ناکارآمدی مفهوم پیچیدهای نیست؛ به فرض مثال شما به بانک میروید و کارتان باید در مدت زمان مشخصی انجام شود؛ اما میبینید یک نفر بدون نوبت کارش را انجام میدهد و وقت شما بیشتر گرفته میشود
شفاآنلاین>سلامت> «نشنیدن صدای نسل جدید باعث میشود شکاف بین حاکمیت و مردم بیشتر و بیشتر شود که این موضوع قطعاً مخاطرهانگیز است، چون زمانی که گفتوگو از بین میرود جانشین آن خشونت و پرخاش است.
به گزارش شفاآنلاین:پس از رخدادهای چند ماه گذشته در ایران، میلاد دخانچی، دکترای مطالعات فرهنگی از دانشگاه کویینز کانادا و مدرس، نویسنده و منتقد سینما و مجری سابق صداوسیما تحلیلهایی در مورد این رخدادها و بهویژه نقش نسل جوان در این اتفاقات و مطالبات و خواستههای آنها ارائه داد که بهانهای برای گفتوگو با او شد. این مدرس و نویسنده معتقد است نسل جدید اغلب میداند چه چیزی را نمیخواهد، اما انسجام معرفتی مشخص و قابل رصدی در اینکه چه میخواهد ندارد.
تحلیل شما از اتفاقات چند ماه گذشته در ایران چیست؟
به نظر من ریشه اصلی اعتراضات اخیر برخی ناکارآمدیها در وضعیت سیاسی و اجتماعی در سطوح مختلف است. ناکارآمدی مفهوم پیچیدهای نیست؛ به فرض مثال شما به بانک میروید و کارتان باید در مدت زمان مشخصی انجام شود؛ اما میبینید یک نفر بدون نوبت کارش را انجام میدهد و وقت شما بیشتر گرفته میشود، به مدت زمانی که حل مسئله شما افزایش پیدا میکند، یک وضعیت ناکارآمد میگویند.
این وضعیت در سطوح مختلف وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران خودش را نشان میدهد و ممکن است شکاف طبقاتی بیشتر و مشارکت سیاسی کمتر شود و نشاط اجتماعی نیز کاهش پیدا کند. همه این موارد در مجموع نارضایتی تولید میکند که این نارضایتیها به دنبال یک مجرایی میگردند تا خودشان را برون نفسانی یا ابراز کنند.
بنابراین این وقایع ریشه در این مسئله دارد؛ زیرا ما کمتر با یک جنبش مدون، قابل رصد و گفتماندار ملتجم روبهرو هستیم و در این راستا با اعتراضهای خیابانی در واکنش به یک وضعیت ناکارآمد روبهرو میشویم، به همین علت بهجای سوژههای ایجاب و حرکت، به سمت آینده بیشتر سوژههای خشم و ناراحتی و درد خواهیم رفت.
دلیل اصلی شکاف میان مسئولان و جوانان چیست؟
واقعیت این است که در سالهای اخیر در کشور ما بین برخی مسئولان و مردم نوعی شکاف ایجاد شده و نمونهاش را در مشارکت مردم در انتخابات دیدیم، در واقع کاهش مشارکت در انتخابات نشانه خوبی نیست و وجود شکاف را تائید میکند. وقتی شکاف زیاد میشود، طرفین نمیتوانند هم دیگر را بفهمند و نیازهای یکدیگر را پاسخ دهند و در خدمت هم باشند.
به نوعی میتوان از مفهوم طلاق عاطفی استفاده کنیم و در این مسئله یک نوع طلاق عاطفی رخ میدهد، بهگونهای که دو نفر با یکدیگر زیر یک سقف زندگی میکنند، اما مراوده نزدیکی با هم ندارند؛ چون بین آنها شکاف ایجاد شده و یکدیگر را نمیفهمند.
به نظر شما جوانان این نسل اغلب به دنبال چه چیزی هستند و آرمانهای آنها چیست؟
وقتی با جوانان صحبت میکنم بیشتر سوژههای قلبی و ایجابی آنها میچربد؛ یعنی اغلب میدانند چه چیزی را نمیخواهند؛ ولی فکر نمیکنم در اینکه چه میخواهند انسجام معرفتی مشخص و قابل رصدی وجود داشته باشد. همه میدانند شکاف طبقاتی را نمیخواهند، همه میدانند که این وضعیت نابسامان اقتصادی را نمیخواهند، بهعنوانمثال الان شما بهعنوان یک جوان بخواهید یک خانه اجاره کنید و حقوق داشته باشید تقریباً غیرممکن است. من کارفرما هستم و به کارمندان جوان حقوق میدهم، اما مگر من بهعنوان کارفرما چقدر میتوانم حقوق دهم؟ نهایتاً میتوانم بین ۵ تا ۱۲ میلیون به جوانی که تازه وارد بازار کار شده، در حال یادگیری یک حرفه است و درعینحال تحصیلات دارد حقوق بدهم، ولی با ۱۰ میلیون تومان در یک شهر با این وضعیت اقتصادی چهکاری میتوان انجام داد؟ آیا میتوانید بهتنهایی خانه بخرید یا اجاره کنید؟ خیر، باید از یک جایی حمایت شوید. در این وضعیت اقتصادی و سیاسی هم که احساس مشارکت نمیکنند، از مسیر انتخابات هم که تغییراتی در شهر رخ نمیدهد، از منظر فرهنگی هم وضعیت سیاسی اجتماعی ما بهگونهای است که همه در شرایطی هستند تا به تو اثبات کند تو قابلیت نداری و بعضاً یکسری اجبارها بر وجود دارد.
همه این موارد کافی است تا شما از این وضعیت بهشدت ناراحت و ناخرسند باشید و بخواهید این شرایط را تغییر دهید. میگویید یک وضعیت اقتصادی بهتر، اقتصاد باثبات، سیاست قابل مشترک و نظم فرهنگی میخواهید که در آن احساس مشارکت کنید و... و. اینها را جوانان متوجه میشوند، اما برای اینکه حرفهایشان عملی و خواستههایشان اجرایی شود حتماً باید به یکی وصل باشند. متأسفانه بر اساس این نظام معرفتی من تغییر سیاسی، اجتماعی منسجمی را مشاهده نمیکنم.
دسترسی به فضای
اینترنت گسترده در این شرایط چه تأثیری داشته است؟
هر تکنولوژی نقاط قوت و ضعف خودش را دارد و اینترنت هم قطعاً آگاهیهایی را به ما میدهد و یکسری آگاهیها را از ما میگیرد، یعنی دسترسی ما را به اطلاعات بیشتر کرده، اما لزوماً ما را با معرفتتر نکرده است. روزگاری که ملت روزنامه میخواندند و تحلیل میکردند و در رابطه با یک مطلبی روزانه حرف میزدند و بحث میکردند چه بسا دانش راحتتر انتقال پیدا میکرد و معرف بالا میرفت، تا اینکه الان پست اینستاگرامی بخوانند و در تلگرام مطلبی را برای بقیه فوروارد کنند، اما درعینحال دسترسی به اینترنت بیشتر شده و میتوان گفت که جهل جمعی کاهش پیدا کرده است.
نسل جدید برای داشتن فضای هیجانی با چه موانعی روبروست؟
شما فکر میکنید مسئولان میتوانند به این چیزها یا در رابطه با برنامهریزی مطلق به قشر جوان فکر کنند؟ این برنامهای نیست که در سازمان جوانان رخ دهد. وقتی میگوییم برای جوانان برنامهریزی کنید قرار نیست در نهادی برنامهریزی شود، چون این ابراز هیجانی در زنجیرهای از اتفاقات مهردار میشود. یعنی زمانی که یک جوان نمیتواند شغلی داشته باشد، خانهای اجاره کند، ازدواج کند، مشارکت سیاسی ندارد و به لحاظ فرهنگی احساس جبر میکند و ... در این شرایط مشخص است نشاط کاهش پیدا میکند. در این شرایط نمیتوان گفت یک شهربازی میسازیم تا هیجانات جوانان تخلیه شود، هیجان در زنجیره اتفاقات به ظهور بلوغ میرسد و ابزار میشود.
واگذاری مسئولیت به نسل جوان میتواند چه تأثیری در بهبود این شرایط داشته باشد؟
بههرحال نسل عوض میشود و نسل قبلی که قدرت را دستش گرفته در حال پیری است، بنابراین اصلاً بحث مزیت نیست، بحث این است که حق انتخاب ما همین است و اگر بخواهیم انتقال تجربه رخ دهد، باید این کار انجام شود. نسل جدید با سیستم دیجیتال آشنایی دارد، کامپیوتر را میشناسد و انعطاف بیشتری دارد.
نشنیدن صدای نسل جدید چه تأثیری در آینده دارد؟
شکاف بین سیاستگذاران و مردم بیشتر و بیشتر میشود و این قطعاً مخاطره انگیز است، چون زمانی که گفتوگو از بین میرود، خشونت و پرخاش جانشین آن میشود.