شفاآنلاین>اجتماعی>قرنطینه خانگی و ماندن در خانه، اوقات فراغت طولانی مدتی را برایمان فراهم کرده و باعث شده بود زمان زیادی را صرف چرخیدن در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و ... کنیم.
همینطور که این روزها در اینستاگرام چرخی میزدم یک پست توجهم را جلب کرد وارد صفحه اصلی شدم با پستهایی بیشتری مواجهه شدم اول فکر کردم یک پرستار است که این روزهای کرونایی به اصطلاح در خط مقدم مبارزه با کروناست و دارد تجربیاتش و حس حال این روزهایش را با ما به اشتراک میگذارد، اما بعد از خواندن کپشن های پست ها متوجه یک چیزی شدم، نه او یک پرستار نبود بلکه او اموات کرونایی را تغسیل میداد.
عجیب و ترسناک بود لااقل برای منی که از بیماران زنده کرونایی هم میترسم چه برسد به اموات...
چند پست اخیر او مربوط به فعالیتش در بیمارستان و غسل اموات کرونایی بود آنها را خواندم خیلی برام عجیب بود که یک دختر دهه ۷۰ (از پیجش متوجه شدم) اینطور جسورانه این کار جهادی را انتخاب کرده است و خواسته در چنین روزهایی کار این چنینی انجام دهد. از پیجش معلوم بود تازه ازدواج کرده او هم میتوانست این روزها بی تفاوت به وقایع اطراف خود زندگی تازه شروع شدهاش را ادامه دهد.
خواستم بیشتر درباره کاری که انجام میدهد بدانم به او سریعا پیام دادم و از او خواستم برایم بیشتر توضیح دهد او هم پذیرفت. به دلیل شرایط این روزها و توصیههایی مانند؛ "در خانه بمانید" نمیتوانستم به دیدار حضوری با او بروم هرچند او هم بعد از خروجش از بیمارستان و تمام شدن شیفت کاریاش بدون ارتباط با کسی خود را قرنطینه میکرد.
با او تماس کردم و مکالمه ما بعد از سلام و احوالپرسی آغاز شد.
من متولد سال ۷۵ هستم و ۲۳ سالمه.
متاهل هستم.
بله... تقریبا دو سال
اول که به همسر گفتم قصد انجام این کار را دادم کمی تعجب کرد چرا که ریسک انجام این کار خیلی بالاست. منم به همسرم گفتم شما فکر خود را کنید اگر راضی بودید که من میروم اگر راضی نبودید فعالیتهای دیگری انجام میدهم، اما بعد از آن که متوجه شدند من خیلی جدی هستم مخالفتی نکردند و حتی خود همسرم بیمارستان را برایم پیدا کردند.
بله همسرم هرجا که نیاز به نیرو باشد وی میرود، زمانی که نیاز به نیرو برای تجهیز بیمارستان بقیه الله بود او رفت و در حال حاضر برای ضدعفونی کردن معابر میرود.
من روحیه چنین کارهایی را دارم همچنین دیدم که این قسمت نیروی بیشتری نیاز دارد چراکه اکثر افرادی که میخواهند در این ایام کاری انجام دهند سراغ کارهایی مانند دوخت ماسک و ... میروند و تغسیل و تیمم اموات کرونایی نیرو کم داشت.
به این فکر کردم، حالا که من ترس از اموات ندارم بهتر است یک کاری انجام دهم از قم پیگیری کردم تا تهران به دنبال بیمارستانی که نیاز به نیرو برای تغسیل اموات کرونایی دارد گشتم و در آخر بیمارستان بهارلو تهران را پیدا کردم.
تجربه نداشتم، اما علاقه داشتم که در غسالخانه کار کنم و حتی نمیدانم چرا انقدر به این مسئله علاقه دارم البته باید بگویم من اصلا روحیه خشنی ندارم (باخنده).
گاهی اوقات در همان تخت بیمارستان، چراکه میت نباید بدنش سرد شود و اگر زمان زیاد بگذرد دستشان ممکن است خشک شود به همین دلیل در همان تخت بیمارستان که از دنیا رفته اند غسلشان میدهیم، اما گاهی که دیر میشود و ما در بیمارستانهای دیگری مشغول هستیم (در حال حاضر در ۳ بیمارستان فعالیت دارم) میت را به سردخانه منتقل میکنند و ما در سردخانه غسلشان میدهیم.
خیر. این اموات را با سنگ مرمر تیمم میدهیم، سه بار با دست خودشان تیمم داده و سه بار دیگر هم با دست خودمان آنها را تیمم میدهیم. یک سنگ مرمر مستطیل شکل داریم که بر روی شکمشان قرار داده و این کار را انجام میدهیم.
اکثر ما ناقل این بیماری هستیم، تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم آن است که ارتباط خود را با اطرافیان کم کنیم، اما من و همسر وقتی به خانه میرسیم خیلی بهم نزدیک نمیشویم و به صورتی خودقرنطینگی می کنیم همچنین با خانوادهها هم ارتباط نداریم و به دیدارشان نرفتیم که خدایی نکرده ناقل نباشیم و خانواده هایمان را مبتلا نکنیم.
من در دانشگاه میکروبیولوژی خواندم و کمی با اقدامات پرستاری آشنایی دارم آن روز که برای اولین بار به من اطلاع دادن که برای تغسیل میتی بروم در بیمارستان مشغول وصل کردن سرم بیمار بودم. با من تماس گرفته شد که خانمی در بیمارستان اطراف تهران از بیماری کرونا فوت کرده است و باید برای تغسیل آن برویم ابتدا ترسیدم و با خدا زیر لب صحبت میکردم، انگار دیگر جدی شده است.
وارد ICU بیمارستان شدم، پارچه سفید رنگ که بر رویش کشیده بودند را کنار زدم در لحظه اولی که چهره این زن را که برای اولین بار دیدم به جای احساس ترس دلم برای غربتش سوخت. بیماران کرونایی خیلی غریب هستند، ما عادت داشتیم وقتی عزیزمان در بیمارستان و بخش ICU بستری هستند پشت درب بی تاب و در انتظار خبر خوشی از سلامتی مریضمان باشیم، اما آنها هیچ ملاقات کنندهای ندارند. هیچکس پشت درب ICU نبود که برای عزیز از دست رفته اش شیون کند، هیچکس نبود که برای لحظه آخر با این زن دیدار کند.
بعد از تیمم، اموات مستقیم به بهشت زهرا منتقل میشوند که آنجا هم باز افراد زیادی نیستند زیر پیکرشان را بگیرند و بلند بلند لااله اله الله سر دهد غریبانه به خاک سپرده میشوند بدون حتی مراسم یادبودی، نه خبری از تشییع جنازه شلوغ است و نه حتی مسجدی برای سوم و هفت و در تنهایی به خاک سپرده میشوند.
خیر خانمی حدودا ۵۰ ساله بود
من شیفت شب هستم از ۹ شب تا ۹ صبح میروم با اینکه در ۳ بیمارستان مشغول هستم شبی ۱ تا ۲ میت را غسل میدهیم یعنی همین تعداد میت است.حتی بعضی از شبها الحمدالله هیچ میتی نبوده. باید بگویم موارد بهبود یافته خیلی بیشتر از آمار فوتی هاست این را هم باید بگویم مبتلایان نیز بسیار زیاد هستند.
هیچی...
اصلاً... وقتی بر سر بیماران میرویم و وضعیت روحی آنها را میبینیم فکر میکنم که حتماً باید برایشان کاری انجام داد این بیماران خیلی غریب هستند و هیچ ملاقاتی ندارند به همین دلیل روحیه آنها ضعیف است ما سعی میکنیم در زمانی که میتی برای تغسیل نیست در بین بیماران حضور پیدا کرده و با آنها صحبت کنیم تا کمی روحیه آنها تقویت شود، به عنوان نمونه خانمی مسنی بود که شرایط وخیمی داشت و حتی این خانوم را پوشک میکردند وقتی با این خانم نشستیم صحبت کردیم و روحیه دادیم روز به روز شرایطشان بهتر شد و حتی روز گذشته از تخت خود بلند شده بود، راه برود.
من وقتی این شرایط را در بیمارستان دیدم اصلا پشیمان نشدم و دیگر نمیتوانم در خانه بمانم چرا که فکر میکنم وظیفه دارم که در این روزها حضور پیدا کنم و کاری که از دستم برمیآید انجام دهم.
بله...
راستش را بخواهید من روزهای اولی که این کار را آغاز کردم به مادرم اطلاع ندادم خوشبختانه مادرم هم صفحه اینستاگرام ندارند که از طریق پستهایم متوجه این موضوع شود به برادرم هم سپردم که با ایشان در این خصوص صحبت نکنند، اما چند روزی است که این موضوع را با مادرم در میان گذاشتم.
ابتدا مرا نصیحت کرده و میگفتند نرو... افراد دیگری هستند که این کارها را انجام دهند، اما بعد صحبت کردن شرایط آنجا و اشتیاق من مخالفتی نکردند، اما توصیه میکردند که مراقب خودم باشم. خانواده ام در هیچ شرایطی مانع انجام کارهای من نبودند بلکه همیشه مرا برای اهداف و کارهایی که در زندگی هم انجام میدهم تشویق کردند.
به نظرم خیلی... یک بار یک خانمی در دایرکت اینستاگرام برای من نوشت تو که میگویی فرزند شهید هستی چه کار برای این مملکت کردی؟
زمانی که این شرایط پیش آمد یاد دایرکت این خانم افتادم و با خودم گفتم : من میگویم فرزند شهیدم چه کردم؟ درست است پدرم دین خود را ادا کردند، اما من هم باید ادای دین کنم و همیشه سعی کردم در هر زمینهای که آشنایی دارم فعالیت کنم. پیش از شروع کرونا و تعطیلی مدارس و مهد کودکها من تدریس میکردم و معلم بودم. آن زمان دیدم که توانایی تدریس و آموزش داشتم حضور پیدا کردم و وقتی در چنین شرایطی دیدم توانایی انجام این کار و تغسیل اموات کرونایی دارم حضور پیدا کردم.
این را هم باید بگویم که یکی از دلایل نترسیدن از اموات و حضور در غسالخانه آن است که مادرم فیلم شستشوی پدر را به من در کودکی نشان داده بودند و از همان زمان ترس من از این موضوع و اموات ریخته شده بود.
تنها چیزی که در آن لحظه به آن فکر کردم آن بود که، چقدر ما بعد از مرگ ناتوان هستیم... بدنی که در تمام لحظههای زندگی به آن رسیدگی کردیم حالا باید با کمک افراد دیگر جابجا شود و آنقدر سنگین است که یک نفر به سختی میتواند آن را جابجا کند و در آن لحظه چقدر بدنمان بی ارزش و محتاج است. چند روز گذشته خانمی لاغر و نحیف فوت کردند با اینکه وزن زیادی نداشتند، زمانی که خواستم سر ایشان را کمی جابجا کنم دیدم که سرش بسیار سنگین است و هنوز مچ دستم درد میکند... چقدر انسان در مقابل عظمت خداوند ناتوان است.
خود من به شخصه زمانی به این کار ترغیب شدم که پست ها و استوری های یکی از دوستانم را دیدم و پست های آن دوست عزیز باعث علاقه و پیگیری من برای حضور در بیمارستان و انجام چنین فعالیتی شد.
این پستهای من در اینستاگرام بیشتر جنبه ترغیب افراد را دارد تا در این روزهای بحرانی هر کاری که از دستشان برمیآیند انجام دهند و اصلا قصد ریا کاری ندارم چراکه این مسئله ریسک بالایی دارد و جایی برای ریا نمیگذارد همچنین سودی ندارد که من برای ریا این کار را انجام دهم.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیر خود فرمودند که ما در جنگ رسانهای ضعیف عمل میکنیم، بچه مذهبیها به دلیل این که برچسب ریاکاری به اقداماتشان در هر زمینه ای نخورد از فعالیتهای رسانهای دست میکشند. این پستهای من فقط به دلیل صحبتهای رهبر انقلاب در خصوص جنگ رسانهای است.
خواهش میکنم... ان شاءالله.
باشگاه خبرنگاران جوان