کد خبر: ۳۰۱۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۵ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - 2014August 05
شفا آنلاين-در عصری که روانشناسی نوگرای حاکم، تمام عزم خویش را صرف ارتقای منطق حال و آینده می‌کند و بر این باور راسخ پا می‌فشارد که میزان سلامت روانی افراد ارتباط مستقیمی ساعات زندگی آنان در اوقات یاد شده دارد و با اشاره به اینکه، به‌دنبال تلاش و کوشش یک قرن اخیر بازماندگان چنین دیدگاهی، اهمیت حال و آینده تا بدیهی‌ترین سطح و نازل‌ترین مباحث علم روانشناسی افول کرده است، اما شواهد روزافزون مؤید این واقعیت است که انسان امروزی بخش عمده‌ای از زندگی خود را از تولد تا مرگ به تحلیل و پالودن آنچه بر وی گذشته سپری می‌کند.
شفا آنلاين-به عبارتی روشن‌تر، این‌طور به نظر می رسد که یقیناً یک نوع خاصیت و ویژگی در گذشته است که افراد، با تمام شواهد تحقیقی و منطقی ارائه شده در خصوص معایب ماندن در گذشته، به هیچ‌وجه حاضر به فاصله گرفتن و دست برداشتن از آن نیستند.



براستی در گذشته چه می‌گذرد که افراد عموماً حال و آینده خود را برای پرداختن بدان به کناری انداخته و سرمایه غنی اوقات یاد شده را بی‌محابا از کف می‌دهند؟

ساده‌ترین پاسخی که می‌توان به این پرسش مهم داد، حضور توأمان چند مبحث بنیادین روانشناسی از جمله احساس، ادراک، انگیزه، هیجان، یادگیری و شخصیت در مقطع مذکور است. این همایش بزرگ در کنار اهمیتی که به گذشته می‌دهد، این حقیقت را نیز آشکار می‌سازد که چرا زمانی خروج از اقلیم گذشته برای بسیاری از اشخاص سخت و گاهی غیرممکن است.

تصور کنید لذتی آنی را در لحظه حال تجربه کرده‌اید، نخستین واکنشی که انتظار می‌رود، تمایل به تکرار همان رویداد خوشایند است که منجر به دو پیشامد طبیعی می‌شود یا آن رویداد پسندیده و فرح‌بخش تکرار نمی‌شود که شما با تمام تمنیات درونی‌تان مجبور به پذیرفتن شرایط حاضر می‌شوید یا آنکه با تکرار مستمر رویداد مورد بحث نسبت به آن دچار نوعی سکون حسی و هیجانی یا همان عادت می‌شوید در حقیقت تلاشی که از خود نشان می‌دهید در سطحی نیست که وظایف و مسئولیت‌های فعلی‌تان را مختل کرده و موجب تزلزل قوای روحیتان شود.

 اما در خصوص گذشته و پیامدهای متأثر از آن به نظر چنین می‌رسد که فرد محصور در جغرافیای آن در حال تلاش بیشتری است، به حدی که گاهی سلامتی‌اش را نیز در این جهد بی‌حاصل به خطر می‌اندازد و پس از مدتی نیازمند به یاری وهمراهی فرد کاردانی می‌شود که همچون بلدی وی را از چهار سوق اقلیم یاد شده به سلامت نجات دهد. البته همواره داستان به سلیسی و روانی که مطرح شد اتفاق نمی‌افتد، بلکه هستند مسافرانی که در سرزمین یاد شده به حدی مبهوت تماشا و مشعوف زیبایی‌های موجود می‌شوند که در کوتاه‌ترین زمان هضم، جذب و ناپدید می‌شوند که البته پرواضح است دستیابی بدان‌ها بدون به کارگیری تدابیر پیچیده درمانی غیرممکن به نظر می‌رسد.


چنین نمونه‌هایی تنها بخشی از شواهدی است که ما را به این استدلال و باور یقینی می‌رساند که گذشته برای مشروعیت و دوام خویش به چیزی بیش از حافظه نیازمند است.

حکمای پیشین عقیده داشته‌اند گذشته و بررسی مداوم آن به چند دلیل برای انسان دارای اهمیت بوده است. یکی از آن شواهد، لذت‌بخش بودن تحلیل گذشته است. در حقیقت بودن در گذشته به دلایلی از رنج اوقات حاضر یا آتی به نحوی کاسته و تحمل رنج موجود را برای آدمی سهل و آسان می‌کند.

محمدبن زکریای رازی لذات را روشی برای رهانیدن انسان از رنج دانسته و عقیده دارد طلب لذت آنگاه آغاز می‌شود که چیزی موجب رنجاندن انسان شده باشد.‌

ثبت اظهارت بیماران و مبتلایان به گذشته چنین می‌نماید که ایشان نه‌تنها به دلیل تلذذ روانی حاصل از گذشته به سوی ماندن در گذشته می‌روند، بلکه نوعی لذت جسمانی نیز به تقویت و تثبیت این وابستگی کمک می‌کند. به واقع کسب همه‌جانبه لذت و ترضیه دلبخواهی و چندین باره خواسته‌های‌ روانی و جسمانی بدون نگرانی از افول‌شان از جمله مزایای ماندن در گذشته است. به نظر بیماران محبوس، کندن از اوقات حاضر یا آتی به معنای بیمه کردن آن چیزهایی است که تاکنون به‌دست آورده‌اند، بدون آنکه نگران تداخل وقایع یا پیشامدهای ناگهانی باشند.

درک صحیح چنین استنباطی زمانی حاصل می‌شود که تنها متوجه واکنش‌های ظاهری بیمار، از جمله انزوا، گوشه‌گیری، تعدیل کلام و از این دست نباشیم بلکه کاملاً به ژرفنای عواطف اظهار شده وی نیز توجه کنیم. تنها در این صورت است که معطوف عطر و رایحه خاطرات و قدرت نفوذش در آدمی خواهیم شد.

در بازبینی کتب ادبی مطمئناً با تمثیلات و تشبیهاتی همچون، شهد شیرین خاطرات، رایحه دل‌انگیز ایام کودکی، روزگار نوش‌خواهی و نیش‌گریزی، طعم میوه تجربه، نسیم فرح‌بخش جوانی، روزگار شیرین عشق‌ورزی، رایحه دلبستگی و از این دست برخورد داشته‌اید. چنین نمونه‌هایی موید تأثیر خاطرات در سطحی فراتر از ابعاد روانی است. به واقع فرد خاطرات را نه‌تنها در یاد بلکه در شامه و ذائقه نیز احساس و ادراک می‌کند.



چنین اجماعی از چندین عنوان، حقیقتاً در کمتر مبحثی قابل رؤیت و بررسی است، به نحوی که در بررسی مفهوم ذهنی یاد و خاطره بیش از چندین قوا به‌طور مستقیم دخالت داشته و این در حالی است که در کنار تحریک قوای ظاهری، عناوین مهمی همچون انفعالات روانی و شخصیت نیز ممارست کافی از خود نشان می دهند. بنابراین خاطرات نه‌تنها در ساختار روانی بلکه در ورودی‌های حسی نیز صاحب اثر و تدبیرند. از این رو درمانگران همواره باید در مواجهه با خاطرات با احتیاط عمل کرده و تنها با لغزاندن آن‌ها در مرداب فراموشی سعی در رهانیدن موقتی بیمار نداشته باشند. یک درمانگر اخلاقی همواره مطمئن نیست که یک خاطره از چه میزان نفوذ در کالبد، پی و منش فرد برخوردار است.

بنابراین در ضمن رعایت احتیاط تلاش می‌کند با نشان دادن توجهش به روایات فرد، به طور غیرمستقیم در ایجاد محیطی مناسب برای تداوی روحی تلاش کند. این اصلی است که در غالب کتب اخلاقی و فلسفی ما به عنوان یک روش و تکنیک بومی قرن‌هاست مورد توجه و امعان نظر بوده و حتی بسیاری از بزرگان جهت درمان خود به آن متوسل می‌شدند.

در بین کتب متعدد اخلاقی که در اعصار مختلف به رشته تحریر درآمده تلویحاً چنین عنوان شده است که خاطرات تلخ با یادآوری اوقات سرور و خاطرات خوش با تذکر ایام سختی، نقش تلطیفی داشته و انسان را همواره متوجه ماهیت و اهداف حضورش در زندگی می‌کند؛ روشی که در گذشته‌ای دور از جمله تکنیک‌های تزکیه نفس به شمار می‌آمد و پس از انقلاب مشروطه به تداوی روحی شهرت یافت.

از جمله کسانی که توانست با اتکا به این روش بر شانه‌های گذشته نشسته و با الهام از معاشرت و مصاحبت با او به خلق آثاری بدیع و ناب در حوزه ادبیات فارسی نایل گردد و در ضمن به تداوی روحی خویش نیز دست یابد، استاد شهریار است.

هر چند محمد حسین بهجت تبریزی این حساسیت را در تمایز آثار زیانبار بطلان حال و ماندن در گذشته به خوبی می‌دانست و البته در طول زندگی‌اش به کرار در نبرد بین حال و گذشته بود، اما نمی‌توان از میزان لذتی که وی از ماندن در گذشته احساس می‌کرد به راحتی چشم پوشید. شهریار در اواخر عمرش به منتهای درجه تکرارکننده گذشته بود، گویی تنها مأمنی که یافت می‌شد تا وی از هجوم و هجو نااهلان دوران خویش به آن پناه برد همان بودن و ماندن در گذشته است.

سراسر تصانیف و سرودهای او مملو از خاطرات و تشریح تجارب پیشینش می‌باشد. از دوران کودکی و سرخوشی‌های آن تا مرحله تحصیل و جوانی و ملاقات با اصحاب علم و هنر ایران.
از نمونه سرودهای یادآور دوران خردی شهریار می‌توان به قطعه ذیل از مجموعه حیدربابا اشاره کرد.

حیدربابا آن پونه‌هایی که از کنار چشمه سارانت می‌رویند
یاد آن جالیزهای پر از کمبوزه و خیارهای کاکل به سر تو
یاد آن سقزها و آب‌نبات‌های رنگی که از پیله‌ورها می‌خریدیم
هنوز که هنوز است مزه آن‌ها را در کام خود احساس می‌کنم
گویی پیک و پیامی است که از گمشده‌های عمرم به من می‌رسد

یا در توصیف عشق دوران جوانی‌اش و ملاقات نافرجام وی با دختری به نام پری در باغ بهجت‌آباد.

دور جوانی همین باغ بود
دو دلداده را جای دیدار بود
گذشت زمان نیز این خاطرات
نبرد از دل و خاطر شهریار

هر چند توان مقاله حاضر از پرداختن به تمامی اشارات قابل ذکر استاد در زمینه گذشته به اندازه مکفی نخواهد بود اما می‌توان با بررسی همین تعداد محدود نیز به همزیستی وی با وقایع و رویدادهای پیشین بیش از گذشته پی برد. حقیقتاً می‌توان شهریار را به جرأت از مخبران و ساکنین گذشته به حساب آورد.

زیستن در این مقطع قوای متخیله او را به حدی تقویت کرده بود که در قطعه‌ای که به نام «ای وای مادرم» به سال 1331 سروده، به وضوح توانمندی قوای باطنی‌اش رادر مقابل سایر قوا به اثبات می‌رساند.

باز آمدم به خانه چه حالی، نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی
تنها نمی‌گذارمت ای بینوا پسر
اما خیال بود، ای وای مادرم

قصد نگارنده در این بخش از نوشتار اثبات این فرض است که بزرگانی همچون شهریار صرف نظر از هنری که در بازسازی و معماری تجسمات ماضی خویش دارند و مهارتی که در مواجهه با یکه تازی‌های قوای متخیله و وهمیه از خود نشان می‌دهند، در صورت بروز نخستین نشانه‌های افسردگی، قادر به خروج اضطراری از زوایای یاد شده‌اند. این دقیقاً نقطه تمایز این افراد با دیگر مبتلایان به گذشته است. در حالی که نخبگان از نوسانات حسی و روحی خود به بهترین شکل بهره گرفته و لذت می‌برند، کم نیستند عزیزانی که به دنبال فقدان چنین توانایی با حالی زار و مأیوس دست نیاز به سوی درمانگران دراز می‌کنند.

درخصوص چرایی چنین اتفاقی، همان گونه که در سطوح پیشین عنوان شد به کارگیری واژگانی مرتبط با حواس بویایی و چشایی در قالب تشریح خاطرات به نوعی بیانگر میزان بالای احساس درونی کردن رویدادهاست. غذا به محض ورود به بدن، جای مواد مشابه خود را گرفته و بخشی از کالبد می‌شود. خاطرات نیز دقیقاً با همین مکانیزم وارد ساختار روان شده و بخشی از آن می‌گردد. تغذیه مناسب موجب رشد و نمو جسم شده و خاطرات مثبت نیز مقدمات نمو و تکامل آدمی را به سوی مراحل بالاتر تعقل باعث می‌گردد.

در صورت نداشتن خاطرات و یادواره‌های مثبت، بهتر است همانند پرهیز از خوردن و نوشیدن اغذیه و اشربه نامناسب، اقدام به پرهیز از تصور و جسم خاطرات منفی و مذموم کنیم، به نوعی روزه بگیریم، تا فرصت کافی برای جمع‌آوری رویدادهای مناسب حاصل گردد. بهترین روش‌هایی که قدمای ما برای پرهیز از افکار منفی شمرده‌اند به اختصار عبارتند از:

الف – شناخت نوع فکر و خاطره

اگر مضامین خاطرات تان شامل موضوعات زیانبار، درگیری، آزار دیگران، آسیب‌های اخلاقی و از این گونه است آگاهانه تلاش کنید بدانها  نیندیشید.

در طبقه‌بندی روانشناسی سنتی این گونه یادآوری‌ها نه‌تنها موجبات تأثر خلقی را باعث می‌شوند، بلکه خود مشوقی خواهند بود برای تکرار همان لغزش‌ها.

در فرهنگ روانشناسی سنتی، امور و افعال غیراختیاری که واجد کمترین میزان آگاهی و دقت است از دواعی ابتلای انسان به خطاها و اشتباهات رایجند. انسان آگاه کمتر مقروض وسوسه‌های قلبی و افکار منفی می‌گردد. در حقیقت شخص متکی به مبانی اخلاقی، همواره باید چه در نیات ذهنی و چه در بروز افعال جسمی، همواره حاضر، راغب و عاقل باشد. شاید این دیدگاه فقیه عالیقدر مرحوم حسینعلی تویسرکانی بتواند در تجمیع توضیحات ذکرشده مفید باشد که «هر فعلی مسبوق است به خطور خاطر نفسانی، پس خواطر قلبیه مبدأند از برای افعال و آن‌ها محرک رغبت و میل و شوق می‌باشند و رغبت محرک عزم و نیت و قصد است و آن‌ها محرک اعضایند بر فعل».

ب- مطالعه در احوال مبتلایان

یکی از روش‌های نظارتی، مطالعه احوال و اقوال کسانی است که به نوعی با آسیب‌ها و معضلات پیشین مواجه‌اند و قادر به تدبیر و مدیریت آن‌ها نیستند. برای رسیدن به درکی مناسب از علائم و نشانه‌های رفتاری و کلامی این افراد، بهتر است پیش از هر توضیحی به چگونگی ابتلا و نحوه شکل‌گیری شخصیت مبتلایان، از منظر روانشناسی سنتی بپردازیم.

پژوهش های روانشناسی سنتی جذب و یادآوری خاطره را همسان با جذب مواد مورد نیاز و دفع مواد اضافی بدن دانسته و چنین عنوان می‌دارد که همان گونه که ابعاد جسمی انسان به واسطه قوای جاذبه، ماسکه، هاضمه و دافعه عمل می‌کند، روان آدمی نیز با همان اسلوب و با بهره‌گیری از قوای فکر، حفظ وهم و عقل دقیقاً عملیات سطوح یاد شده را به عینه تکرار می‌نماید. یعنی اگر طعم و عطر منبع تحریک حواس بویایی و چشایی قلمداد شود، خاطرات و وقایع نیز از مواد مؤثر بر فکر، وهم و عقل است.

نحوه عملکرد قوای چهارگانه روان بدین منوال است که فکر به جذب موادمغذی نفس به منظور یادآوری و شناخت جهان می‌پردازد و نیروی حفظ همچون قوه ماسکه بدن به نگهداری و بایگانی اندوخته‌های علمی و تجربی اشتغال دارد و با نیروی وهم به هضم و تجزیه و تحلیل و نتیجه‌گیری از اندوخته‌های علمی و تجربی پرداخته و با نیروی دافعه روان یعنی عقل به دفع و منع توهمات باطل و زاید اقدام می‌نماید.

کاربرد برخی واژگان همچون «کامم از یادآوری‌اش شیرین شد» یا «حالم از تصورش به هم می‌خورد» دقیقاً اشاره به قرابت و نزدیکی دو مکانیزم یادشده دارد. این پیوند بین جسم و روان است که گاهی موجب می‌شود ما برخی رویدادها و خاطرات را از خود و زمانی بر خود بدانیم.
شاید با این مقدمه اکنون بتوان از احوال مترتب بر مبتلایان به گذشته تصویری روشن‌تر ارائه داد.

 در نخستین برخورد با مبتلایان به گذشته براحتی می‌توان متوجه شکنندگی شخصیت آن‌ها شد.

میزان استقامت آن‌ها به دلیل تحلیل مغذی‌های روانی و جذب مواد نامناسب و مسموم به نازلترین درجه خود رسیده است. هر اتفاق تازه‌ای که صرفاً نو باشد، اضطراب و تشویش آن‌ها را باعث می‌شود. از این‌روست که همواره متوجه رویدادهای تکراری و مشابه با تجارب پیشینشان می‌باشند. اگر توجه دائمی آن‌ها تنها معطوف به امور غیرضروری، تکراری و منفی باشد، جذب کافی صورت نگرفته و فکر آن‌ها به دنبال اخبار و رویدادهای ناخوشایند و ناراحت‌کننده خواهد بود. چنانچه به آنهاگفته شود فلان فرد بیمار است، نخستین تصاویری که در پس‌زمینه ذهنشان نقش می‌بندد، مراسم خاکسپاری و سوگواری است. این فرایند دلیل موجهی است برجذب ناکافی و به تبع آن ضعف و ناتوانی فکر.

قوه حفظ یا همان ماسکه نفس در ابعاد جسمی و روانی به‌وضوح قابل ردیابی است. مجموعه اندوخته‌های این اشخاص در صورتی که دارای اوزان منفی باشد، موجب بروز رفتارهای بیمارگونه خواهد شد. شما همواره در حضور این اشخاص، احساس انبساط خاطر و آسودگی نخواهید داشت. چنین اشخاصی حتی در بهترین ساعات حضور افراد و درست زمانی که هیچ کس به دنبال لحظات یأس‌آور و ناراحت‌کننده نیست شروع به افاضات منفی و ناپسندی می‌کنند، چنین به نظر می‌رسد که از میان ذخایر محفوظ‌شان چیز مثبتی استخراج نمی‌شود. بهترین زمان در تشخیص نوع محفوظات فرد مذکور، بررسی واکنش‌های وی در قالب شوخی و مزاح است.

تفاوت عمده قوه حفظ با قوه وهم در غیرارادی بودن آن است. بدین شکل که به میزانی که فرد در مرحله بروز قوه حفظ از کمترین سطح آگاهی در قبال تعهدات رفتاری و کلامی‌اش قرار دارد، اما در تبلور قوه وهم شخص برخلاف قوه پیش از خود، اقدام به تجزیه و تحلیل در داده‌های قوه حفظ می‌کند. در نتیجه به نوعی بینش و آگاهی دست می‌یابد که هرچند قابل قیاس با عملکرد سطوح بالایی عقل نیست اما در نوع خود می‌تواند همانند یک روش نه چندان کارآمد در برخورد با مسائل پیرامونی زندگی عمل کند.

 چنین افرادی از گزینه‌های محدود استنباطی برخوردارند، همسان شخصیت مشهدی قاسم در رمان دایی‌جان که برای آغاز دروغین هر خاطره‌ای از ترکیب «ما یک همشهری داشتیم که» استفاده می‌کرد. چنین محبوسینی هرچند تلاش دارند که از عناصر و موارد متنوعی در پاسخ‌دهی به مجهولات زندگی استفاده کنند، اما در عمل به دلیل تغذیه روحی نامناسب و جذب کافی نبودن  مواد مغذی قادر به ارائه دیدگاهی قابل قبول، متنوع و خلاقانه نخواهند بود.

و در انتها به دلیل اصرار بی‌رویه فرد و استمرار وی در جذب، حفظ و هضم مواد نامرغوب، متأسفانه دچار نوعی سوءهاضمه روانی شده و با اختلال در عملکرد دفع مواد زاید، مبتلا به کندی فعالیت عقلانی می‌شود. نشانه بروز چنین حالتی را می‌توان از شکایات بی‌رویه و غیرعقلانی وی جست‌وجو کرد. تمثیل شرایط این قبیل افراد را شاید این بیت «محمد شفیعی» بتواند بازگو کند که

از روز نخست گوییا گردون
با اختر نحس بسته پیمانم

زمانی که پنجره خاطرات را می‌گشاییم، آنچه در مقابل ما از وقایع ریز و درشت، خوب و بد، منطقی و غیرمنطقی، سفید و سیاه، شیرین و تلخ به چشم می‌خورد، همگی متعلق به ما است. به عقیده قدما برای ورود به عرصه اخلاقیات باید به قدمگاه تعهد و مسئولیت گام برداشت و تنها انسان مقاوم و مستقل است که جرأت چنین حرکتی را دارد. به گفته علامه محمدتقی جعفری، نخستین دلیل شکست انسانیت در دوران ما، به شوخی گرفتن و بی‌اعتنایی به تعهد است.

همزمان با پذیرفتن تعهد، احساسی در انسان تولد می‌یابد که به همراه خود حسی از گرایش به خود و توجه فردی را باعث می‌شود، که مقدمه کسب احترام به خویشتن و اعتماد به نفس است. این فرایند روان‌شناختی، دقیقاً خلأ افراد ساکن در گذشته است.

بهره‌گیری از گذشته در زمان حال و برنامه ریزی جهت هدایت آینده، یک ارزش است و پذیرفتن چنین تعهدی نیز یک مسئولیت اجتماعی بس خطیر و مهمی است. اما ساکنین در گذشته تعهداتی را بر عهده گرفته‌اند که دیگر تعهد نیستند، نوعی خیانت پیشگی به حال و آینده قلمداد می‌شوند. آن‌ها مراقبت از بدیهیات گذشته را که حتی فاقد ارزش حداقلی هستند، به حفظ ارزش‌های والای گذشته ترجیح می‌دهند.



بزرگترین اشتباه این گروه در نادیده گرفتن این حقیقت مسلم است که طعم گذشته را در حال و عطر آن را باید در آینده استشمام کرد.



ایران
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: