شفا آنلاین>جامعه>روز حادثه پدر خانواده به دليل «شك و ترديدي» كه به همسرش داشته وارد خانه مادر همسرش در شرق تهران ميشود و همسرش را با ۱۳ ضربه چاقو مقابل چشمان فرزندانش به قتل ميرساند.
حالا پنج سال است كه از روز حادثه ميگذرد. «فرزاد» پسر كوچك خانواده كه اكنون ۱۲ سال دارد هنوز به دليل اينكه از وضعيت روحي صد در صد مناسبي برخوردار نيست، تحت پوشش موسسه خيريه مهر آفرین است. فرزاد بعد از حادثه «دچار لكنت زبان» ميشود و به خاطر خطايي كه در تعيين سطح هوش او از سوي برخي مراكز انجام شده بود ابتدا به مدرسه استثنايي فرستاده ميشود، اما چندي بعد با پيگيري مددكاران اجتماعي با فرض اينكه سطح هوش او درست تشخيص داده نشده به مدارس عادي منتقل ميشود.
چنين پروندههايي در اين موسسه زياد است. اولين قتل خانوادگي كه به اين موسسه معرفي شده مربوط به سال ۱۳۸۴ است؛ پدر، پسر ۵ ساله خود را به ستون خانه بسته بود و همسر خود او را مقابل چشمان فرزندش سر بريده بود. اين پسر بچه ۲۴ ساعت به ستون خانه بسته شده بود. در نهايت هم همسايهها متوجه ميشوند و به پليس گزارش ميدهند. در حال حاضر اين موسسه ۱۲ قرباني و شاهد قتلهاي درون خانواده را تحت پوشش خود دارد. بيشترين موارد مربوط به بخشهاي جنوبي كشور است. بسياري از مواقع وقتي قتلهاي خانوادگي يا ناموسي در صفحات حوادث روزنامهها منتشر ميشود مددكاران موسسه تلاش ميكنند كودكان قرباني را پيدا كنند. مدتي پيش در آذربايجان غربي پدري مقابل چشم سه فرزندش، همسر خود را به قتل ميرساند. با انتشار اين خبر مددكاران سه كودك را شناسايي و آنها را تحت پوشش قرار ميدهند و چون اكثر اين خانوادهها از قشر ضعيف هستند و در فقر فرهنگي به سر ميبرند اين موسسه به اين خانوادهها كمك ميكند.
حالا «اعتماد» در اين گزارش طي گفتوگو با مددكار و يكي از مديران موسسه خيريه مهر آفرین به جزييات پرونده فرزاد؛ يكي از كودكان قتل پرداخته و در ادامه با رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران پروندههاي مشابه را آسيبشناسي كرده است.
پسر اول مابهالتفاوت ديه را پرداخت و چهارپايه را از زير پاي پدرش انداخت
يكي از مددكاران اين موسسه در مورد پروندهاي كه براي اين كودك تشكيل شده به «اعتماد» ميگويد: «اين خانواده دو پسر و يك دختر دارند؛ پسر بزرگ متولد ۱۳۷۷، دختر متولد ۱۳۸۰ و فرزاد متولد ۱۳۹۰ است. سال ۹۷ دختر نوجوان خانواده در حالي كه رنگ به چهره نداشت به ما مراجعه كرد و گفت دليل اينكه به شما مراجعه كردم اين است كه پدرم، مادرم را به قتل رسانده. از او پرسيدم ميتواني در مورد حادثه صحبت كني؟ روبرويم نشست و گفت ميتوانم. بعد توضيح داد كه خانه مادربزرگشان بودند و مادرشان در آشپزخانه بوده. در همان حين پدرش زنگ در خانه را زده و مادربزرگش به سمت حياط رفته و در را باز كرده. پدرشان ابتدا مادربزرگشان را كتك زده و سپس به سمت مادرشان حمله و حدود ۱۳ ضربه چاقو به گردن و دست و پاي مادرشان زده و قصد داشته در همان وضعيت او را به داخل حياط ببرد و سرش را از تنش جدا كند، اما چون مادربزرگ شان و بچهها جيغ و داد كردند پدر فرار كرده است.»
او همچنين ميگويد: «پدر خانواده اعتياد نداشت، اما به خاطر اختلالات روحي و رواني به همسرش شك داشت كه خب شك او هم درست نبود و توهمات ذهنيش بود. متهم يك روز بعد از اين اتفاق خودش را به پليس معرفي كرد. پس از اين حادثه موسسه براي اين خانواده پرونده تشكيل داد تا از كودكان قرباني حمايت كند. فرزاد، فرزند آخر به خاطر اينكه بيشفعال بود تحت نظر روانشناسان موسسه قرار گرفت. هر سه فرزند خانواده بعد از به قتل رسيدن مادرشان خانه مادربزرگشان زندگي ميكردند تا اينكه مادربزرگ به دليل كهولت سن فوت كرد. اقوامشان براي آنها خانهاي اجاره كردند تا هر سه بچه در كنار هم زندگي كنند، اما چون رفتارهاي پسر بزرگ با فرزاد خشونتآميز بود ما مجبور شديم فرزاد را تحت پوشش موسسه درآوريم. فرزاد روز حادثه ۷ سال داشت و بچه بود. حتي روزهاي اول كه روانشناس ميخواست با فرزاد صحبت كند او حاضر نميشد روي صندلي بنشيند و فقط جيغ ميكشيد. مددكاران و مشاوران توانستند اين حادثه را در ذهن فرزاد كمرنگ كنند نه اينكه از بين ببرند. چون اين حادثه هيچوقت از ذهن فرزاد پاك نميشود.»
اين مددكار در مورد قصاص پدر خانواده توسط فرزند اولش ميگويد: «با اينكه برخي از اقوام خانواده مخالف قصاص پدر بودند، اما پسر بزرگ خانواده مابهالتفاوت ديه را تامين و پرداخت كرد و بدون اينكه به كسي بگويد به زندان رفت و خودش چهارپايه را از زير پاي پدرش انداخت. بعد هم به اقوام و خواهرش اعلام كرد كه حكم قصاص را اجرا كرده است.»
مدير يكي از مراكز اين موسسه نيز در مورد وضعيت روحي فرزاد به «اعتماد» ميگويد: «هوش فرزاد مرزي عنوان شده است. حالا به لحاظ پزشكي بايد ديد به خاطر آن اتفاق بوده كه هوش او مرزي عنوان شده يا نه! فرزاد چون شاهد آن حادثه تلخ بود، دچار لكنت زبان شده و كلمات را درست بيان نميكرد. حتي مفهوم كلمات را درست نميدانست، اما حالا حدود شش، هفت ماه است كه با جلسات گفتار درماني تكلمش بهتر شده. فرزاد بچه پرخاشگري نبود، اما حين بازي با بچههاي ديگر آنها را به عقب هل ميداد و خب اين موضوع نشان از خشم دروني اين كودك بود كه البته حالا اين رفتار او از بين رفته است.»
او در پاسخ به اينكه تا به حال فرزاد از روز حادثه حرفي زده يا نه، ميگويد: «تا الان اصلا نه ما چيزي از او پرسيديم و نه خودش چيزي گفته، اما روانشناسان ميگويند اگر از فرزاد در مورد روز حادثه پرسيده شود، پاسخ ميدهد.»
حس انتقام در اين كودكان هميشه زنده است
«حسن موسوي چلك» رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران در مورد قتلهايي كه داخل خانواده مقابل چشمان فرزندان اتفاق ميافتد به «اعتماد» ميگويد: «برخي قتلها جلوي چشمان فرزندان رخ ميدهد. حالا اين نوع قتلها گاهي از طريق پدر و مادر در محيط خانه صورت ميگيرد و گاهي از طريق افراد غريبه در خيابان يا در محيط خانه. مثل سارقي كه وارد خانهاي ميشود و مقابل اعضاي خانواده با مادر رفتارهاي شنيع انجام ميدهد يا يكي از اعضاي خانواده را به قتل ميرساند. اين نوع قتلها كه مقابل چشمان فرزندان خانواده به وقوع ميپيوندد از چند مورد قابل بررسي است. اولين مورد، خشونت است؛ فرزند يا فرزنداني كه شاهد صحنه به قتل رسيدن مادر يا پدر خود هستند بدترين نوع خشونت را تجربه ميكنند و طبيعتا اين صحنه تا هميشه در ذهن اين كودكان باقي ميماند. اين موضوع پيامدهاي رواني اجتماعي زيادي همراه دارد كه البته با توجه به سن و جنسيت كودكان متفاوت است. مورد دوم، حس انتقام است كه هميشه درون اين كودكان زنده است. اگر حس انتقام در اين كودكان كنترل نشود در آينده خود آنها تبديل به افرادي ميشوند كه خشونت را اعمال ميكنند. مورد سوم، اضطراب و ترس است كه خود اين ترسها و اضطرابها ميتواند روي عملكرد اين كودكان تاثير بگذارد. فرض كنيد كودك در سني است كه مدرسه ميرود طبيعتا در انجام وظيفه درس خواندن به واسطه ديدن آن صحنه دچار مشكل ميشود يا اگر اين كودك در گروههايي عضويت دارد حضورش در آن گروهها كمرنگتر ميشود يا اصلا نميتواند در آن گروهها حاضر شود. اين كودكان وقتي مادر يا پدر خود را اينگونه از دست ميدهند احساس بيپناهي نيز ميكنند.»
موسوي چلك همچنين ميگويد: «اگر در چنين شرايطي افرادي كه حضورشان در زندگي اين كودكان موثر است دور و اطراف اين كودكان نباشند يا حمايتهاي رواني- اجتماعي به موقع و درست انجام نشود يا دسترسي اين كودكان به خدمات مشاوره، روانشناسي و مددكار اجتماعي وجود نداشته باشد آنها نسبت به مسائل اطرافشان آسيبپذيرتر خواهد شد. حتي در مواقعي اين كودكان به روانپزشك جهت دريافت دارو نياز خواهند داشت. متاسفانه گهگاهي شاهد اين نوع قتلها هستيم. كودكاني كه شاهد قتلهاي خانوادگي با هر انگيزهاي هستند، اعتمادشان به خانواده كمتر ميشود. به هر حال خانواده امنترين محيط براي هر انسان محسوب ميشود. خود اين حس ناامني ميتواند باعث شود اين كودكان در آينده از خانه فرار يا اقدام به خودكشي كنند. چون ديگر خانواده را امين و قابل اعتماد نميدانند. ضمن اينكه برخي مواقع ديدن چنين صحنههايي براي كودكان جنبه يادگيري نيز ميتواند داشته باشد. يعني اين كودكان امكان دارد در آينده خودشان همين رفتارها را نسبت به افراد ديگر داشته باشند. كودكاني كه صحنه قتل را در خانههايشان از نزديك شاهد هستند بهشدت از نظر رواني آسيبپذيرتر خواهند بود. بنابراين بايد دسترسي اين كودكان به خدمات رواني - اجتماعي آسان باشد. مدت زمان دريافت اين خدمات نيز بستگي به سن، تجربه، حمايتهاي اطرافيان و شخصيت هر كودك دارد كه مدت درمان را هم بايد تيم تخصصي تشخيص دهند. از آنجايي كه تاثيرپذيري در هر فرد و كودك متفاوت است و بستگي به شخصيت هر كودك دارد، اگر سه كودك در يك خانواده شاهد قتل مادر توسط پدرشان يا برعكس باشند تاثيري كه اين حادثه روي هر كدام از آنها ميگذارد قطعا شبيه به هم نخواهد بود.»