شفا آنلاین>اجتماعی>در تازهترین طرح
پلیس آگاهی پایتخت، ٣٠ سارق، زورگیر و مالخر که موبایلقاپی میکردند،
دستگیر شدند؛ از جمله یک قهرمان کشتی که میگوید برای هیجان سرقت میکند و
بلاگری است که عکس سرقتهایش را به اشتراک میگذارد و از این طریق
دنبالکنندههای صفحهاش را بیشتر و بیشتر میکند.
به گزارش شفا آنلاین:سردار علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت صبح دیروز درباره این طرح گفت: با اجرای این طرح از سوی همکارانم در معاونت مبارزه با سرقتهای خاص، 30 سارق، زورگیر و موبایلقاپ که در قالب چند باند فعالیت میکردند، دستگیر شدند.
وی تصریح کرد: در بازرسی مخفیگاه متهمان دستگیر شده، یک قبضه کلت
کمری و 205 دستگاه گوشی تلفن همراه مسروقه کشف شد و 10 نفر از مجرمان
دستگیر شده مالخرانی هستند که اقدام به خرید اموال مسروقه از سارقان
میکنند. وی با بیان اینکه طرحهای پلیس آگاهی به صورت هفتگی اجرا خواهد
شد، بیان کرد: با تعامل خوبی که با دستگاه قضا شده است، تلاش بر این است که
نهایت مجازات برای افراد دستگیر شده در نظر گرفته شود و باتوجه به تکرار
جرم از سوی این افراد، به هیچ عنوان در مجازات آنها تخفیف داده نخواهد شد.
صورتش پر از خالکوبی و جای چاقو است. او بلاگری معروف است که عکس دزدیهایش را در فضای مجازی منتشر میکرد تا تعداد دنبال کنندگانش بیشتر شود.
من عاشق خالکوبیام، تصور میکنم با این خالکوبیها، بیشتر جلب توجه میکنم! میدانید من یک بلاگر هستم و میخواهم بیشتر دیده شوم. البته بلاگر سارقان هستم!
عکس خالکوبیهایم را در اینستاگرام میگذاشتم و به این شیوه فالوور جذب میکردم. اما اگر برای دیگران میخواستم تبلیغ بگذارم از 2 میلیون تومان به بالا میگرفتم.البته عکس اموال مسروقه را هم در پیجم قرار میدادم تا جلب توجه کنم.
یعنی تمام اعضای عضو صفحهام خلافکار بودند. من سارقم و دوستانم سارق هستند و دوستانشان هم سارق. صفحه را به همدیگر معرفی می کردند. از طرفی افراد معمولی که دنبال خالکوبی نیستند، معمولا خلافکارها این خالکوبیها را در این حد انجام میدهند. من تصاویر دیگری هم که در اینستاگرامم گذاشتم عکسهایی از خودم بود، اما معمولا با گوشیهای سرقتی و برای خودنمایی خودم به دیگران که البته همین مسئله هم دستم را روکرد.دشمنی کردند با من و مرا لو دادند.
من و دوستم سوار بر موتورسیکلت میشدیم و در خیابانها پرسه میزدیم. گاهی سوژههایم را پشت چراغ قرمز انتخاب میکردم و گاهی در خیابانها. معمولا افرادی که شیشه ماشینهایشان پایین بود از یک لحظه غفلت آنها استفاده کرده و گوشیهایشان را میقاپیدم.
از 16سالگی سرقت میکنم. البته سابقه درگیری هم دارم. گوشیقاپی را هم در زندان از زندانیان دیگر یاد گرفتم و به اندازه انگشتهای دستم به زندان افتادم چون حالا دیگر یک گوشیقاپ حرفهای هستم.
با پولی که از راه سرقت به دست آوردم دندانهایم را روکش طلا گذاشتم. این کار را هم برای جلبتوجه انجام دادم. من خیلی دلم میخواهد در چشم بقیه باشم و به من توجه کنند. شاید چون در دوران کودکی کمتر به من توجه شده است.
در میان سارقانی که در تازهترین طرح پلیس آگاهی پایتخت
دستگیر شده، مردی جوان به چشم میخورد که میگوید کشتیگیر حرفهای است و
مقام قهرمانی دارد. او مدعی است فقط به خاطر هیجان سرقت میکند.
موبایل و کیفقاپی میکردم.
شاید برایتان خندهدار و عجیب باشد. من هیجان سرقت را دوست دارم. اینکه میتوانم کیف یا گوشی مردم را از دستشان بقاپم برایم مثل برنده شدن در مسابقه بود.
من دوست ندارم وارد خانههای مردم شوم چون به نظرم نباید وارد حریم شخصی مردم شد؛ مثلا ممکن است عکس زن و بچه مردم روی دیوار باشد و آنها راضی نباشند که عکس ناموسشان را ببینم! من حتی وارد عکسهای شخصی موبایلهای سرقتی هم نمیشوم چون شاید مالباختهها راضی نباشند!
حماقت. من کشتیگیر بودم و مقام قهرمانی کشوری دارم اما رباط پاهایم پاره شد و دیگر نمیتوانستم کشتی را ادامه بدهم. حتی شاگرد داشتم و به صورت خصوصی هم آموزش کشتی میدادم اما پس از این حادثه دیگر نتوانستم. بیکار شده بودم و از روی حماقت به سرقت روی آوردم.
این دومین بار است که دستگیر میشوم. سابقه قبلیام سرقت گوشی و کیفقاپی بود که حدود 7 یا 8 سال زندان بودم.
23 سال بیشتر ندارد اما بیش از 11 بار به جرم سرقت دستگیر و
زندانی شده است. میگوید مدتی قبل که دیگر از ارتکاب سرقت خسته و پشیمان
شده بود خودش را به آتش کشید تا به زندگیاش پایان بدهد اما زنده ماند. گفت
و گو با این سارق سابقهدار را در ادامه میخوانید.
موبایل قاپی اما من دیگر نمیتوانستم گوشی بقاپم. این اواخر فقط موتورسوار بودم. چون جنون سرعت دارم و موتورسوار حرفهای هستم. به طوریکه در مسابقات سرعت همیشه برنده بودم و فقط در این زمینه تخصص دارم، راستش با این دستها دیگر نمیتوانم گوشیهای مردم را از دستشان بقاپم.
جوان سارق دستانش را که آثار سوختگی روی آن دیده میشود نشان میدهد و میگوید: دستانم را ببینید؛ سوختهاند. من دیگر با این دستها نمیتوانم گوشی بقاپم. میدانید چرا؟ چون خودم را آتش زدم.
چون دیگر از این زندگی خسته شده بودم. از سرقت و زندانی شدن. یک حس عذاب وجدان داشتم. دیگر نمیخواستم با این دستها موبایل مردم را سرقت کنم. چون هر بار که از زندان آزاد میشدم توبه میکردم که دیگر سمت خلاف نروم اما هر بار توبهام را میشکستم. از اینکه اراده قوی نداشتم، خسته شده بودم. از خودم بدم میآمد و به همین دلیل بود که بنزین تهیه کردم و در خیابان خودم را آتش زدم اما مردم به دادم رسیدند و زنده ماندم.
میخواستم هزینه درمانم را تامین کنم.