کد خبر: ۲۸۹۱۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۰ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۳ - 2014July 23
شفاآنلاین-صبح خیلی زود آمدند، هوا به خنکی می‌زد و خیابان‌های آن حوالی پر از سکوت بود. آمدند و نشستند کنار هم، دور یک میز، رو‌به‌روی مدیرعامل ستاد دیه تهران، برای چندمین بار، شاید چند دهمین بار از سال 88 تا امسال.
به گزارش شفا آنلاین،پرونده دوباره باز شد، عکس علیرضا چسبیده روی پوشه، به‌عنوان زندانی، محکوم به پرداخت دیه. او الان در مرخصی است، آن هم با خواهش، با مجاب کردن قاضی، برای جور کردن خرج زندگی، برای چلاندن خود و هر کسی که می‌شناسد تا دیه‌ای را که شاکی خواسته دست و پا کند.

شاکی اما دور میز نیست، یکی از اقوام از جانب آصف حرف می‌زند؛ مردی ریزنقش با چشم‌هایی مورب و حرف‌زدنی که نشان نمی‌دهد افغانی است. بدهکار و طلبکار بعد از پنج سال می‌دانند چه می‌خواهند، یکی دیه می‌خواهد و دیگری تخفیف، یکی از گرفتاری‌های آصف باخبر است و یکی از گرفتاری‌های خودش، برای همین می‌روند سر اصل مطلب.

آصف سال 88 کارگر ساختمانی بود که علیرضا آن را می‌ساخت، اما یک روز حادثه‌ای رخ داد و او از پله‌ها سقوط کرد. همان سقوط با سرنوشت این دو خانواده بازی کرد؛ یکی را بدهکار دیه کرد و دیگری را طلبکار. از آصف می‌پرسم که سال 88، نوزده ساله بود، فامیلش می‌گوید آصف فلج است، از قفسه سینه به پایین، مثل یک تکه گوشت افتاده، بدون کنترل بر ادرار و مدفوع.

آصف افغانی‌الاصل است، ولی تابعیت پاکستان دارد و الان آنجاست، کیلومترها دور از تهران که در آن بدهکار و طلبکار باهم چانه می‌زنند. علیرضا گرفتاری‌های آصف را می‌داند، خوب می‌داند جوانی فلج که برای مخارج زندگی چشمش به دست این و آن است چه روزگار سختی دارد، ولی چون دستش تنگ است و نمی‌تواند دیه را جور کند، برای گرفتن وقت و تخفیف بیشتر چانه می‌زند؛ با حالتی آمیخته به التماس.

مدیرعامل: شما 30 میلیون تومان جور کنید و ما هم 150 میلیون تومان برایتان وام می‌گیریم، قرض‌الحسنه است، سود می‌کنید.

علیرضا: 30 میلیون ندارم.

مدیرعامل: باید جور کنی، از عمه‌ای، عمویی، فامیلی، کسی.

برادر علیرضا: شما برو به مردم رو بینداز، اگر دو میلیون تومان دادند.

علیرضا: ما آبرو داریم و گیر افتاده‌ایم. درخواست اعسار هم داده‌ام.

مدیرعامل: فکر می‌کنی شرایط با اعسار بهتر می‌شود؟ حکم اعسار هم می‌گوید 20 میلیون تومان پیش‌قسط بده و بقیه‌اش را قسطی کن، ماهی یک، 1.5 میلیون تومان هم بده. پس با اعسار اتفاق بهتری برایت نمی‌افتد.

برادر علیرضا: نمی‌شود اقساط 500 ـ 400 هزار تومان بشود؟

مدیرعامل: نه قسط‌ها کمتر نمی‌شود. به این فکر کن که هر سال ارزش قسط‌ها کمتر می‌شود و پرداختش راحت‌تر. این فرصت خوبی است، به این فکر کن اگر شاکی همان 290 میلیون تومان را بخواهد باید چه کار کنی؟ الان به 180 میلیون راضی شده.

علیرضا: فکر می‌کنید دارم و نمی‌دهم؟ اگر داشتم که نمی‌گذاشتم دیه 88 میلیونی بشود 290 میلیون. الان هم می‌خواهم مشکلم حل شود.

مدیرعامل: پس اگر این‌طور است 30 میلیون تومان تهیه کن.

علیرضا: من زن و بچه دارم، باید خانه تهیه کنم، خرج زندگی دارم، ندارم؟

مدیرعامل: من هم نمی‌گویم اوضاع شما گل و بلبل است، اما باید کاری کنید، الان پنج سال گذشته و کاری پیش نرفته. فردا می‌توانی 20 میلیون تومان بیاوری؟

علیرضا: فردا؟ محال است.

نماینده شاکی: پرونده 290 میلیونی را حاضر نیستید با 20 میلیون تمام کنید؟

علیرضا: فکر می‌کنید دارم و نمی‌دهم.

نماینده شاکی: شما دو هفته پیش گفتید مبلغ آماده است.

برادر علیرضا: ما کی گفتیم؟ حداقل ده روز وقت می‌خواهم. باید قرض بگیرم. 20 میلیون هم ندارم، ده، پانزده میلیون شاید.

شاکی می‌خندد.

علیرضا: به ما می‌خندی؟ باید هم بخندی!

نماینده شاکی: من که یک کارگرم می‌توانم این پول را جور کنم، بعد شما نمی‌توانید.

علیرضا: باور کردن این چیزها برای شما سخت است دیگر، کاری نمی‌شود کرد.

نماینده شاکی: خدا وکیلی برای ده، پانزده میلیون تومان چانه نزنید.

برادر علیرضا: یک کم به ما وقت بده، یک کم هم مبلغ را بیاور پایین.

شاکی دوباره می‌خندد: باور نمی‌کنم شما 30 میلیون نداشته باشید.

علیرضا: چه کار کنم تا باور کنی؟

مدیرعامل: هر چقدر باهم بحث کنید، فایده‌ای ندارد. 20 میلیون جور کنید و بریزید به حساب دادگستری و ما هم وام را جور می‌کنیم.

برادر علیرضا: نمی‌شود مبلغ را بکنید 15 میلیون.

نماینده شاکی: شما که سر پنج میلیون، ده میلیون چانه می‌زنید باور نمی‌کنم 20 میلیون را بدهید. اصلا نمی‌دانم در این چند دقیقه چطور 10 میلیون تومان تخفیف گرفتید؟

مدیرعامل: نه، جور می‌کنند.

نماینده شاکی: اگر این آقا رفت و دوباره شش ماه دیگر برگشت ما چه کار کنیم؟

مدیرعامل: نه، به نفع خودشان است مبلغ را واریز کنند.

لحظات دشوار صلح و سازش

چانه می‌زنند، نگاه‌های ملتمسانه به هم می‌اندازند، چنگ و دندان نشان هم می‌دهند، حرف‌هایی را به رخ هم می‌کشند، باهم دست به یقه می‌شوند، به جان یکدیگر می‌افتند، نفرین می‌کنند، آه می‌کشند، عذر می‌خواهند؛ در جلسه‌های صلح و سازش از این اتفاقات زیاد می‌افتد، چه جلسه برای آشتی دادن خانواده قاتل و مقتول باشد، چه برای نرم کردن بدهکار و طلبکار و دعوتشان به آرامش و گذشت.

وساطت سخت است، وقتی کسی با کسی رو‌به‌رو می‌شود که جان و مالش را به خطر انداخته است، ریش سفیدی کردن دشوار است، زمانی که شاکی نرم نمی‌شود و پایش در یک کفش است. بر سر مهر آوردن کسانی که مالشان را باخته‌اند و آه ندارند که با ناله سودا کنند، آسان نیست، اما ده‌ها داور و میانجی در ستادهای دیه یا واحدهای اجرای احکام، دو سوی دعوی را کنار هم می‌نشانند تا از فواید گذشت و از دنیای فانی برایشان بگویند.

در پرونده‌های مالی البته کار آسان‌تر است تا در پرونده‌های جانی. اولیای دم را سخت‌تر از آدم‌های دیگر می‌توان مجاب کرد، آن هم در پرونده‌های قتل عمد و برای گرفتن بخشش. برقراری صلح در پرونده‌های قتل غیرعمد نیز آسان نیست و تخفیف دادن به قاتل و کم کردن دیه مقتول تصمیمی نیست که همه به آن رغبت نشان دهند.

در جرایم مالی نیز وضع به همین شکل است. تاکنون صدها نفر همچون علیرضا و آصف روبه‌روی هم قرار گرفته‌ و هر یک بر مواضع خویش پای فشرده‌اند، ولی بسیاری از آنها نیز در نیمه راه دست از خواسته‌شان کشیده‌اند و به همان نقطه‌ای رسیده‌اند که نامش بخشش است.

آنهایی که می‌بخشند

فقط شنیدنش آسان است که یک پرونده به صلح و سازش ختم شده، به زبان ساده است که در فلان سال میلیاردها تومان گذشت گرفته شده؛ ساعت‌ها بحث شده، روزها فشارهای خردکننده بر اعصاب‌ها وارد شده و اشک‌ها ریخته شده تا این گذشت‌ها حادث شده است. مدیرعامل ستاد دیه تهران تعریف می‌کند که در برخی جلسات صلح و سازش حتی دو طرف با هم دست به یقه شده‌ و به جان یکدیگر افتاده‌اند؛ از سر لج، از شدت ناراحتی، از فشار استیصال.

با این حال آدم‌های زیادی بوده‌اند که در این جلسات نرم شده‌ و با دیدن اندوه مجرم کمی از مواضع خویش کوتاه آمده‌اند، آدم‌هایی مثل آصف که حتی در روزهای سخت معلولیت، در آن هنگام که بیش از هر زمانی به دیه نیاز دارد، از بخشی از حق خویش چشم می‌پوشد تا زندگی برای مجرمی که به صورت غیرعمد به او صدمه زده، آسان‌تر شود.

در سالی که گذشت در استان تهران، میانجیگری‌ها میان خانواده قاتل و مقتول و میان طلبکار و بدهکار به بخشش‌هایی کلان منجر شد. در این سال بیش از 15 میلیارد تومان گذشت ثبت شد که قطره‌ای از دریای بخشش است که در سال 92 در کل کشور ثبت شده است. در سالی که گذشت 7735 نفر از زندانیانی که به دلیل ارتکاب جرایم غیرعمد و غیرکلاهبرداری به حبس محکوم بودند، با پرداخت 300 میلیارد تومان به زندگی بازگشتند که اگر بخشش‌ها و گذشت‌ها و رسیدن به صلح و سازش‌ها نبود 830 میلیارد تومان پول نیاز بود تا این افراد روانه خانه شوند.

با این حال فقط شنیدن رقم گذشت 534 میلیارد تومانی آسان است که در سال 92 رقم خورد. باید در یکی از جلسات صلح و سازش حاضر بود تا دردها و رنج‌های دو سوی دعوی را از نزدیک دید و آن وقت به عمق روح با گذشت طلبکاران پی برد و آن وقت درک کرد گرفتن 534 میلیارد تومان بخشش یعنی 534 میلیارد بار خواهش، نرمش و کرنش.

اما این چرخه تولید زندانی و رو در رو قرار گرفتن شاکی و متهم چرخه‌ای مادام‌العمر است و این خواهش‌ها و التماس‌ها و کوتاه آمدن‌ها و نرمش‌ها، صحنه‌هایی ابدی که چون تا انسان هست خطا نیز هست و در لابه‌لای آنها آدم‌هایی که می‌بخشند و با بزرگواری عبور می‌کنند و نیز آدم‌هایی که نمی‌بخشند و چشم می‌بندند و بی‌اعتنا می‌روند
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: