به گزارش شفاآنلاین،این روزها شاهد روند روبه رشد آمار طلاق در کشور بهویژه در کلانشهرها هستیم و خانواده که اصلیترین نهاد اجتماعی است در معرض پیامدهای ناگوار پدیده طلاق قرار دارد؛ تبعات و پیامدهای طلاق منحصر به خانواده نیست بلکه باعث متزلزل شدن نظام جامعه نیز میشود.
کارشناسان و روانشناسان بر این باورند که ابتدا میان زوجین طلاق عاطفی اتفاق میافتد و در ادامه در صورت تشدید اختلاف زوجین، منجر به طلاق واقعی میشود همچنین نبود ناگهانی همسر بر اثر جدایی ممکن است، احساس اضطراب، هراس و سایر اختلالات روحی و روانی دیگری در فرد ایجاد کند که معمولاً زنان در پدیده طلاق بیش از مردان زیان میبینند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بند 13 «سیاستهای کلی خانواده» بر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و عوامل تزلزل نهاد خانواده به ویژه موضوع طلاق و جبران آسیبهای ناشی از آن با شناسایی مستمر عوامل طلاق و فروپاشی خانواده و فرهنگسازی کراهت طلاق، تأکید کردند.
برای بررسی ابعاد مختلف بند فوق و پاسخ به سؤالاتی نظیر اینکه چه عواملی در افزایش آمار طلاق دَخیل هستند، چرا دختران نسبت به مسائل ازدواج باید زودتر از پسران شناخت پیدا کنند، چه عللی در از بین رفتن کراهت و قبح طلاق نقش دارند و خط قرمزهای طلاق چه مواردی است، پای صحبتهای «سجاد کریمان مجد» مشاور خانواده نشستیم؛ در ادامه مشروح گفتوگو با این کارشناس تقدیم مخاطبان ارجمند میشود.
به عنوان سؤال نخست، به نظر شما با توجه به اینکه آمار طلاق در کشور در حال افزایش است، چه عواملی در این زمینه بیشتر دخیل هستند؟
طبق مشاهداتم از مراجعانی که بنده دارم، یکی از مواردی که جزء دلایل جدی طلاق محسوب میشود،نداشتن آگاهی لازم به موضوع ازدواج به معنای درست و صحیح آن است یعنی جوان، قبل از اینکه برای ازدواج اقدام کند، آگاهی کافی نسبت به آنچه قرار است برای وی اتفاق بیفتد، ندارد؛ اتفاقاً در سیاستهای ابلاغ شده از سوی مقام معظم رهبری هم به این موضوع اشاره شد که آگاهی قبل، حین و پس از ازدواج با مشاورههای تخصصی و بر اساس سبک زندگی اسلامی و ایرانی به مخاطب داده شود.
جوان نمیداند که چگونه برای ازدواج اقدام کند؛ با توجه به اینکه گامهای ابتدایی برای تصمیمگیری به منظور ازدواج در مسیر انتخاب همسر، در عین مهم بودن میتواند بسیار پرخطر باشد؛ برای نمونه، آشناییهایی که در شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد همچنین عدهای در دوران عقد نمیدانند که چطور در کنار یکدیگر زندگی کنند و چه قواعدی را رعایت کنند و پس از ازدواج چطور در کنار همسرشان باشند.
این اتفاقات جزء مسائل جدی امروز جوانان ما است؛ سبک انتخاب همسر و مدل زندگی امروز با زندگیهای پدران و مادرانِ دو، سه دهه گذشته تفاوت دارد؛ گاهی اوقات پدر و مادر براساس تجربیات خود، راهنماییهایی میکنند که به نظر خودشان برای حل مشکل فرزندانشان است اما براساس ویژگیهای زندگی امروز، اثر عکس میگذارد بنابراین آگاهی بسیار مهم است تا اتفاق بیافتد؛ اگر بخواهیم واقعبینانه به این مسئله نگاه کنیم، آگاهیهای لازم در زمینه ازدواج باید در سالهای آخر دبیرستان به دانشآموزان دختر و در سالهای ابتدایی دانشگاه به دانشجویان پسر آموزش داده شود تا برای انتخاب صحیح و ازدواج مناسب آگاهانه تصمیم بگیرند.
چرا دختران نسبت به مسائل ازدواج باید زودتر از پسران شناخت پیدا کنند؟
دختران نسبت به پسران بیشتر نیازمند اطلاعات در راستای ازدواج هستند؛ براساس فضای سنتی و اعتقادی که در کشور ما حاکم است سن ازدواج باید به این سمتوسو برود که دخترها در بازه سنی 18 تا 22 سالگی و پسرها در بازه سنی 21 تا 25 سالگی برای ازدواج اقدام کنند اما متأسفانه طبق آمار، از این محدودهی سنی کمی دور شدهایم.
با توجه به این بازه سنی ما نیاز داریم تا به دختران در اواخر دوران دبیرستان آگاهی و اطلاعات لازم را آموزش دهیم تا با آگاهی لازم و کافی، برای انتخاب اقدام کنند و از تصمیمات هیجانی که در این دوره غالب است، مصون بمانند؛ لازمه چنین فضایی، ایجاد فرهنگ استفاده از مشاور برای خانوادهها است؛ مشاورههای گروهی در فضای دبیرستان و دانشگاه همچنین مشاورههای فردی در کلینکهای تخصصی میتواند تأثیرگذار باشد.
آیا عدم فرزندآوری میتواند باعث طلاق زوجین شود؟
در جریان بحث طلاق، به موضوع جدی فرزندان برمیخوریم؛ گاهی نداشتن فرزند موجب اقدام برای طلاق و گاهی داشتن فرزند مانع طلاق قانونی و نه عاطفی میشود؛ اقدام برای فرزندآوری در زمان مناسب نیز از دیگر مشکلات موجود در جامعه است که بخشی از آن به سن ازدواج برمیگردد؛ در واقع برای تصحیح تفکر تأخیر در فرزندآوری نباید تمام توجه خود را صرف کسانی کنیم که ازدواج کردهاند.
باید بیشتر توان ارگانهای فرهنگی صرف این مهم شود که شرایط ازدواج را به نحوی فراهم آورند تا دختر و پسر در سنین ابتدای جوانی وارد زندگی شوند که فرصت مناسب برای اقدام جهت فرزندآوری بیشتر را داشته باشند؛ اقدام برای ازدواج باید بههنگام و در زودترین موقع باشد تا فرد فرصت بیشتری برای پرورش فرزند داشته باشند؛ فردی که در سن 35 سالگی اقدام به ازدواج میکند، حداکثر به یک فرزند بسنده خواهد کرد.
بنده مشاهده میکنم که بیشتر مراجعان، در کسب آگاهیهای لازم به ویژه در مسائل جنسی زناشویی، دچار مشکلاتی هستند؛ در واقع اطلاع و آگاهیهای روابط زناشویی در بستر فضای سنتی جامعهی ما، بسیار حداقلی است و این بخش متأسفانه درصد بالایی از مشکلات ارتباطی را تشکیل میدهد.
بسیاری از مراجعان با نشانههایی از مشکلات زناشویی برای مشاوره اقدام میکنند که در ظاهر به هیچ وجه مرتبط با بستر جنسی و فضای اتاق خوابشان نیست اما پس از یک یا دو جلسه گفتوگو و مصاحبه، هنگامی که به لایههای جدیتر زندگیشان ورود میکنیم، متوجه میشویم که مشکل اصلی عدم آگاهیهای اختصاصی جنسی زوجین است که اگر این قسمت ترمیم شود، بخشی از تصمیمات برای طلاق کمتر خواهد شد.
با توجه به اینکه شما به آموزشهای اختصاصی جنسی اشاره کردید، در حال حاضر برشورها و سیدیهایی در این زمینه وجود دارد تا زوجین بتوانند از این بستههای آموزشی استفاده کنند؛ آیا اطلاعرسانیهای صورت گرفته از این روشها و کانالها کافی بوده است؟
اگر تصور کنیم با این اقدامات، خلاءهای موجود جبران میشود، خیر اینطور نیست؛ اولاً با توجه به قیمتی که بستههای آموزشی در داروخانهها به فروش میرسند، درصد کمی از خانوادهها اقبال میکنند تا از این بستهها استفاده کنند؛ ثانیاً آموزشهای نامناسب و غیرعلمی به قدری در شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای ماهوارهای زیاد است که این سیدیها به هیچ وجه امکان رویارویی با این همه هجمهی رسانهای را ندارند.
اگر فقط به این بستههای آموزشی بسنده کنیم، در حقیقت صورت مسئله را پاک کردهایم؛ آن چیزی که به عقیده بنده میتواند کارکرد داشته باشد، حذف این سیدیها و بستههای آموزشی نیست بلکه نباید به این موارد بسنده کرد؛ این حرکت شروع و اقدام خوبی برای فرهنگسازی برای آموزش مسائل جنسی است.
خوب است ارگانهای فرهنگساز کشور با تولید و تکثیر سیدیها و بستههای آموزشی با قیمتهای بسیار کم و ایجاد بستر مناسب برای آموزش مسائل جنسی در شبکههای اجتماعی، تلویزیون، دانشگاهها و حمایت از کارگاههای مشاوره برای بالا بردن اطلاعات جنسی، جوانان در آستانهی ازدواج به نحو صحیح و علمی اقدام کنند.
با توجه به اینکه برخی از روانشناسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، نظرشان بر این است که هر فرد در زندگی باید برنامهای مدون، اصولی و هوشمندانه در مقاطع مختلف زندگی داشته باشد و یکی از علل جدایی در میان خانوادهها، حذف چنین برنامهای در میان زوجین است؛ نظر شما در این باره چیست؟
ما باید قبل از ازدواج آموزش دهیم تا زوجین آگاه شوند؛ حین و پس از ازدواج چگونه زندگی کنند؛ آموزشی که ویژه قبل از ازدواج است، همان نکتهای است که شما به آن اشاره کردید یعنی زوجین بدانند به چه منظور میخواهند ازدواج کنند؛ آیا فرد با ازدواج صرفاً میخواهد به یکسری خدمات و توانمندیها برسد یا برای اینکه در مسیر رشد و کمال انسانی گامهای بلندتری بردارد، ازدواج میکند.
برنامه و جهانبینی فکری جوان برای ازدواج نباید به نحوی باشد که تنها به منفعت شخصی خود برسد، اشارهای که شما کردید مبنی بر اینکه برای زندگی، نیاز به برنامهای داریم تا به طلاق ختم نشود، ابتدای این برنامهریزی از اینجا شروع میشود که فرد برای چه میخواهد ازدواج کند، مرحله بعدی این است که حال که میخواهد ازدواج کند، چگونه ازدواج کند؛ در این زمان است که برای فرد سؤال ایجاد میشود که چه زمانی ازدواج کند تا چگونگی ازدواج وی به درستی محقق شود؛ با این برنامهریزی موافق هستم و این نوع از برنامهریزی را زیرمجموعه آموزش میدانم که لازم است صورت گیرد.
در حال حاضر برخوردی که با مسئله طلاق میشود، نسبت به گذشته متفاوت است و قبح و کراهت این پدیده ریخته است؛ به نظر شما چه عللی باعث این امر شده است؟
متأسفانه این واقعیت وجود دارد که با توجه به غلبه مدل زندگی فردی بر زندگی در میان خانواده به ویژه در شهرهای بزرگ،کراهت طلاق در نظام فکری خانواده ایرانی کم شده است؛ نگاههای نظاممند سنتی و مذهبی خانوادههای ایرانی در دهههای اخیر نسبت به گذشته، تقلیل پیدا کرده است؛به این منظور باید درونمایههای زندگی مذهبی مردم تقویت شود.
با توجه به غلبه تکنولوژی در زندگی امروز و ابزاری شدن انسان مدرن، اولویت زندگی در کنار خانوادهها کمتر و لذت فردی انسان از زندگی، جایگزین آن شده است؛ به همین دلیل اقدام برای طلاق و تصمیم برای تنها زندگی کردن، نه تنها کراهت ندارد بلکه خوشایند نیز به نظر میرسد؛ متأسفانه این مشکل فرهنگ عمومی بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما را تهدید می کند.
به نظر شما خط قرمزهای طلاق چه مواردی میتواند باشد و شما چه هنگام به زوجین پیشنهاد طلاق میدهید؟
هنگامی که در زندگی منطق حکمفرما باشد و زوجین آگاهیهای لازم را برای زندگی سالم کسب کرده باشند، تمامی مشکلات زناشویی قابل ترمیم خواهد بود و محیط خانواده میتواند به فضای مناسب و خوشایندی تبدیل شود؛ معمولاً مواردی که برای اقدام به طلاق، مجوز داده میشود بسیار اندک هستند.
مثلاً اگر یکی از زوجین معتاد باشد و موجبات رنجش اعضای خانواده را فراهم کرده باشد یا وقتی که باورهای مذهبی و دینی زوجین با یکدیگر فاصله زیادی داشته باشد به عنوان مثال فردی را داشته باشیم که مقید به نماز اول وقت باشد و از طرفی دیگر فردی بیقید به مباحث دینی و نماز باشد؛ در این نوع از زندگیها به دلایل متعدد از جمله به دلیل اینکه پس از فرزندآوری، احتمال تنش بین زوجین بیشتر خواهد شد، پیشنهاد طلاق داده میشود.
به نظر شما طلاق چه تبعات و پیامدهایی را برای فرزندان و زوجین دارد؟
خانمها در موضوع طلاق بیشترین آسیب را در فضای جامعه ما متحمل میشوند چرا که بستر فرهنگی و فضای زندگی جامعه به نحوی است که موضوع طلاق هنوز در باور نسل گذشته جا نیفتاده است لذا پذیرش جدایی و طلاق دختر برای خانوادههای سنتی نسبت به جدا شدن پسرانشان سختتر است؛ به لحاظ اقتصادی نیز عموماً خانمها بعد از طلاق دچار مشکل میشوند همچنین در تعاملات اجتماعی و ارتباط با دیگران نیز از امنیت روانی مناسبی برخوردار نیستند؛ با این توضیحات قطعاً خانمها بیشتر از آقایان آسیب میبینند.
فرزندان هم در جریان پروسه طلاق یعنی از ابتدای شروع دعواهایی که رنگوبوی جدایی پدر و مادر دارد، نخستین آسیبهای روانی را دریافت میکنند؛ اختلالهای اضطرابی و فشارهای روانی مختلفی که هر کدام میتواند زندگی آیندهشان را به تباهی بکشاند؛ اوج فشارهای روانی فرزندان زمانی است که ارتباط زوجین به جدایی منجر میشود.
برخی از زوجین تصور میکنند با ازدواج مجدد، خلأهای ایجاد شده برای فرزندانشان پُر میشود، آیا این تفکر صحیح است؟
این مسئله، موضوع بسیار مهمی است که نمیتوان به راحتی در مورد آن اظهارنظر کرد چرا که نظریات متفاوتی در این خصوص وجود دارد؛ آیا فرد در انتخاب دوم الزاماً زندگی بهتر و درستتری خواهد داشت و آیا در انتخاب دوم نیز به تناسب شخصیت فرد، رگههایی از انتخاب اول فرد وجود دارد.
این موضوع را نمیتوان انکار کرد که انتخاب دوم فرد احتمالاً همراه با بخشی از ویژگیهای انتخاب اول وی خواهد بود؛ شاید فرد در انتخاب دوم، به جای اینکه به سراغ همسری قدبلند برود، با همسری قدکوتاه ازدواج کند یا بالعکس اما ویژگیهای شخصیتی که فرد برای انتخاب اول خود لحاظ کرده بود، به صورت ناخودآگاه در انتخاب دوم او نیز تأثیر خواهد گذاشت لذا پیشنهاد میکنم افراد برای انتخاب دوم بعد از طلاق دقت بیشتری کنند و حتماً به منظور شناخت بیشتر به مشاوره مراجعه کنند.
برای ازدواج مجدد چه زمانی را به زوجین پیشنهاد میکنید و زوجینی که دارای فرزند هستند باید چطور رفتار کنند زیرا برخی از روانشناسان بر این عقیده هستند که دوره بلوغ فرزند، بدترین زمان برای طلاق زوجین است و بیشترین تأثیر منفی را بر فرزند میگذارد.
زوجین، 6 ماه تا یک سال برای ترمیم و بهبود نیاز به زمان دارند البته بستگی به تیپ شخصیتی، ویژگیهای فردی و موقعیت زندگی فرد نیز دارد؛ فرزندان نیز در بازه زمانی قبل از 5 تا 6 سالگی، بیشترین پذیرش برای قبول فرد جدید را در خانواده خواهند داشت.
هر چه سن فرزند بالاتر برود، پذیرش کمرنگتر خواهد شد البته به این معنا نیست که اگر فردی تمایل به ازدواج داشته باشد و فرزندی در سن بلوغ دارد، دست نگه دارد و ازدواج نکند؛ تأخیر در ازدواج مجدد به صلاح نیست اما باید بداند با فرزند خود که در سن بلوغ است چگونه موضوع را مطرح و با چه تکنیکهایی او را آماده کند.تسنیم