شتاب دادهپردازی، فزونی دادهها و دسترسی همگانی به زمینهها و سطحهای گوناگون و پیچیدگیهای زندگی خاورمیانهای زندگی همه ما را دستخوش فرازوفرودهایی ویژه کرده است.
شفاآنلاین>سلامت> شتاب دادهپردازی، فزونی دادهها و دسترسی همگانی به زمینهها و سطحهای گوناگون و پیچیدگیهای زندگی خاورمیانهای زندگی همه ما را دستخوش فرازوفرودهایی ویژه کرده است. بر همه اینها وضعیت برخاسته از فشارهای تحریمهای جهانی، دگرگونیهای منابع قدرت و انرژی و از همه تازهتر کووید 19 را باید افزود.
در چنین شرایطی فرهنگ و جامعه و اقتصاد بیش از همیشه در فشار سیاست قرار میگیرند و سیاست و هزینه-فایدههای کار سیاسی فراتر از ارزیابی و تابآوریها میشود. کار سیاسی و سیاستورزی همواره زمینهای متفاوت از زندگی روزمره، رازآلود و در پیوند با سبک
زندگی ویژهای به شمار میرود. در ایران کار سیاسی پیچیدگیهایی دیگر و در دهههای گوناگون میدان، قلمرو، بازیگران، هزینه-فایده و شیوه کار سیاسی دگرگونیهایی داشته است.
به سیاست هم میتوان و باید دانشپژوهانه پرداخت تا کار سیاسی هم سنجشپذیر و هم هدفمند و سازنده باشد و هم اینکه بتوان از آسیبها و هزینههای فردی، گروهی (حزبی) و ملی یا منطقهای آن کاست و بر سود و ارزشآفرینی افزود؛ ولی باید پرسید که واگویی و بازپردازی سیاست ایرانی چگونه میتواند در چارچوب و با روش دانشپژوهانه (علمی) سازمانیافته شود؟ چه بسا گمانه (پاسخ احتمالی)ها در گرو پرداختن به عاملهای گوناگون بیرونی و درونی امر سیاسی و سیاستورزی صورتبندی شوند. از دیدگاه سازاییگری، کانون سیاسی و امر سیاسی کنشگر/بازیگر سیاسی است و هرگونه تلاشی برای بهبود این کنش نیازمند آن است که دربرگیرنده بازیگران هم باشد؛ چون ویژگیهای بازیگران زمینهساز برخی کاستیها و راستیهای روند کار سیاسی میشوند. یکی از این ویژگیها بازخورد (نگرش) ایشان به کنش سیاسی (در هر سطحی) و یکی از این کاستیها عارضه فرسودگی سیاسی میتواند نام نهاده شود که در پی افزایش فشارهای اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و روانتنیای وارده در فرایند کار سیاسی، بر کنشگر/بازیگر پدید میآید. این فشارها پدیدآورندههای برونبنیاد و درونبنیاد چندی میتوانند داشته باشند. بااینهمه بازخورد کنشگر سیاسی از فشارها و عاملهایی پیچیده و بیرونی اثر میپذیرد.
خوشبختانه بازخوردها آموختنی و دگرگونیپذیر هستند و شاید بتوان با بهبود بازخورد بازیگران (افراد یا احزاب) فرسوده از میزان فرسودگی ایشان کاست یا بر پایه سنجش بازخورد آنها از پدیدآیی یا افزایش فرسودگی سیاسی و همهنگام فرسودگی اجتماعی پیشگیری كرد؛ ولی این کارها بستگی به این دارند که بدانیم آیا کنشگرانی که دچار فرسودگی بالا هستند، همانهایی هستند که بازخوردشان به کار سیاسی و سیاست یا به کار اجتماعی هم منفی شده است و آنهایی که بازخوردهایشان سازنده (مثبت) هست، دچار فرسودگی نیستند؟
آیا بازخوردها و فرسودگی سیاسی برخاسته از ویژگیهای شخصیتی بازیگران دگرگون میشوند؟ و کدام فشارها و کشمکشهای بیرونی و میانگروهی به آن دامن زده است؟ در گستره علوم انسانی یکی از بیماریهای انگیزشی که در دو دهه پایانی سده بیستم شناخته شده، فرسودگی کاری است (شکرکن، 1374). فرسودگی کاری واکنش آموختهشده کاهنده و چندسویه (چندبعدی) به فشارهای درازمدت کاری است که نمودهای بدنی، شناختی، عاطفی و رفتاری دارد. با چنین تعریفی فرسودگی کاری با آنچه در دیدگاه سازاییگر بازخورد با پدیدهها نامیده شده، همانندیهایی دارد. میتوان چنین فرض کرد که فرسودگی بیماری است و نشانههای این بیماری در سویههای شناختی، عاطفی، رفتاری و بدنی آشکار میشود. بر این پایه در سیاست و کار سیاسی یا کنشگری اجتماعی وضعیت را در سویههای فرسودگی سیاسی یا اجتماعی میتوان هم در سطح فردی و هم گروهی/حزبی با نامهای درماندگی (شناختی)، آزردگی (عاطفی)، کمکاری (رفتاری) و خستگی (بدنی) بازشناخت. سازه فرسودگی که نخست در زمینه کار و با نام فرسودگی کاری پیشنهاد شد، به نشانههایی کاهنده (منفی) در همه سویههای هستی آدمی اشاره دارد. نخستین بار واژه فرسودگی در گزارش گرین در سال 1961 درباره فردی دچار خستگی که انگیزهاش نسبت به کار را از دست داده، به کار برده شد (نوشاد، 2008). فرویدنبرگر (1975) که به بررسی همبستگی فرسودگی با افتِ کارکرد و خستگی ناشی از کاستی توان و نیروی فرد پرداخته را میتوان پیشگام پژوهش در این زمینه دانست. هرچند پژوهش در زمینه فرسودگی، درباره کارکنان مزدبگیرِ (حقوقبگیر) کارهای گوناگون و بیش از همه، کارکنان اجتماعی مانند مددکاری، پرستاری، روانشناسی و آموزشیاری انجام شده؛ ولی برخی پژوهشگران به فرسودگی کنشگران دیگر زمینهها ازجمله آموزندگان بهویژه آموزندگان دانشگاهی و هم فرسودگی اجتماعی پرداختهاند (فخاری، 1388 و 1392 و 1394 و 1397).
بر پایه کارهای پژوهشی میتوان گفت پیشینه اجتماعی-اقتصادی، ویژگیهای خانوادگی، سبکهای کاری و تفکر بازیگران، جو سیاسی، تمرکز شهروندان، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، بنیانهای فرهنگی، رویکرد مدیریتی و حاکمیتی، کشمکش مستمر و ویژگیهای روانی (شخصیتی) سرچشمه فشارهایی هستند که به فرسودگی میانجامد. سردرگمی هویتی و فرسودگیهای انسانی-اجتماعی دو کاستی و مسئلههای برجستهای هستند که میتوان در پیوند با شادکامی/غمگینی مردم یک جامعه ازجمله ایران مورد توجه قرار داد. فشارهای گوناگون و درازمدت، عاملهایی فراتر از اراده و توان مردم و همچنین نابرخورداری از آموزش مهارتهای شناختی-فراشناختی، مهارتهای زندگی و نبود دورههای پالایش و بهبود روانشناختی که به ابهام و آشفتگی انجامیده، چالش بزرگ و درازمدتی پدید میآورند. فشارها و تنشهای روانی/اجتماعی/اقتصادی درونبنیاد و برونبنیاد در درازمدت وضعیتی کاهنده (منفی) و بازخورد (نگرش)های غیرسازنده به خود، جامعه و زندگی را رقم میزند که میتوان آن را فرسودگی روانی و اجتماعی نامید. وضعیتی که نشانههای آن در سویه شناختی به صورت درماندگی شناختی و ناتوانی در حل مسئله، در سویه عاطفی به صورت آزردگی و ناخرسندی و در سویه رفتاری کمکاری و کژکاری بازنمایی میشوند؛ چون فرسودگیهای روانی/اجتماعی چرخه بازفراوری اجتماعی پدید میآورند، به صورتی آسیبزا و مزمن همدلی اجتماعی، نوآفرینی، امید به آینده و امنیت روانی را دچار مسئله میسازند. از سویی سردرگمی و فشارهای هویتی میتوانند به این وضعیت دامن بزند. توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات در سالهای اخیر، به درازا کشیدن آموزش و به تأخیر افتادن هویتیابی یکپارچه، چندگانگیها و رودرروییهای فرهنگی اجتماعی و اقتصادی و دگرگونی در الگوها و سبکهای زندگی بر پدیدآیی و دگرگونیهای هویتی اثرگذار بودهاند. شرایط اجتماعی و اقتصادی در به درازا کشیدهشدن سردرگمی هویتی و ناپایداریها نقشآفرین هستند و چنین وضعیتی به بیکنشی (انفعال)، درماندگی آموختهشده و ناخرسندی میانجامد. ابهام در تعریف و چارچوبدهی به خودِ آرزویی و ناروشنی در هدفگذاری شخصی و اجتماعی موجب ناخشنودی و خودپنداره منفی میشود. پرآشوب و متلاطمبودن نظام ارزشهای فردی و اجتماعی روند هویتیابی را حتی تا بزرگسالی میانه دستخوش دگرگونی و ناپایداری خواهد کرد. وقتی شما چارچوب پایدار و افق روشن و تعریفشدهای نداشته باشید یا ارزشها و باورهایتان بارها و بارها در یک بازه زمانی نهچندان بلندمدت از اعتبار بیفتند، نمیتوانید میزان فاصله خودِ تجربهشدهتان را با خودِ آرزویی ارزیابی کنید.
چنین وضعیتی موجب رفتارها و احساسهای دوقطبی، بین خشونت تا خودناتوان/منفیپنداری میشود. آنچه میتواند از چنین وضعیت پرهزینه و پرآسیبی پیشگیری کند، تجربه و ایفای نقش کنشگران باتجربه در کنار نوآوران اجتماعی است. بسیاری از کنشگران اصلی همه طیفها در میدان کار سیاسی امروز کمفروغ شدهاند. فضای تند رسانههای برخط، جنجالهای خبری، پرشتابشدن روند دگرگونیها، فرسودگی سیاسی، آزردگی، داوری همگانی و ناخرسندی بخش زیادی از مردم، کمرنگشدن دستاوردها و پررنگشدن کاستیها، چالش اعتماد همگانی و اعتماد میاننسلی، و هزینه-فایدههای نامتوازن به کنارهجویی و گوشهگیری بسیاری از کنشگران گذشته انجامیده است. بررسی چرایی و چگونگی کنارهنشینی کنشگران باتجربه و پیشرو باید در چارچوب یک روند پژوهشی آسیبشناسی و درازانگر مورد توجه باشد؛ ولی کشمکشها و رقابتهای در میدان و همچنین گوناگونی چالشهای بزرگ کشور به نادیده گرفتهشدن این کار انجامیده است. «تجربه» بخش ارزنده و برجستهای از سرمایه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر جامعه است و هدررفت تجربهها واگوی هدررفت سرمایهها و فرصتهای کلیدی است. تجربه در حافظه ما پایدار میشود و کمک میکند در تعامل با پیرامون خود سازگاری زیستی و روانی و اجتماعی سازندهای داشته باشیم، از هزینهها بکاهیم و فرصتها را بهینه بهرهبرداری کنیم.
تجربه با خودکارایی، درگیر کارها شدن و خودارزندهپنداری هم پیوندی سرراست دارد. گرفتارشدن در چرخه بازتجربهها را میتوان به گونهای ناکارایی حافظه بلندمدت و مسئلهمندی فرایند تبدیل حافظه کوتاه به بلند برای تنطیم زندگی که با نام آلزایمر شناخته میشود یا کژکاریهای حافظهای و کارکردی در پی آسیب به بخشهایی از سامانه عصبی مانند کرد. روشن است که چنین چرخهای فرساینده و درماندهکننده است و به تعاملها، اعتماد به خود و اعتماد همگانی و آیندهنگری آسیب میرساند. جامعه ایرانی در خطر گسست میان تجربهها و همچنین ناارزندهسازی تعامل میان باتجربهها و نسل نو است. کشمکش بر سر فرصتهای بسته و محدود، بیاعتمادی به نسل نویی که پرورده نظام اجتماعی همین کشور هستند و شتاب دگرگونیهای منطقهای و جهانی به این چالش دامن میزند. هزینه زیادی که برخی کنشگران باتجربه پرداختهاند، موجهای تخریبی رسانهای و فشار روانی فزاینده هم به کنارهجویی و چه بسا افسردگی و دلزدگی بخشی از کنشگران میدانی انجامیده است.
از سوی دیگر پروژههای رسانهای رودرروی منافع ملی ایران با برشگزینی تاریخی و رسانهای تجربه زیسته را دچار اعوجاج و دگرگونی هدفمند میکند. ما نیازمند بازخوانی و بازدریابی تاریخ و تعامل سازنده دروناجتماعی میان نسلها، کاهش فشارهای خودساخته و فزون از تابآوری مردم، پردازش راستین و پذیرش خویشتن با امید به بهبود در زمینههای گوناگون هستیم؛ روندی که هزینه سیاسی، امنیتی و اقتصادی تند و تیز و حذفی نداشته باشد. الهام فخاری-عضو شورای اسلامی شهر تهران/ روزنامه شرق