داستان زندگی لیلا، داستانی است که بارها
تکرار میشود و درحال تکرار است. آمارهای سازمانی و هشدارهای متخصصان، زنگ
خطر را برای نهاد خانواده به صدا درآورده است.
در آمارهایی که اردیبهشت 93 از وضعیت طلاق در سال 92 به گوش میرسید،
افزایش 4.3 درصدی آمار طلاق نگرانکننده بود. این آمار خبر از 155هزار و
369 طلاق در کل کشور میدادند که از این تعداد 144 هزار و 83 مورد در شهرها
و 11 هزار و 286 مورد در روستاها دیده میشود.
همین آمار با میانگینی قابل توجه، ثبت 18 طلاق در کشور در هر ساعت را تیتر
کردند که به گفته علیاکبر محزون (مدیرکل دفتر آمار)، از این میان، بیشترین
نرخ طلاق ها در خراسان رضوی، ایلام و کردستان بوده است.
افزایش آمار طلاق زمانی پر رنگتر میشوند که در همان آمار اعلام شده، و
همسو با رشد چشمگیر طلاق، با کاهش هفت درصدی ازدواج در جامعه نیز مواجه
هستیم. این ارقام و اعداد خبر از وجود تعداد زیادی زنان و مردان مجرد در
جامعه میدهد، که هریک به فراخور، از مشکلات عمده روانی و اجتماعی رنج
میبرند.
در این میان، جای دیگری خبر از کاهش سن سرپرستی زنان داده میشود و نگرانی
منخصصان از عوارض ناشی از طلاق؛ بروز مشکلات روانی (بیشتر برای زنان)،
افزایش تجرد در جامعه، سست شدن پایههای نهاد خانواده. زنانی که در سنین
کم، یا مطلقه شدند، یا روی خوشی به ازدواج نشان نمیدهند. رشد آمار دختران و
پسرانی که کارشناسان آنها را "پیرپسر" و "پیر دختر مینامند". شاید انگشت
اتهام در این موارد بیشتر به سمت اقتصاد روانه باشد، اما کارشناسان دلایل
دیگری را هم برمیشمارند.
زیر پوست جامعه
از انعکاس آمار و ارقام و نگرانیها برای طلاق و تبعات آن در رسانهها که
بگذریم، از واقعیت چشمگیری که خیلی نزدیکتر از صفحات روزنامهها و
مانیتور در کنارمان حضور دارد و هر روز نمایانتر میشود، نمیتوان
بهسادگی گذشت. بسیاری از زنان و مردانی هستند که تبعات طلاق تا سالها دست
از سرشان بر نمیدارد.
موارد زیادی را هر روزه میبینیم، از کنارمان میگذرند، یا در نزدیکی ما با
مشکلات زندگیشان سردرگریبانند. از "بهروز" تا "آزاده"، طلاق گویی رنگ
زندگی شان را هم تغییر داده است. میزان تخریب گاه تا حدی است که گویی،
زلزلهای با ریشتر مثلا 7 سراسر زندگی را زیر رو کرده، و حالا اگر توانی
باشد، باید زندگی جدید را بر آوار به جا مانده از زندگی گذشته ساخت. خیلی
ها اما کم می آورند و گرفتار می شوند.
"بهروز"، 45 سال دارد، میگوید سالهاست از همسر اولش جدا شده است، رنج
حاصل از ویرانی را می شود در چهره اش دید. به گفته خودش، مشکلات این جدایی
هم چنان در زندگی او جاری است.
او که حضانت دختر 18 ساله اش را دارد، از زندگی ای که برای خودش و بیشتر
برای دخترش رقم زده است ناراحت است، میگوید: "کاش کسی بود که موقع طلاق
اولم راهنماییمان میکرد، هیچ کس نبود که بتواند کمکی در این قضیه به ما
بکند و عاقبت اختلافها کار خودش را کرد."
شاید حکایت زنان مطلقه در این موارد بیشتر هم باشد. زلزله طلاق، اگر احساس و
سرزندگی را از زندگی بهروز دزدیده، اما آزاده باید فراتر از مشکلات عاطفی
بار "نان" را به تنهایی به دوش کشد.
آزاده میگوید: چهار سال پیش طلاق گرفتم، کامران، پسر 10 سالهام هم با من
زندگی میکند، پدرش حتی نخواست، او را تحویل بگیرد. کنار خودم است، بعضی
اوقات می مانم توی خرج تحصیل و خورد و خوراکش. اما با این وجود حاضر نیستم
به زندگی قبلیام برگردم. مشکلات زیادی داشتیم، اما حالا راضی ام.
آزاده 37 سال دارد. وقتی داشت از زندگی اش
می گفت، مدام شکوه می کرد که: "با اینکه سن زیادی ندارم، اما کمرم دربرابر
مشکلات و کمبودهای مالی و اینکه باید تنهایی از پس همه کارها بربیایم، خم
شده است."
رضا اما داستان دیگری دارد. او 35 سال دارد و در بیستسالگی ازدواج کرده
است. میگوید: "تفکرات مذهبی و فرهنگی متفاوتی از همسرش داشتم پس از سالها
زندگی مشترک، با وجود علاقهای که به زندگیام داشتم به طلاق تن دادم.
او میگوید: "من مذهبی بودم، زنم نبود. من دوست داشتم زنم شب از ساعتی
دیرتر بیرون از خانه نباشد، اما کارش طوری بود که بعضی از شبها خیلی دیر
برمیگشت. خیلی سعی کردم و صبر کردم تا عقایدش تغییر کند اما ما واقعا ربطی
به همدیگر نداشتیم!"
و خیانت، شاید عمده دلیلی باشد، که بهانه طلاق را جفت و جور میکند.
کارشناسان در کنار مشکلات فرهنگی و اقتصادی "روابط فرازناشویی" را در رواج
طلاق موثر می دانند، یکی از دلایل عمده در طلاق میان جوانان شده است.
کارشناس، با اشاره به افزایش موارد مربوط به روابط فرازناشویی در میان
جوانان، به اختلالاتی اشاره می کنند که زوجهای جوان به دلیل تربیت ناصحیح
در روابط "میان جنسیتی" به آن دچار میشوند.
ماجرای وحید یکی از این موارد است. او 27ساله دارد. می گوید: 19 سال داشتم
که با همسرم آشنا شدم. پس از مدتی رفت و آمد و با وجود مخالفت خانواده با
هم ازدواج کردیم. مدتی از ازدواجمان گذشته بود که متوجه تلفنهای مشکوک به
همسرم شدم. اوایل زیاد جدی نگرفتم اما تماسهای مشکوک تمامی نداشتند، عاقبت
پس از پرسوجو و جروبحثهای شدید، از "خیانت" همسرم مطمئن شدم.