جایى از تقابل مفهومى رضایتمندى با نظام ارجاع حرف زدم. امروز در این پیش فرض پیش شما بحثى ندارم. حرف من امروز، فقط واکنشى هم به وقایع روز نیست؛ بلکه تطبیق شواهد است با مبانى نظریاتى من
شفاآنلاین>سلامت> عادت دارم در مواقع اجتماعى به یک فرآیند، نگاه مبنایى کنم. نظام ارجاع دیر یا زود باید مستقر شود و میشود؛ این انتخابى نیست؛ مسیر سرنوشت اداره درمان کشور به این سمت خواهد رفت، بى هیچ اختیارى. کند کردن ضربآهنگ این اتفاق اجتماعى ممکن هست، اما توقف کامل این حرکت حتمى به سمت نظام ارجاع ابداً مقدور نیست.
جایى از تقابل مفهومى رضایتمندى با نظام ارجاع حرف زدم. امروز در این پیش فرض پیش شما بحثى ندارم. حرف من امروز، فقط واکنشى هم به وقایع روز نیست؛ بلکه تطبیق شواهد است با مبانى نظریاتى من.
نظام ارجاع از چیزى شروع میشود که مبادى ورودى نام دارد. دروازه با قفل و کلید و دربان تعریف میشود و کلیددار این مبادى را در نظام بهداشتى Gate Keeper مىنامند. در سلسله نظام درمان وقتى از سطوح ارجاع حرف مىزنیم، نمیشود به موجودیت ارجاعدهنده، رجوع نکنیم. ارجاع دهنده در نقطه سرخط باید کلیددار یا دروازه بان باشد.
همه کسانى که از تریاژ مىدانند، مى دانند چوب زن اصلى بازار، فرد مجربى است که با یک دق یا با یک نگاه، دپوى منتظر ورودى را محک مىزند و اعلام مىکند که مبانى مدون تریاژ، اجازه ورود به کدامها را خواهد داد. همین جا بحث من آغاز میشود.
مراقبین مبادى ورودى ما به سلسله نظام ارجاع قرار است چه کسانى باشند؟
میدانم به مقایسه نظامهاى دنیا از پرستار ورزیده و مراقب سلامت (Health)و کارشناس تعلیم دیده حرف خواهید زد؛ اما صبر کنید؛ یک نفس عمیق بکشید؛ من همینجا روى زمین هستم.
یک معناى طراحى یک طرح ملى توجه به داشتههاى فرهنگى جامعه هدف است. بخواهید یا نخواهید با سیستم جارى درمان در کشور، تنها پزشک عمومى، کفایت و صلاحیت این پست را دارد. با شما موافقم که آموزش پزشکى عقیم ما باید براى این Gate Keeper دورههاى پودمانى و مکرر تفهیم شغلى بگذارد؛ اما در تنها موجودیتى که کفایت محیط دارد مناقشه نیست.
همه شما با من موافق نیستید اما ما به جاى تخصص خانواده باید خانواده پزشکى عمومى را در سطح تخصصى آموزش میدادیم. دانش آموخته جامعالشرایطى که این دروازهبانى رد و قبول را در اشراف به ماهیت موضوع میتواند عهدهدار شود در کشور ما هنوز هم پزشک عمومى است. اما اگر توافق کردیم، از اینجا به بعد، کمینه زیرساخت فرهنگى، بازآرایى اعتماد از دست رفته به پزشک عمومى است. این اعتبار مخدوش نشد، مگر به فربهسازى غلط با یک موازىکارى ناصواب که کلینیکهاى ویژه بىدروازه! بودند.
وقتى مردم یاد گرفتند عبارت عمومى را به معمولى ترجمه کنند، به جاى فهم عمومیت و فراگیر بودن حوزه شناختى، درک کج تخصص و فوق خاص گرایى، ارزش معرفى شد.
اینجا مساله خدشه خودکرده به اعتبار، نمایان شد؛ وقتى ما براى تقبل پست Gate Keeper به کسى محتاج شدیم که خودمان قبلاً مجروحش کرده بودیم. نجاتدهنده در چاهى افتاد که خودمان با کلینیکهاى فوق تخصصى بىدروازه و بازارهاى تاناکورایى کنده بودیم و به نجات ما نیامد.
حالا در خط مقدم جبهه محتاج دورازهبان اسکرین و جداکننده کنترلى هستیم؛ همانها که خودمان پشتشان را خالى کردیم.
راننده خودروى پیشروى ما همیشه از آینه، لجستیک زرهى و توپخانهاى را پشتیبانش میدید که اگر با گرگها گلاویز شد، تکیه گاهش هستند. اما راننده پیشقراول این بار که به آینه نگاه کرد، روى پیشانى خودش نقطه قرمز لیزر را دید.
اینطور پشت خالى کردن چیزى از غیرت دروازهبان باقى نخواهد گذاشت. اگر اسکرین کنندههاى ما بدانند که وقت روبرو شدن با مهاجم مسلح، آتشبار توپخانهاى نیست که به حمایت لجستیک برخیزد، دروازه را رها خواهد کرد.
این گوشت دم توپ، نباید حس میکرد اینطور سنگر گرفتنهاى ما، محافظه کارى از خودمان بود و اینطور Gate Keeper را تنها گذاشتن، خطاى استراتژیک در تحویل دادن پیشرس ناموس عقبه بود. یا درک نکردیم که امنیت (Security)این شهر به دست دروازهبان است یا زیادى به تبحرمان در جنگ شهرى مغرور بودیم.
این پیامى است براى همه آنها که نمیدانند، خلبان در ردیف اول مىنشیند! تا وقت زدن به کوه مراعات بیشترى بکند. به نظر میرسد مدیریت طیاره اشتباهى ما سرنوشت سرنشین را از تهنشینها جدا میداند؛ اما وقت سقوط روى برج مراقبت، با انفجار باک سوخت، کابین جلو، اتفاقاً آخرین شعله خورده این تنور ساقط است.سهیل طالبى حسینى، جراح و متخصص ارتوپدى/ سپید