصله میتوانند به صورت آنلاین بهترین جایگزین موجود در بازار را سفارش دهند. این وضعیت -ایراد بدن یا ابزار- برای یک فرد فرودست، اگر باعث محرومیت از سلامت یا ابزار جایگزین نشود، دستکم یک راه پرپیچوخم و پرتنش را برای رفع عیب، بررسی پزشکی یا مداوا و جایگزین به همراه دارد. بنابراین طبقات پایینتر به دلیل محرومیتهای موجود بیشتر در معرض آسیبهای روانی-رفتاری و از جمله استفاده دخانیات قرار دارند».
علل افزایش افسردگی
او به مصرف بیشتر داروهای ضداضطراب و افسردگی در زنان هم اشاره میکند. اما پیش از آن تأکید میکند که علاوهبر افزایش آگاهی در این زمینه در سالهای اخیر، اساسا زنان تمایل بیشتری به دریافت خدمات روانپزشکی و روانشناسی دارند و این موضوع نیز الگوی جهانی دارد: «تحلیل جهانی این است که اساسا منابع تنش برای زنان بیشتر است و درعینحال زنان گشودگی بیشتری برای دریافت کمک و بهرهگیری از خدمات درمانی دارند. نکته دیگر این است که در فرهنگهای بستهتر و مردسالار، مردان تنشهایی که تجربه میکنند را کمتر بروز میدهند. این موضوع حتی در پژوهشهای ملی و نه صرفا پژوهشهای بالینی هم مشهود است. مردان به علت کلیشههای اجتماعی موجود، حرفزدن راجعبه تنش یا افسردگی را برخلاف مردانگی میدانند».
موضوع دیگری که این روانپزشک به آن اشاره میکند، علل و زمینههای فیزیولوژیک در زنان است که میتواند بروز افسردگی و اضطراب را در این گروه بیشتر کند: «اصولا شیوع بالاتر افسردگی و اضطراب در زنان مسئلهای پیچیده است که تحت تأثیر ترکیبی از عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی قرار دارد. از حیث عوامل زیستی، زنان در دوران بلوغ، قاعدگی، بارداری، پس از زایمان و یائسگی تغییرات هورمونی را تجربه میکنند که میتواند بر خلقوخو تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، استروژن و پروژسترون میتوانند شیمی مغز را تحت تأثیر قرار دهند و بر تنظیم خلق و پاسخ به استرس تأثیر بگذارند. از سویی، برخی از عوامل ژنتیکی که بر افزایش احتمال بروز اختلالات خلقی اثر میگذارند، ممکن است در زنان شایعتر باشد یا به شکل متفاوتی بروز کنند. در کنار این مسئله، چنانکه پیشتر اشاره شد، انتظارات اجتماعی میتواند فشار بیشتری بر زنان وارد کند تا نقشهای مختلفی مانند مراقبتکننده، همسر یا کارمند را به حد کمال ایفا کند».
او در توضیحات بیشتری میگوید: «در سطح جهانی، زنان بیشتر از مردان احتمال دارد که تجربههای آزار جنسی، خشونت خانگی و آزار عاطفی را تجربه کنند. این تجربیات آسیبزا عوامل خطر قوی برای افسردگی و اضطراب محسوب میشوند. از سوی دیگر، با اینکه زنان معمولا بهطورکلی شبکههای حمایت اجتماعی قویتری دارند، اما ممکن است در مواجهه با چالشهای عاطفی، احساس انزوای اجتماعی یا انگ بیشتری را تجربه کنند، بهویژه در فرهنگهایی که انتظارات جنسیتی سختگیرانهای دارند. ارزیابیهای فراملی نشان میدهد که زنان در بسیاری از نقاط جهان با سطوح بالاتری از تبعیض جنسیتی روبهرو هستند که میتواند به ناامنی اقتصادی و استرس منجر شود، که هردو عامل خطر برای مسائل بهداشت روانی هستند».
به گفته او، پژوهشها نشان میدهد زنان بیشتر از مردان از راهبردهای مقابلهای متمرکز بر احساسات، مانند نشخوار فکری، استفاده میکنند که با تجربه طولانیتر احساسات منفی و افزایش خطر افسردگی و اضطراب همراه است: «برخی مطالعات هم نشان میدهد که زنان ممکن است عواطف را با شدت بیشتری نسبت به مردان تجربه کنند یا دربرابر استرسهای بینفردی واکنشپذیرتر باشند که میتواند آنها را دربرابر اختلالات اضطرابی و خلقی آسیبپذیرتر کند».
نوعی مقاومت زنانه
از سوی دیگر، برخی متخصصان و جامعهشناسان معتقدند یکی از علل افزایش مصرف دخانیات این بوده که برنامههای پیشگیری ناموفق بودهاند. از جمله سیمین کاظمی، جامعهشناس که دراینباره به «شرق» میگوید: «از طرفی قلیانکشیدن از نظر بسیاری رفتار پرخطر به حساب نمیآید و انتشار اطلاعات نادرست درباره قلیان و سیگارهای لایت، باعث شده خطرات آنها بهدرستی ادراک نشود. حالا قلیانکشیدن به عنوان یک تفریح بین بخشی از جامعه محبوبیت دارد و از آنجا که مرزهای جنسیتی تفریح درحال کمرنگشدن هستند، زنان هم ممکن است بیشازپیش و در کنار مردان و خانواده و دوستان به چنین تفریحی روی بیاورند و بهتدریچ دچار اعتیاد و تبعات آن شوند».
به عقیده او، در تبلیغات عمدتا غیررسمی سیگار، با استفاده از دیدگاه جنسیتزده حاکم بر جامعه، سیگارهای لایت به عنوان زنانه معرفی میشوند: «به طوری که انگار به زنان اطمینان میدهند که این نوع سیگار جنسیتی شده که سبک و زنانه است، آسیبزا نخواهد بود و زنان را به سیگارکشیدن ترغیب میکنند. افزایش سیگارکشیدن زنان دلایل دیگری هم دارد، از جمله اینکه بخشی از زنان جوان برای نمایش سبک زندگی مدرن و متفاوت و مقاومت دربرابر محدودیتها به سیگارکشیدن روی میآورند و البته به این ترتیب به سلامت خودشان آسیب میزنند».
او ادامه میدهد: «این را هم باید در نظر داشت که سیگار در ایران بدون محدودیت سنی و مثل کالاهای دیگر عرضه میشود. دسترسی به آن آسان و قیمتش نسبتا ارزان است. از طرف دیگر، برنامه پیشگیری از دخانیات ناموفق است و مرجعیت علمی وزارت بهداشت در یک دهه اخیر ضعیف شده است. ضمن اینکه مردم کمتر از گذشته به پیامهای وزارت بهداشت در حوزه سلامت اعتماد میکنند و منبع اطلاعاتشان به مجاری غیررسمی و غیرعلمی تغییر پیدا کرده است. این موضوع یکی از عوامل مهم افزایش گرایش به سیگار و الکل و روانگردانها، هم در میان مردان و هم زنان است».
این جامعهشناس به مشکلات روانپزشکی نیز اشاره میکند: «بهطورکلی میزان افسردگی و اضطراب میان زنان بیشتر از مردان است، که البته گاهی در این مورد اغراقهایی هم صورت میگیرد که باید متوجه آن بود. در مورد شیوع بالای اضطراب و افسردگی میان زنان تبیینهای مختلفی میتوان ارائه داد».
شیوع بیشتر افسردگی در زنان خانهدار
کاظمی در توضیح علل این موضوع میگوید: «یکی اینکه ممکن است زنان بیشتر از مردان مشکلات روانیشان را افشا کنند و رفتار بیماری و درمانجویی آنها متفاوت از مردان باشد؛ یعنی ممکن است مردان به علت تفکر مردسالارانه مبنیبر اینکه «مرد باید قوی و مقاوم باشد و بیمار نشود»، تا وقتی این بیماریها موجب اختلال عملکرد آنها نشود، مشکلشان را بیان نکنند. در مقابل زنان با تجربه سطوح پایینتری از اضطراب و افسردگی، مشکل و برچسب بیماری را بپذیرند، در تحقیقات بیان کنند یا برای درمان مراجعه کنند».
به گفته او، تبیین دیگر این است که زنان و مردان تجربیات متفاوتی دارند و نابرابری جنسیتی موجب میشود زنان فشارهای اجتماعی را تحمل کنند: «موجب میشود زنان بیشتر در خانه باشند و زندگیشان تحت تبعیض در سطوح مختلف باشد. همین زمینه را برای افسردگی و اضطراب فراهم میکند. در همین مورد باید بگویم که نتیجه مطالعات متعدد در ایران نشان میدهد که شیوع افسردگی در زنان خانهدار بیشتر از زنان شاغل است. ما میدانیم که میزان مشارکت اقتصادی زنان حدود 14 درصد است؛ یعنی اکثریت زنان از نظر اقتصادی غیرفعال و خانهنشین هستند. با این وصف وقتی میزان شیوع افسردگی زنان بیشتر میشود، دیگر جای تعجب ندارد، بلکه جای تأسف دارد که در این کشور تا این اندازه به وضعیت زنان بیاعتنایی میشود»./شرق