یکی
از راههای رایج برای مهار خشم،<مهار خشم،> بیان و ابراز آن است چون فروخوردن آن،
میتواند علائم اضطرابی، افسردگی و حتی علائم جسمانی مثل سردرد و بدندرد
را در پی داشته باشد. گاهی هم اشخاص با مکانیسم جابجایی، خشم را به یک
موضوع یا فرد دیگری معطوف میکنند. نمود بیرونی خشم، خشونت است. گاهی این
خشونت معطوف به خود فرد هم میشود و به صورت خودزنی، خودکشی، سرزنش مداوم
خود و... بروز پیدا میکند.
اما وقتی درباره خشونت خانگی
صحبت میکنیم، معمولا نمود بیرونی این خشم را روی سایر افراد خانواده
میبینیم؛ یعنی ممکن است یکی از اعضای خانواده از موضوعی یا کسی بیرون از
خانه رنجیده و عصبانی باشد و به جای عکسالعمل به همان فرد، خشم خود را
معطوف به همسر و فرزند کند.
افراد مختلف، براساس ویژگیهای
شخصیتی، شدت خشم و اینکه از چه کسی خشمگین هستند، چقدر از این خشم نسبت به
آن فرد آگاهی دارند و چقدر توانایی ابراز خشم دارند، معمولا واکنشهای
مختلفی نشان میدهند. شایعترین واکنش معمولا براساس مکانیسم «بیرونریزی»
انجام میشود؛ یعنی فرد بلافاصله بعد از خشمگینشدن، واکنش نشان میدهد؛
مثلا فریاد میکشد، ناسزا میگوید، در را به هم میکوبد، ظرفی را میشکند
یا حتی برخورد فیزیکی با طرف مقابل پیدا میکند. اینها نمونههای واضح بروز
خشم هستند که در زندگی روزانه بارها شاهد آن بودهایم و بیشتر از کسانی سر
میزند که مکانیسم کنترل خشم ضعیفی دارند یا شدت خشمشان بسیار زیاد است و
نمودهای بیرونی بیشتری دارد.
امان از خشم فروخورده!
همیشه
خشمها به راحتی ابراز نمیشود. اصلا گاهی فرد از خشم خود آگاهی ندارد یا
نمیتواند خشم خود را ابراز کند چون مثلا از طرف مقابل میترسد، احساس ضعیف
بودن میکند و... چنین خشمهایی مخصوصا در روابط خانوادگی که رابطههایی
نزدیک و عاطفی است، به شکلهای مختلف خود را نشان میدهد.
یکی
از انواع خشونت خانگی «سکوت» است. مراجعهکنندگان متعددی داشتهام که
میگویند در صورت ناراحتی، به طرف مقابل چیزی نمیگویند و وقتی میپرسیم
چرا؟ جواب میدهند اگر حرفی بزنم کار به دعوا و مرافعه میکشد بنابراین
ترجیح میدهم موقع عصبانیت، چیزی نگویم.
غافل از اینکه این
سکوت، یک نوع خشونت خانگی است که متاسفانه افراد معمولا تحصیلکرده بیشتر
مرتکب آن میشوند چون فکر میکنند بروز خشونت عینی به صورت ناسزاگویی،
پرخاشگری و تخریب اموال، کار درستی نیست و ترجیح میدهند سکوت کنند.
نوع
دیگر خشونت خانگی، پرخاشگری منفعلانه است. این پرخاشگری معمولا بهصورت
کوتاهی در انجام کارها و وظایف و سنگ انداختن در مسیر طرف مقابل خود را
نشان میدهد. مثلا فرد به همسرش میگوید: «برویم خانه مادرم». زن نمیخواهد
به این مهمانی برود و از این تصمیم مرد عصبانی است ولی چون نمیتواند
مخالفتش را ابراز کند یا اصلا نمیداند عصبانی است، آماده شدن را به تعویق
میاندازد و آنقدر تاخیر و این دست، آن دست میکند تا به هر حال برنامه
رفتن به مهمانی به هم بخورد در حالی که شاید خیلی بهتر باشد خانم بگوید:
«من نمیخواهم خانه مادرت بیایم.»
متاسفانه این نوع پرخاشگری
بین نسل جوان و تحصیلکرده رواج زیادی دارد و روزبهروز بیشتر هم میشود.
علت این است که فکر میکنند این کار بهتر از بروز خشم و بالغانهتر است،
غافل از اینکه چنین رفتاری شرایط را بسیار پیچیدهتر میکند چون هیچکدام
از طرفین متوجه نمیشوند که در معرض خشم یا در حال ارتکاب یک نوع خشونت
خانگی هستند.
بهترین راهکار، گفتوگوست
بهترین
راهکار برای ابراز دلخوری و خشم، صحبت درباره موضوعی است که ما را عصبانی و
ناراحت میکند اما متاسفانه این روزها در خانوادهها کمتر از این راهحل
ساده استفاده میشود و به جای آن، سکوت، کممحلی و پرخاشگری منفعلانه، به
تعویق انداختن اجابت خواستههای همسر، خروج از رابطه، غرق شدن در کار،
برقراری روابط خارج از روابط زناشویی، کاهش میل جنسی و نادیده گرفتن نیاز
جنسی همسر و... دیده میشود که بسیار پیچیدهتر و درونیتر از رفتارهایی
مثل کتکزدن، تخریب و فحاشی است و درکش برای طرف مقابل سختتر خواهد بود.
در
موارد زیادی ما روانپزشکان باید بارها و بارها با افراد صحبت کنیم تا
بالاخره به این نتیجه برسند که اصلا خشمی وجود دارد یا نه و گاهی اصلا
نمیپذیرند که خشمگین هستند. متاسفانه اگر نتوانند خشم خود را بپذیرند و
ابراز کنند، رابطهشان روز به روز سردتر و بار عاطفی آن کمتر میشود، بدون
اینکه بدانند علت این اتفاقهای ناخوشایند، خشم است.
زنوشوهرها
باید بدانند یکی از عواملی که باعث گسترش، تثبیت و پیشرفت یک رابطه
میشود، آگاهی نسبت به حسهایی است که دارند؛ از غم و اضطراب گرفته تا
عصبانیت اما متاسفانه چون فکر میکنند بالغانه شدن رابطه به معنی این است
که در آن پرخاشگری و درگیری وجود نداشته باشد، راهکارهایی را برمیگزینند
که بدون اینکه متوجه باشند، تیشه به ریشه روابطشان میزند و متاسفانه باعث
بهتر شدن رابطه کلامی نمیشود.
استفاده از اهرم قدرت برای ابراز خشم و عصبانیت
یکی
دیگر از انواع خشونت خانگی، استفاده یکی از اعضای خانواده از اهرمهای
قدرتی است که در دست دارد. اهرمهای قدرت در فرهنگها متفاوتاند. معمولا
در جامعه سنتی ما، رابطه زناشویی اهرم قدرتی برای خانمها محسوب میشود
بنابراین بعضی خانمها با محروم کردن همسر از برقراری رابطه، خشم خود را
نشان میدهند. این اتفاق در حالی میافتد که خیلی وقتها خانم از خشم خود
اطلاع ندارد یا شوهر که در ساختارهای سنتیتر، قدرت مالی دارد، سعی میکند
با محرومیت مادی، سلب اجازه برای رفتن به سر کار، خانه مادر و... خشم خود
را نشان دهد.
در چنین مواردی باید به دنبال این باشیم که
خشم از کجا نشات میگیرد. در بسیاری از موارد مثلا وقتی خانم شکایت میکند
همسرش از نظر مالی تامینش نمیکند یا اجازه بیرون رفتن به او نمیدهد،
بررسیهای بیشتر نشان میدهد اصلا مشکل فرد، این مسائل نیست و خشم خود را
از مسالهای دیگر، به جای صحبت کردن درباره آن، به این صورت ابراز میکند.
به جای سکوت، صحبت کنیم
متاسفانه
تاثیر چنین ابراز خشمهایی که باعث میشود طرف مقابل متوجه مشکل اصلی
نشود، این است که احساس میکند حقش ضایع شده و احساس خشم در وجودش ایجاد و
تقویت میشود و اگر او هم بلد نباشد چگونه خشمش را بیان کند، رابطه تخریب
خواهد شد. این همان چیزی است که مردم به آن «لجبازی» میگویند و عملا تشدید
خشم در کسی است که متوجه نمیشود چرا دارد آسیب میبیند یا تنبیه میشود.
حتی
بزرگترین نکته در تربیت فرزند، این است که بچه بداند چرا تنبیه میشود و
مادرش عصبانی است. در رابطه زن و شوهر هم باید همین گونه باشد.
ندانستن
علت روشهای تنبیهی و رفتار طرف مقابل باعث تشدید خشم میشود و طبق یکی از
تئوریهای شناختی، «خشم معطوف به خود» نتیجهاش افسردگی است. وقتی فردی
نتواند خشم خود را بیان کند یا نداند اصلا چرا این اتفاقها میافتد و
نتواند جریانها را به مسیر درست هدایت کند، نهایتا تمام آثار منفی را به
سمت خود برمیگرداند. مراجعان زیادی دارم که میگویند من هر چه تلاش کردم
بفهمم چرا همسرم چنین برخوردهایی دارد، متوجه نشدم و این موضوع باعث شد
کمکم افسرده شوم. بعد که مساله را بررسی میکنیم، به خشم طولانیمدت همسر
در این رابطه یا اصلا از جای دیگری، پی میبریم.
انواع شخصیت و ابراز خشم
معمولا
افرادی که شخصیت هیجانی یا شخصیت ضداجتماعی، مرزی و خودشیفته دارند، خشم
خود را بهتر و با پرخاشگری و فریاد کشیدن بیان میکنند اما افراد با شخصیت
وابسته، از ترس اینکه نکند طرف مقابل را از دست بدهند، خشم را درون خود
میریزند. آنها روز به روز افسردهتر میشوند و به طرف مقابل قدرت میدهند
که به اوضاع مسلطتر باشد و به رویه خود ادامه دهد.
یکی از
ویژگی اشخاص با شخصیت وسواسی – اجباری، این است که نمیخواهند دیگران را
ناراحت کنند و از خود برنجانند بنابراین خشم خود را بروز نمیدهند و فکر
میکنند طرف مقابل باید خودش متوجه شود چرا عصبانی هستند. دقیقا یکی از
بزرگترین انحرافهای شناختی بین زن و شوهر، همین است که فکر میکنند نباید
همه چیز را به زبان بیاورند و همسرشان باید بفهمد چرا عصبانی هستند. آنها
معتقدند عشق واقعی این است که طرف مقابل آنقدر آنها را بشناسد که بداند چرا
ناراحت یا عصبانی هستند.
این انحراف شناختی در خیلی از
افراد دیده میشود. شخصیتهای وابسته و مخصوصا شخصیتهای وسواسی– اجباری
بین جوانان تحصیلکرده زیاد است و بالغانه بودن رفتار را به این نسبت
میدهند که نباید کسی را از خود برنجانند و برای توجیه، پای اعتقاداتی مثل
حفظ حقوق زن، کوتاه آمدن و گذشت و... را وسط میکشند در حالی که این
برداشتها اشتباه است.
گاهی هم افراد میدانند اگر فریاد
بزنند یا خشونت فیزیکی داشته باشند، کار به دادگاه و کلانتری و... کشیده
میشود، بنابراین خشم را از مسیر اشتباه دیگری پیش میبرند.
پرخاشگری منفعلانه رایج شده است
این
روزها در مطب و کلینیک، با پرخاشگری منفعلانه بسیار مواجه میشویم و با
افرادی روبرو هستیم که از اهمالکاری، سنگاندازی و دیگر رفتارهای
اینچنینی همسرشان شکایت دارند. یا از همسری که میگوید اصلا با کار کردن
تو مخالفتی ندارم ولی هزار اما و اگر میآورد و برای هر کاری، نه میآورد و
برای آن دلیل و برهان دارد.
حواسمان باشد که چنین رفتارهایی
رابطه را بسیار موذیانه و مخفیانه از بین میبرد و بعد از گذشت سالها،
طرفین متوجه میشوند موریانهای که از وجود آن خبر نداشتهاند، پایههای
رابطهشان را جویده و متاسفانه این آگاهی زمانی اتفاق میافتد که صمیمیت و
رابطه خوبشان از بین رفته است.
اگر در معرض خشونت خاموش هستید، بخوانید
اگر
زن و شوهر نمیتوانند با هم صحبت کنند یا هر چه حرف میزنند به جایی
نمیرسند، باید بدانند مسالهای وجود دارد که مقابله با آن و حتی درکش از
عهدهشان خارج است پس باید از متخصص کمک بگیرند.
این خشم، میتواند ناشی
از بیکفایتی، ناامیدی، فشارهای کاری و درسی، ناامیدی از آینده و مسائل
اجتماعی باشد و زن و شوهر متوجه آن نمیشوند و هر چه برای بهبود رابطه و
زندگی مشترک تلاش میکنند، به نتیجه نمیرسند. اگر میبینید در زندگیتان
فریاد و کتککاری نیست اما نمیتوانید با هم صحبت و مشکلی را حل کنید، باید
حتما به روانپزشک مراجعه کنید.
اینکه حس میکنید عصبانی
نیستید، به این معنی نیست که خشونت خانگی وجود ندارد. زن و شوهری که
میگویند ما اصلا دعوا نداریم، ما را بیشتر نگران میکنند چون احتمالا خشمی
نهانی وجود دارد که مخرب است. مگر میشود بحث نکرد و اختلافنظر نداشت؟
اگر
این همسران بیشتر دقت کنند، متوجه میشوند ظاهر همه چیز خوب است اما چیزی
بهعنوان لذت و آرامش در زندگیشان وجود ندارد. به جرات میتوانم بگویم بیش
از نیمیاز زنوشوهرهای جوانی که به من مراجعه میکنند و حدود 4-3 سال از
ازدواجشان میگذرد، دچار همین خشمی هستند که زیاد در رابطهشان وجود
داشته و متوجهش نشدهاند یا در جای دیگری بوده و وارد زندگیشان شده و بعد
از مدتی متوجه شدهاند چیزی در رابطهشان درست نیست و چون متوجه مشکل
نشدهاند، مراجعه میکنند.
حواسمان باشد، لزوما رابطهای که
دیگران از بیرون میبینند و تایید میکنند و در آن هیچ فریاد و ناسزایی
نیست، صمیمی و عاطفی نیست پس به دنبال نجات زندگیمان باشیم.هفته نامه سلامت
حامد محمدی کنگرانی *روانپزشک، عضو کمیته رسانه و رواندرمانی انجمن روانپزشکان ایران