شفا آنلاین>آنها كه دو، سه دهه قبل سريالهاي صدا و سيما را ميديدند، خاطرشان هست در سريال خانه سبز، مردان هر خانه كيسههاي پسماند خانه خود را سر ساعت 9 شب پايين ميآوردند و گپزنان در انتظار ماشين حمل پسماند كه موسيقياي هم براي خبر كردن اهل محل پخش ميكرد، ميماندند تا پسماند خود را تحويل دهند. كسي نفهميد چرا در نتيجه يك تصميم اشتباه فكرنشده، ماشينها ديگر پسماند را از دست شهروندان نگرفتند، مخزنهاي بزرگ و زشت پسماند سر هر كوچه سبز شدند و اين عادت خوب از بين رفت. هر قدر شهرداري تاكيد كرد پسماندهاي خود را ساعت 9 شب در مخزن بگذاريد، كمتر كسي گوش كرد. نتيجه اينكه نظم و ترتيب تحويل پسماند در ساعتهاي معين از بين رفت و به جاي آن مخازن اغلب آلودهاي آمدند كه هر كس هر ساعتي هر چه دلش ميخواست را در آنها ميانداخت و خلاص!
دو، سه دههاي كه گذشت و بار فاجعهبار مخلوط شدن پسماند تر و خشك داشت كمر مديريت شهري ما را ميشكست، تازه شهرداري به فكر افتاد كه اي دل غافل! همان كاري كه قبلا ميكرده درست بوده و شروع كرد به انجام آزمايشي طرح كاپ (كاهش پسماند). بر اساس اين طرح، قرار شده بود شهروندان پسماند تر و خشك را از هم جدا كنند يا در مخازن جداگانه بيندازند يا ماشينهاي حمل پسماند اين پسماندها را در روزها و ساعتهاي معيني از شهروندان تحويل بگيرند. براي آساني كار، شهرداري مخزنهاي جداگانه پسماند تر و خشك را تحويل هر خانه داد. بروشورهايي هم در محلاتي كه قرار بود اين طرح در آنها به صورت آزمايشي پياده شود، پخش و مخازن كوچهها هم جمعآوري شد، به اين اميد كه با تفكيك پسماند از مبدا، كمك بزرگي به حل مشكل پسماند پايتخت شود.
با وجود مدتي كش و قوس و مقاومت شهرداري، اين طرح عاقبت شكست خورد. در بسياري محلات و كوچهها شهروندان پسماندهاي مخلوط خود را در جاي خالي مخزنها رها ميكردند، حالا مشكل راه افتادن شيرابهها و پخش شدن پسماندها در خيابان و بوي بد به مشكلهاي قبلي اضافه شده بود. با وجود تاكيد مدام و مدام شهرداري و برنامه نسبتا مرتب ماشينهاي حمل پسماند، كار به سامان نرسيد و مخازن پسماند دوباره سر جاي خود برگشت.آشهمان آش و كاسه همان.
چرا يكي از بزرگترين طرحهاي شهرداري تهران كه ضمن كمك مهم به محيط زيست، ميتوانست بار بزرگي از دوش مديريت شهري بردارد، عاقبت خوشي پيدا نكرد؟ جواب را شايد بتوان در چند عامل مهم خلاصه كرد كه البته هر كدام از اين عوامل نياز به بررسي جداگانه كارشناسي دارد.
اول، از بين بردن عادتي كه بيش از 2 دهه ريشه كرده و جايگزين كردن با عادتي ديگر كار دشواري است و شهرداري بايد بيشتر تاكيد ميكرد و كار را ادامه ميداد و زود خسته نميشد.
دوم، هيچ عامل بازدارندهاي براي طرح كاپ تعريف نشده بود. يعني رها كردن پسماندها وسط خيابان كه در كشورهاي توسعهيافته جريمهاي سنگين دارد، در تهران نه جريمهاي داشت و نه هيچ عامل انتظامي وظيفهاي براي مداخله داشت.
سوم و از همه مهمتر، مردم در اين طرح نه ديده شدند و نه دخالتي كردند. در هيچ يك از محلات آزمايشي رويدادي براي آگاه كردن و جلب همكاري شهروندان برپا نشد. هيچ مسوول شهري نيامد از فعالان محلي و نهادهاي مدني مانند شوراياري محل براي درگير كردن اهالي كمك و همفكري بگيرد. مردم به عنوان ركن اصلي به كمك براي پاكيزگي شهر دعوت نشدند. در صدا و سيما هم كه فراگيرترين رسانه كشوري است، كلامي درباره آن نگفتند يا اگر گفتند، هيچ به قد و قواره طرح به آن عظمت نميخورد. به بيان روشنتر، طرح با خود سرمايه اجتماعي بدنه جامعه يعني اعتماد و ياري مردم را نداشت.
نتيجه اينكه يك دستور حاكميتي از بالا آمد، مسوولان به وظايفي كه برايشان تعيين شده بود، كم يا بيش عمل كردند و بعد از مدتي، خبر شكست به همان بالادستيها رسيد و دوباره مديريت شهري ماند و كوه مشكل حجم و بازيافت پسماند و محيط زيست آلوده!