شفا آنلاين-وضعیت نامناسب پیادهروها امروزه یکی از مهمترین معضلات شهرهایمان است به گونهای که میتوان گفت در بیشتر شهرهای بزرگ تقریباً مفهومی به نام پیادهرو در حال از میان رفتن است.
نمای اول؛ یکی از پیاده روهای تهران
«خسته شدم، پس چرا اینقدر اینور و اونور میری؟» زن جوان در حالی که دست
کودکش را در دست گرفته، میکوشد به راهش ادامه دهد: پسرم میبینی که
پیادهرو بسته شده... پسرک اما تاب ندارد: «آخه تو خیابون نور آفتاب اذیتم
میکنه، من که گفتم با ماشین بریم...» مادر پسرک را به آغوش میکشد تا
سریعتر از آنجا بروند. کارگران در چند جای
پیادهرو محله مشغول کارند. آجر
و دیگر مصالح در پیادهرو ریخته شده و رهگذران هر چند متر باید مسیر خود
را تغییر دهند؛ این موضوع آنان را میآزارد.
جلوتر چند تن از ساکنان محله
ماشینهایشان را در پیادهرو جلوی پارکینگ پارک کرده، محل عبور رهگذران را
بستهاند؛ حتماً حوصله نداشتهاند ماشین را به پارکینگ ببرند، به هر حال
جلوی خانه خودشان است، پیادهرو مال آنهاست! آنسوتر کودکی دوچرخهسوار که
از ترس ماشینها و موتورها حتماً به توصیه مادرش در پیادهرو میراند،
مسیری زیگزاگی را طی میکند. پیرزنی هم به دلیل اختلاف ارتفاع نامناسب سطح
پیادهرو، مجبور شده از خیابان برود و نزدیک است با خودرویی تصادف کند.
صحنههایی تأملبرانگیز از این دست در هر خیابان و گذرگاه شهرمان میتوانیم
ببینیم.
نمای دوم؛ همان روز، محلهای دیگر در این شهر بزرگ
پیرزن کیسه خریدهایش را به دست گرفته، کشانکشان با خود میبرد. امروز بعد
از گرفتن حقوق بازنشستگی برای خرید به یکی از فروشگاههای نزدیک خانه رفته
بود و اکنون به سوی خانه روان است. هر چند دقیقه که دستانش یاری نمیدهد
کیسه را زمین گذارده، به درختی تکیه داده نفسی تازه میکند. یک موتورسوار
با سرعت از کنارش میگذرد. نگاه خسته و معترض پیرزن او را دنبال میکند. در
نگاهش میتوان خواند که میگوید: مگر خیابان را ازتان گرفتهاند؟ پیادهرو
که جای موتور سواری نیست!
پس از درنگی، دوباره به راه خود ادامه میدهد
اما هر چه به خانه نزدیکتر میشود خستگی بیشتر خود را نشان میدهد. هر چه
به پیرامون مینگرد جایی برای نشستن و استراحت نمییابد. تصمیم میگیرد با
وجود سنگینی کیسه خریدها آرامآرام حرکت کند، اما نمیتواند. دیگر تاب
نشستن ندارد، ناچار روی پلههای نزدیکترین ساختمان مینشیند تا نفسی تازه
کند. چند لحظهای نمیگذرد که در ساختمان باز شده، مردی میانسال در چارچوب
در ظاهر میشود: «خانم ببخشید امکان داره از اینجا بلند شید؟ اینجا محل
رفتوآمد و بردن اسباب و اثاثیه است، ممکنه آسیب ببینید. » پیرزن مجبور است
برخیزد اما نمیتواند، پاهایش یارا ندارد.
پیادهرو، فضایی متعلق به همه و هیچکس
وضعیت نامناسب پیادهروها امروزه یکی از مهمترین معضلات شهرهایمان است به
گونهای که میتوان گفت در بیشتر شهرهای بزرگ تقریباً مفهومی به نام
پیادهرو در حال از میان رفتن است. بیشتر گذرگاههای شهرهای ما بویژه
تهران، زمانی، همه پیادهرو بودند و آرامشی که مردم با راه رفتن در آنها
به دست میآوردند، برایشان نعمتی بود. امروزه اما گذرگاههای همه این شهرها
سوارهرو یا مغازه است و آنجا که مسیر، اجازه حرکت خودرو را نمیدهد یا
جنسها و کالاهای مغازهها برداشته میشود، میتواند استراحتگاهی برای
خودرو باشد!
به نظر میرسد در فرایند نوینسازی شهری که با صنعتی شدن همراه بوده است،
فضاهای شهری بهایی گزاف پرداختهاند. زمانی که قطار نوینسازی شهرها با
سرعت بسیار به حرکت افتاد سهم شهروندان از شهر و فضاهای شهری، جای خود را
به سهم ساختمانها و خودروها داد. پیادهروهایی که برای آسایش شهرنشینان
بود با گسترش ساختمانها و برجها و افزایش چشمگیر خودروها به سود آنان
عقبنشینی کرد تا به در خانهها رسید. در بسیاری از خیابانها و گذرگاهها
در خانهها به جای آن که به پیادهرو به عنوان یک فضای حیاتی باز شود، به
خیابان چسبیده است.
آیا حق شهروندان از شهر نسبت به ساختمانها و خودروها کمتر است؟ معماری
شهرها گویا فقط برای عناصری غیر از انسان برنامهریزی میشود، بیتوجه به
این که هدف معماری، آفریدن محیط تازه یا بهتر کردن آن و دستکم آسیب
نرساندن به وضع موجود است. معمار آنچه را که با اعتقادها، آرمانها و
نیازهای مردم سازگار است، برایشان تدارک میبیند. به همین دلیل وقتی به
محلههای امروزی شهری مانند تهران مینگری، گویی مردم این محلهها و
کوچهها فقط به خانه و خودرو نیاز دارند!
البته بخش عمدهای از این موضوع به خود شهروندان نیز بازمیگردد. آنان
باور دارند که پیادهرو جلوی خانهشان عرصهای شخصی است و میتوانند هرگونه
بخواهند برایش تصمیم بگیرند. در بسیاری از موارد هم مدیریت شهری در برابر
این اندیشه اشتباه چشمهایش را میبندد. پارک کردن خودروها، ریختن مصالح
ساختمانی و کاشتن گل و گیاه در همه فضای پیادهرو نمونههایی از این نگرش
است.
پیادهروها، بهشت دستفروشان مدرن
رشد ناگهانی شهرنشینی، افزایش جمعیت و نگاه مادیگرا به کالبد و روح شهر
از عواملی است که بر این حوزه اثر گذارده است. بیشتر پیادهروها در مناطقی
که به بازار نزدیک است یا به بورسهای بازاری بدل شده، به محلی برای گذاشتن
کالاهای این فروشندگان تبدیل میشوند. این مسأله زندگی روزمره ساکنان
مناطق را مختل میکند و فرهنگ محلهای را از آنان میگیرد. همچنین موجب کوچ
ساکنان اصیل و قدیمی به جاهای آرامتر و خلوتتر میشود. عبور آسان و
بیدغدغه از گذرها و پیادهروها حق شهروندی مردمی است که در محلههای
گوناگون شهری میزیند و محیطی مناسب برای زندگی میخواهند.
بازار در تهران و دیگر شهرهای بزرگ در گذشتههای نه چندان دور، یکی از
محلههای شهر بود. مردم هرگاه به کالایی نیاز پیدا میکردند از محلههای
مسکونی خود برای خرید به بازار میآمدند. بدین ترتیب نبض اقتصادی شهر خارج
از بافت مسکونی میزد و این دو هیچگاه برای یکدیگر مزاحمتی ایجاد
نمیکردند.
این موضوع در پایتخت بیشتر نمایان بود. این تداخل از زمانی پیدا
شد که شهرها به دلیل افزایش ناگهانی جمعیت رشد فیزیکی بیرویهای را آغاز
کردند. در این دگرگونی، نظم گذشته شهر به نفع بازار آرامآرام بر هم خورد و
بازار به مناطق و محلههای مسکونی هجوم آورد. اکنون پس از گذشت چند دهه از
آغاز این تحول، بازار به دلیل نیاز شهر به کالاهای گوناگون چنان گسترش
یافته که به مناطق مسکونی شهر کشیده شده است. در این محدودهها، برِ
خیابانها، مغازه و گذرها و پیادهروها به انبار بدل شدهاند. در
محدودههایی که بورس کالایی مشخصاند، پیادهرو مفهوم چندانی ندارد، خیابان
است و مغازه؛ یا باید سواره باشی یا از جایی دیگر بروی؛ این دیگر مشکل
خودت است. خالی کردن بار، ترافیک و شلوغی و بند آوردن مسیر پیادهرو، هر
روز اهالی این مناطق را به ستوه میآورد.
یک کارشناس اقتصاد شهری در اینباره میگوید: «در دهههای اخیر پس از ورود
خودرو به شهرها، بازار از کارکرد سنتی خود فاصله گرفت زیرا کالا دیگر با
چارپا به بازار نمیآمد. در پی آن، جمعیت جدید شهرها به کالایی بیشتر و
متنوعتر نیاز داشتند که شکلگیری بازارهای تازه در محلههای گوناگون شهر
را موجب شد.»
علیاصغر بدری میافزاید: «بسیاری از شهروندان به کالا و خدمات نیاز
دارند، به همین دلیل بازارها و عرضهکنندگان تازهای شکل گرفتهاند که شهر و
مدیریت آن برایشان برنامهای ندارند، در واقع نمیدانند با آن چه کنند.
بدین ترتیب اینها یا بازار سنتی و قدیم را گسترش میدهند یا بازارهایی
تازه را به صورت هسته یا راسته پدید میآورند.»
وی تأکید میکند: «بازار در گذشته، در همه شهرها یکی از محلات شهر بود و
همزمان با تداوم زندگی شهری، به زندگی اجتماعی خود ادامه میداد. در یک
دوره زمانی، تراکم و فشردگی تجارت و اقتصاد به اندازهای افزایش یافت که
حیات مسکونی از این مناطق گرفته شد؛ آرامآرام همه گذرها و پیادهروهای این
محلهها به بارانداز کالاهای این راستهها و بازارها بدل شد و این روند نه
تنها کنترل نشد، که رشد چشمگیری نیز یافت.»
سد معبر دستفروشان، زمانی یکی از مهمترین مشکلات شهری در ایران به شمار
میآمد که البته همچنان در برخی مناطق شهرها به زندگی خود ادامه میدهد.
دستفروشان با پهن کردن بساط خود در پیادهروها و گذرگاهها عبور مردم را
با مشکل روبهرو میساختند. پس از سالیان زیاد این مسأله در بسیاری از
مناطق با تعیین مکانهایی مشخص برای دستفروشان که از گذرگاههای عمومی شهر
جدا بود، حل شد. اما چند سالی است پدیدهای با همین شکل اما از جنسی دیگر،
گذرگاههای رهگذران پیاده را در شهرهای بزرگ اشغال و برای پیادهها
مشکلاتی فراوان ایجاد کرده است. فروشندگان در مناطقی که بازار کالایی خاص
است به دلیل گران بودن خرید و اجاره واحدهای تجاری، با اجاره یا خرید مکانی
کوچک به اندازه یک دفتر کار، کالاهای خود را در پیادهروها و گذرها گذاشته
و کاربری اینها را تغییر دادهاند؛ به گونهای که اطلاق واژه پیادهرو بر
این معابر تا اندازهای بیمعنی به نظر میرسد. مردم در چنین مناطقی
مجبورند از کنارههای خیابان برای گذر خود استفاده کنند.
پیادهروها و استانداردهای فراموش شده
با نگاهی به تجربه کشورهای دیگر میتوان ادعا کرد استانداردهای پیادهروها
در کشور ما بویژه تهران پایین است و شاید گفت برخی از آنها اساساً هیچ
استانداردی ندارند. باید این باور در شهرها حاکم شود که پیادهرو فضایی
متعلق به همه است، همه از آن سهم دارند و هیچ کس مالک آن نیست. به نظر
میرسد شهرداری در این زمینه وظیفهای مهم برعهده دارد که البته در بسیاری
از موارد نادیده گرفته میشود. روند دگرگونی شهر به گونهای است که گویی
پدیدهای با نام پیادهرو شتابان از پهنه و عرصه شهر رخت برمیبندد.
ایران