بیایید ناامید شویم. حتما به ما حمله میکنند، حتما شماتت کرده و زخم زبان میزنند، «به نیمه پر لیوان نگاه کن...»، اما با اینحال، بیایید بیتوجه باشیم و ناامید شویم.
شفاآنلاین>سلامت>بیایید ناامید شویم. حتما به ما حمله میکنند، حتما شماتت کرده و زخم زبان میزنند، «به نیمه پر لیوان نگاه کن...»، اما با اینحال، بیایید بیتوجه باشیم و ناامید شویم. امیدی که در این زمانه نیاز داریم، از دل ناامیدی محض میآید و فرق است بین ایندو. به قول کافکا، از امیدِ آنها خروار خروار هست، اما، نه برای ما.
اما برای ناامیدی هم، ما نیازمند تقویت نوعی مهارت هستیم. مهارتِ مصالحه با امر منفی.
این ناامیدی چیست؟ شکلی از تفکر منفی، که باید به صورت سلبی تعریف شود. کسی را در نظر بگیرید که فاقد مهارت ناامید شدن است. آدمی که از دیدن یک اتفاق خوب، یک ساختمان زیبا، یک گوشه تمیز، یک منظره سرسبز، یک قاعده درست، یک حرف معقول، یا بالا رفتن یک شاخص اقتصادی، طوری حیرتزده و انگشت به دهان میشود که گفتی همهچیز تمام شد. یا کسی و جریانی که در تجربهشان از زندگی، امر منفی مصادف با تیره روزی و سیاهبینی است.
اینها مصادیق تماشای مجذوبانه ویرانه هستند. جریانی که اتفاقا قدمتاش به پیش از قرن نوزدهم برمیگردد و علیهش را در رمانهای دیکنز میشود پیدا کرد. جایی که تماشای ناامیدانه خرابهها، تپههای آشغال، انسانهای متلاشیشده، انسانهای خردشده، جایگزین تمرکز روی روییدن گلی در خرابه، زیبایی زنی پارهپاره شده، معصومیت کودکی غرقِ کثافت و تلاش مجدانه کارگری استثمارشده برای کسب رزق حلال میشود. همان چیزی که روانشناسی بازاری، سیاستمداران، یقهسفیدها و برنامههای تلویزیونی امروز تبلیغاش را میکنند. آنها از امید به همان شکلی استفاده میکنند که در اسطورههای یونانی، پاندورا علیه بشر استفاده کرد.
امید بهمثابه امری مخرب، ویرانگر و غیردیالکتیکی. امری که آدمی را همیشه در نوسان بین «بد و بدتر» نگاه میدارد و تا آنجا در این سرابواره پیش میرود که به قول آرنت «جایی آن بد، خودِ حقیقت میشود و باید از آن دفاع کرد». نتیجه مشخص است. سربرآوردن سوژه یا سوژههایی که فاقد تجربه و مهارت ناامید شدن هستند.
سوژه ناتوان از تجربه ناامیدی یا همان فرد همیشه امیدوار، همان است که اتفاقا برخلاف ادعایی که دارد فاقد قدرت پیوند زدن ویرانه به آبادانی است. او اساسا خواسته یا ناخواسته «نفی کردن» را به بختکی در هر مقابله با ویرانه تبدیل میکند. همیشه در حال نفی است. نفی زشتی، نفی ویرانه، نفی خرابی، نفی شکست، نفی بدبختی، او در دل هرکدام اینها چیز خوبی پیدا میکند، «در کلبه ما رونق اگر نیست، صفا هست» یا «درسته سفرهمون خالیه اما حال دلمون عالیه»، «همیشه جای شکرش هست که اوضاع از اینکه هست میتونست بدترم باشه».
نوستالژی راهکار این امیدواری مخرب است، همین رجعت وسواسهگونه به بازنمایی تاریخی دهه شصت، بازاری کردن کتانیهای مزخرف چینی، توپهای پلاستیکی، پاهای تا زانو توی لجن رفته، نان و هندوانه جای شام، صف شیر، خوردن پای مرغ، کمبود نان. این نوع از امید تلاش میکند از «من»، به قول پائلو فریره «موجودی برای دیگری بسازد». سوژهای فاقد توانایی مکث کردن، نگاه کردن و فکر کردن؛ حال اینکه گاهی فقط باید ایستاد و نگاه کرد، در سکوت مطلق با چشمانی باز و ناامیدانه، اینطور است که دردها آشکار شده اما مال ما نمیشوند.
هر تلاشی برای نفی دردها، به معنی مال خود کردن دردهاست و این خود شکستن است. امید بازاری در پس ظاهر زیبا، چنین میکند. برای نفی کردن، شما ابتدا بهساکن باید چیزی را مال خود کنی، برای همین است که مدعیان این نگاه نمیتوانند سازنده باشند، چون بههرحال چیزی برای راضی شدن پیدا میکنند. فاقد آن چیزیاند که آلن بدیو شور برای امر «واقعی» عنوانش کرد. برای اینکه دستاویز این کسان امید به معنایی است که آخرین انتقام خدایان بود که از جعبه پر از نکبت پاندورا برای انسان فرستاده شد. و چه تصادفی که زئوس هم آن را در قالب هدیه و با فریب تقدیم انسان کرد و یا نوستالژی که باید بدانیم پس از جنگ جهانی دوم اولبار بهعنوان بیماری سربازان بازگشته از جنگ شناخته شد.هم میهن