دلار چهارهزارو 200 تومانی بهطور قطع به تاریخ سپرده شد. هدف یا آرزوی سیاستگذاران تثبیت دلار تکنرخی در حداقل چهار برابر این رقم است
شفاآنلاین>سلامت> دلار چهارهزارو 200 تومانی بهطور قطع به تاریخ سپرده شد. هدف یا آرزوی سیاستگذاران تثبیت دلار تکنرخی در حداقل چهار برابر این رقم است. با همه اینها و با توجه به اینکه بخش اعظم خدمات سلامت وابسته به وسایل و تجهیزات هستند، تعرفههای خدمات سلامت در کشور فقط اندکی تغییر کرده است و گویا در سال آینده هم وضع بر همین منوال خواهد بود. درک ذهنیت کسانی که اینگونه تصمیم میگیرند بسیار بسیار دشوار است. تاکنون بهنظر میرسید اقتصاد سلامت را فقط از زاویه دریافت پزشکان میبینند و پزشکان را بهصورت جادوگرانی میبینند که بیوسیله میتوانند همه کار انجام دهند و فقط کافی است اراده کنند.
حالا احتمال دیگری هم بهجد مطرح میشود؛ گویا اساسا اهمیتی برای کار
پزشکی و تمام امکانات مورد نیازش قائل نیستند، یعنی آن را باور نکردهاند و این نه از نوعی سوءمدیریت بلکه از زمینههای شناختی عمیقتری ریشه میگیرد. چگونه میتوان به دانش طب باور داشت، اما تعرفه ویزیت یک استاد تماموقت در یک رشته داخلی برای ویزیت یک بیماری پیچیده، تشخیص آن، تصمیم در مورد برنامه درمانی آن بیمار، ثبت جزئیات، توضیح و آموزش به دستیاران، سوای دانشجویان و سایرین را رقمی برابر با 30 هزار تومان تعیین کرد؟ چند مقایسه ساده برای قدرت خرید 30 هزار تومان کار سختی نیست؛ با یک جستوجوی ساده میتوان فهمید حتی در کشورهای از ما کمتر توسعهیافته اطراف هم تعرفه کار پزشک عمومی چند برابر این مقدار است. البته که همین 30 هزار تومان هم با تأخیر متعارف بیمه پرداخت میشود و بخشی هم سهم بیمارستان است.
تازه بیمارستانهای دولتی هم موظفاند بخشی از امورات خود را از پورسانت همین خدمات بگذرانند و منابع مالی زیادی در اختیارشان نیست. خیر، تنها راهش این است که تصمیمگیران آنقدر از بیفایدهبودن اینگونه اقدامات ناامید باشند که حتی نظارت بر انجام بهینه آن و تأمین منابع مالیاش را هم بیهوده بدانند! از سوی دیگر چیزهای بیارزش معمولا فلهای و یکنواخت هستند؛ کسی گردوها یا تخممرغها را تکتک قیمتگذاری نمیکند، اینها را کیلویی میخرند. ویزیت تمام متخصصان در همه رشتهها در همه شهرها و در همه مراکز از یک کار تخصصی پیچیده تا تنها تجدید یک نسخه یک عدد ثابت است. بهعلاوه رسما میتوان راههای درمانی گوناگون و همپای یکدیگر (سنتی یا مدرن) را پیمود.
وقتی رسما دانشی موازی به شکل «دانش سنتی» تعریف شده و بارها توسط مسئولان تأیید میشود، تنها معنایش آن است که کار پزشکی ارزشی ناچیز در اذهان دارد. چرا؟ چون اگر تفاوت تأثیر فلان داروی ضد صرع که با بررسیهای تخصصی برای یک بیمار تعیین میشود با تأثیر بادکش یا زالو که بسیار کلی و یکنواخت برای طیفی از بیماریها، قطع نظر از تشخیص و معاینه اعمال میشود، هنوز در اذهان جا نیفتاده باشد، میتوان نتیجه گرفت که آن همه شرح حال و معاینه در اذهان تصمیمگیران اهمیت چندانی ندارد.
همین راهروها، اتاقها، دستگاهها و همین پرسنل هم زیادی است. مردم باید در بیمارستانهای تنگ دانشگاهی در شرایطی غیراستاندارد معاینه شوند و فقط اگر نیاز به اقدامی عملی پیدا کردند، اندکی توجه نثارشان شود. تشخیص تفکر و تصمیمگیری اهمیتی ندارد. بیمارستانهای خصوصی تبدیل به زایشگاه و مراکز جراحی شدند، اقتصاد بیمارستانهای آموزشی هم فقط از طریق کارهای عملی رتقوفتق میشود و بیماران و واماندگان تنها هزینههایشان به چشم میآید.
با همه اینها کسی از تأسیس دانشکده و درمانگاه سنتی کوتاه نمیآید، تازه از اشکالات واقعا موجودی که ارائه خدمات سلامت در آن سیستم معیوب دارد هم بهعنوان بهانهای برای این گسترش بهره میبرند. وجود و گسترش طب سنتی نه به جهت کمیت کاری که انجام میدهد بلکه به جهت تخریبی که در ذهنیتها پیرامون تعریف و ارزشگذاری خدمات سلامت به عمل میآورد، واجد اهمیت بوده و لازم است به آن بهطور جدی پرداخته شود. میزان باورمندی یا بیتفاوتی در مقابل آن نسبت معکوس دارد با باورمندی به دانش طب و الزام اخلاقی برای تهیه زیرساختهای آن. تصمیمگیران حتی در شرایط خاص و تحت نظارت دقیق حاضر نمیشوند طب مدرن با تمام ملزوماتش یک بار هم که شده در جایی خصوصی یا دولتی به منصه ظهور برسد تا ببینند کار علمی و سیستم ارجاع، هزینه بیشتری دارد یا کار فلهای همراه با درخواست عکسها و آزمایشات متعدد؟ (که آنها را هم اگر درست محاسبه کنید، هزینهای دهها برابر بیشتر از پرداختهای موجود برای کشور دارند).
به نظر تصمیمگیران اما کار استاندارد تنها خرج اضافی روی دست دولت میگذارد و ممکن است درخواست برای چنین سرویس ویژهای (که به گمان ایشان نتیجهای جز هزینههای بیشتر نخواهد داشت) را در میان مردم بپروراند. آنچه میخواهم بگویم این است که باور ندارند وگرنه اینگونه نمیاندیشیدند و در صورت باور در سختترین شرایط هم حداقلی را فراهم میکردند. آنچه برشمردم وضعیت موجود بود. با اتمام ذخایر و تهکشیدن آخرین قطرات امید به آینده، شرایطی بهشدت مخاطرهآمیز پیشروی سیستم سلامت قرار دارد و دریافت نشانههای آن کار دشواری نیست.
آمار روزانه تعطیلی مطبها، آمار رو به تزاید مهاجرت پزشکان که حالا تا اعضای هیئت علمی دانشگاهها هم امتداد پیدا کرده و این واقعیت که امسال برای اولینبار در تاریخ، ظرفیت تخصص برای رشتههای محبوبی مثل قلب و رادیولوژی هم پر نشد، تنها مشتی نمونه خروار است.بابک زمانی- نورولوژیست