کد خبر: ۱۱۲۹۹۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۹ - ۰۳ تير ۱۳۹۵ - 2016June 23
شفا آنلاین>سلامت> دکتر ناصر کمالیان، استاد پیشکسوت 85 ساله رشته پاتولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران و موسس تعداد زیادی از بخش‌های پاتولوژی دانشگاه‌های علوم پزشکی کشوراست .
به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید او دوره تخصص پاتوبیولوژی را از دانشگاه تهران و دوره‌های انترنی ودستیاری را در بیمارستان مموریال موریستون نیوجرسی گذراند. کمالیان در شهریور 1380بعد از 40 سال خدمت آموزشی، درمانی و پژوهشی در دانشگاه علوم پزشکی تهران بازنشسته شد ولی همچنان در این حوزه فعال است.

       پس از اخذ دوره‌های آناتومی و نوروپاتوبیولوژی از بیمارستان « مموریال موریتسون » در نیوجرسی با شرکت دربرد تخصصی به دلیل گذراندن همزمان دو برد، جزو 50 نفر elite انتخاب شد. ایشان در سال 1352 به کشور بازگشت و در سمت دانشیاری در دانشکده پزشکی تهران به کار خود ادامه داد. این استاد پیشکسوت که بیش از نیم ‌قرن از عمر خود را به تحصیل و تدریس در دانشگاه‌های کشور پرداخته است تاکنون بیش از 700 اتو پسی کامل و در حدود 300 اتو پسی مغز و نخاع انجام داده است. پدر دکتر کمالیان بنگاه‌دار مسافرتی معتبر بود که در حمل‌ونقل بین‌شهری فعالیت می‌کرده است. مادرش خانه‌دار و دارای هنر خیاطی منحصربه‌فردی بوده است که به گفته استاد حق زیادی به گردن بچه‌هایش دارد.

       دکتر کمالیان موسس بخش پاتولوژی بیمارستان شریعتی است. جایی که هرروز به آنجا می‌رود و هنوز پس از 43 سال در همین بخش و همین ساختمان دغدغه این را دارد تا بتواند جایگاه پاتولوژیست ها را در ساختار و نظام درمان تثبیت کند. استاد آرزومند است که بخش پاتولوژی دانشگاه تهران به‌گونه‌ای باشد که با سایر بخش‌های بیمارستان هماهنگ شود و برای آموزش دستیاران قسمت‌های سرجیکال پاتولوژی،میتولوژی،اتو پسی،هماتولوژی و ... دریک محل متمرکز باشد و همچنین بتواند رشته نوروپاتولوژی را در مقطع فوق تخصصی این دانشگاه ایجاد کند.

       قدیمی‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین خاطره‌ای که به یاد دارم صبح یکی از روزهای 8 سالگی‌ام است. صبح با صدای پدرم بیدار شدم و دیدم که دارند ‌قلمی را می‌تراشند و دفتری هم‌ روی طاقچه است. آن زمان‌ها به آن می‌گفتند نو قدان که شاید منظورشان جایی بوده که نقل و شیرینی می‌گذاشتند، خلاصه پدرم داشت تدارک مدرسه رفتن من را می‌دید. قلم و دوات که آماده شد پدرم گفتند که به مدرسه برویم و من دبستانم را با این خاطره شیرین و دوست‌داشتنی شروع کردم.

مکتب نمی‌رفتید؟
       مکتب برای سن قبل از دبستان بود که می‌رفتیم و بعد که سن دبستان شروع می‌شد اگر وسع خانواده‌ها اجازه می‌داد به دبستان می‌رفتیم.

بچه درس‌خوانی بودید؟
       دو سه سال اول خیلی درسخوان نبودم ولی بعدها خیلی درس‌خوان شدم.

       من شاگرد دوم امتحان نهایی دوره متوسطه آن دوره بودم و در کنکور پزشکی نیز رتبه ششم را اخذ کردم و پس از 5 سال دوره دانشکده را در سال 1337 به پایان رساندم . پس‌ازآن برای خدمت نظام‌وظیفه رفتم که این دوره نیز به بخشودگی خورد و ازآنجا که بنده جزو ده نفر اول پذیرفته‌شده در رشته پزشکی بودم به‌ حکم دکتر جهانشاه صالح، رئیس وقت دانشگاه تهران در خوابگاه امیرآباد ساکن و از بهترین تسهیلات نیز بهره‌مند شدم.

 پزشکی را دوست داشتید؟
       پدرم علاقه زیادی به تحصیلات من داشت، من را در سن 7 سالگی به دبستانی کاملاً مذهبی فرستاد و بعدها دوره دبیرستان را در سال 1332 در دبیرستان حکیم نظامی قم به پایان رساندم. در خصوص جو آن زمان شهرستان قم،باید گفت که به عقیده مردم آن زمان تحصیلات جدید انسان را بی‌دین می‌کرد ولی به‌طور اتفاقی محل کار پدر بنده مقابل مطب یک پزشک بود و درنهایت پدرم با دیدن احترام و وضعیت پزشک مرا برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی ترغیب کرد. بنابراین پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به همراه دایی‌ام به تهران آمدم و در سال 1332 وارد دانشگاه تهران شدم.

پدرتان چه شغلی داشت؟
       پدرم شرکت مسافرتی بین‌شهری داشت

دوست نداشتند که شما همکار خودشان شوید؟
       همیشه پدرم ما را به درس خواندن تشویق می‌کرد. یادم هست حتی تابستان‌ها که می‌رفتم دفترشان خیلی استقبال نمی‌کردند و می‌گفتند برو سر درس و مشقت.

 چند خواهر و برادر بودید؟
       سه دختر و سه پسر

این تاکید برای همه بچه‌ها بود؟
       بله تقریبا . البته آن زمان‌ها که دخترها خیلی اجازه مدرسه رفتن نداشتند و درنهایت مکتب می‌رفتند ولی پدرم خیلی دوست داشتند ما پسرها درس بخوانیم.

 پسرها همه درس خواندند؟
        بله . یک برادرم مهندس راه و ساختمان است و برادر دیگرم مهندسی شیمی خواند و من فقط من پزشک شدم.

شما در شهری مثل قم بودید و پدربزرگتان هم روحانی بود تشویق نمی‌شدید که به حوزه بروید؟
       تمام اجداد من معمم و روحانی بودند . پدربزرگم روحانی مشهوری هم بود ولی پدرم خیلی دوست داشت ما سراغ علوم جدید و دانشگاهی برویم. هیچ‌وقت هم به ما چنین پیشنهادی ندادند. پدرم خیلی دوست داشتند ما پزشک شویم.

چرا فقط پزشکی؟
       روبه‌روی دفتر پدرم، مطب یک پزشک بود و خب پدرم می‌دید که ایشان چقدر به مردم کمک می‌کنند و چقدر احترام و جایگاه خوبی دارند و مورداحترام مردم است وبر این اساس دوست داشت که من هم پزشک شوم. خودم هم علاقه داشتم. در مدرسه ذهن آدم‌ها درگیر یک‌رشته‌ای می‌شود. زمان ماهم پزشکی خیلی مد بود و من می‌دیدم بچه‌هایی که سال بالاتر از ما بودند بیشتر می‌روند رشته پزشکی یا داروسازی.

یعنی شناختتان در این اندازه بود؟
       بله . شناخت که نبود فقط اسمش را می‌شنیدیم. آن زمان‌ها هم اصلاً بحث مالی ودرآمدش مطرح نبود. حتی در دوران دانشجویی ما دانشجوها این‌قدر درگیر این مسئله نبودند تا زمانی که تخصص‌ها آمد و رشته‌ها تفکیک شدند. حتی تفاوت هم بین پزشک‌ها این اندازه نبود. همین این تخصصی شدن‌ رشته‌ها باعث تبعیض شد که کدام رشته پول آورتر است. زمان ما پزشکان رفاه و احترام داشتند، طبیب‌ها یک ویژگی‌های خاصی داشتند و اصلا این رقابت ها و تبعیض‌ها وجود نداشت.

آدم تاثیرگذار یا اتفاق مهم زندگی‌تان چه بود ؟
       من فکر می‌کنم یک‌سری اتفاقات بود. یک سری اتفاق‌ها و شانس‌ها کنار هم چیده شدند

       محیط بچگی من محیطی اولیه بود. اطرافیان پدرم به او ایراد می‌گرفتند که چرا پولش را خرج مدرسه من می‌کند. به او می‌گفتند که اگر مدرک کلاس ششم را ببرد سر کوچه یک‌مشت سبزی‌خوردن دستش نمی‌دهند. در یک چنین محیط و طرز فکری شانس من بوده که پدرم متفاوت‌تر از بقیه فکر می‌کرد و به من فرصت مدرسه رفتن داد. یک شانس دیگرم زمانی بود که دیپلم گرفتم. تا آن زمان من حق نداشتم از جلوی چشم پدرم دور شوم و باید هر جا می‌رفتم به پدرم خبر می‌دادم. روزی بعد از دیپلمم بود که دفتر پدرم نشسته بودم. هرکسی می‌خواست لطفی به پدرم کند، هدیه‌ای به من می‌داد، یکی از راننده‌های پدرم که در خط تهران کار می‌کرد به من گفت: بیا با مسئولیت من صبح برویم تا تهران و شب برگردیم . تو نگران اجازه پدرت نباش و فردای آن روز ما رفتیم تهران.می‌خواست لطفی به ما کند .

یعنی بدون اجازه پدر ؟
       بله . بدون اینکه به پدرم چیزی بگویم و برای اولین بار بود که تهران را می‌دیدم. صبح خیلی زود رسیدیم و من را پیاده کرد و گفت: 4 بعدازظهر اینجا باش. آن‌طرف میدان دیدم اتوبوسی ایستاده و راننده‌اش داد می‌زند توپخانه و من سوار شدم. میدان توپخانه آن روزها برای خودش بروبیایی داشت و برای من هم آب‌نماهایش خیلی جالب بود. خلاصه آنجا ماشینی بود که می‌رفت دانشگاه تهران و من هم سوار شدم و رسیدم جلوی سر‌در دانشگاه تهران . جلوی دانشگاه را تازه داشتند آسفالت می‌کردند سال 32 بود. وارد دانشگاه شدم و مجسمه فردوسی را دیدم. جلوتر سردر دانشکده پزشکی را دیدم. همان‌جا گفتم که اینجا جای من است و من باید هر جور شده برگردم اینجا . خلاصه با همان راننده برگشتم قم و تا سه ماه بعدش که کنکور داشتم کتاب را از دستم پایین نگذاشتم.

پدرتان فهمیدند که رفتید ؟ دعوایتان نکردند؟
       همان راننده بهشان گفته بود. به خودم چیزی نگفتند ولی به مادرم گفته بودند که باید به من می‌گفتن. ولی برای من انگیزه‌ای شد که یک‌نفس درس خواندم .همین اتفاق‌هاست که سرنوشت آدم‌ها را شکل می‌دهد.

اگر به گذشته برگردید بازهم پزشک می‌شوید و بازهم پاتولوژیست ؟
       قطعاً پزشک می‌شدم ولی شاید ژنتیک یا ایمونولوژی می‌خواندم .
 دوران مدرسه اگر از شما می‌پرسیدند دوست دارید چه‌کاره شوید با اطمینان می‌گفتید پزشکی؟
       این‌قدر این موضوع مطرح و مهم نبود. از سال 9 و 10 دبیرستان به رشته فکر می‌کردم. زمان ما پسرها پول‌آور خانه حساب می‌شدند خانواده‌ها بیشتر به این فکر بودند که یکی از بچه‌ها حرفه‌ای یاد بگیرد تا بتواند کمک‌خرج خانواده باشد.

دوران دانشجویی حمایت مالی می‌شدید؟
       اوایل که پدرم کمی کمک می‌کردند ولی کم‌کم مستقل شدم. بهترین دوره زندگی‌ام همین دوران دانشجویی‌ام بود. خوابگاه دانشگاه بودم ولی حس استقلال و حس و حال آن روزها را خیلی دوست دارم.

       از سال ششم ابتدایی همیشه جزو درس‌خوان‌ها بودم و دوران دانشجویی هم خوب درس می‌خواندم. دوره کنکور انترنی پنجم شدم.

چرا پاتولوژی را انتخاب کردید؟
       به نظرم می‌آمد خیلی علمی‌تر است. البته یک دلیل دیگر هم داشت. در دوره دانشجویی یک جشن تشریفاتی باهدف تقدیر از استاد بزرگ شادروان دکتر آرمین، برگزار شد و بنده تحت تاثیر شیوه تدریس رفتار و شخصیت وی تصمیم گرفتم تخصص پاتوبیولوژی را نزد ایشان بگذرانم. بنابراین در سال 1339 به سمت دستیار آسیب‌شناسی وارد دانشکده شدم. شکوه آن جلسه و شخصیت دکتر آرمین خیلی تاثیر داشت و ته دلم دوست داشتم مثل ایشان باشم.

این تاثیر استاد و دانشکده‌ای الآن هم وجود دارد؟
       اصلاً آن تاثیر دیگر وجود ندارد. آن انگیزه و جنب و جوشی که ما داشتیم و آن برکت زمان و وقت هیچ‌کدام وجود ندارد. مثل گذشته‌ها نیست.

تحلیل شما از این قضیه چیست؟
       زندگی‌ها و شرایط فرق کرده. زمانی که من دوره تخصص می‌خواندم از خانه تا دانشکده‌مان 5 دقیقه راه بود، پس زمانمان برکت داشت. خرج و مخارج‌ها کم بود و درماندگی مالی نداشتیم،الآن دانشجوی ما صدها دغدغه مالی دارد که ذهنش را درگیر می‌کند.

این دغدغه می‌تواند توضیح درستی برای افت علمی باشد؟
       بله. کاملاً. فشار اقتصادی باعث افت همه‌چیز می‌شود. وقتی گرفتاری به وجود می‌آید همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. محیط آدم را می‌سازد. رفتارهای اجتماعی هم همین است. وقتی با کاسب و صاحب‌خانه طرف می‌شود، دچار چالش می‌شود.

       چیزی که من را زجر می‌دهد وضعیت آزمایشگاه‌های این مملکت است که بازهم در این طرح سامانی نگرفته است. ما 40 سال است که با این موضوع چالش داریم . این سیستم از ابتدا غلط پایه‌ریزی شده و پیش رفته است. همین سیستم معیوب است که هزینه‌های گزافی را به سیستم درمان ما تحمیل می‌کند. مسئول یک آزمایشگاه یک داروساز و یا یک دامپزشک باشد بیشتر تسلط دارد یا یک پاتولوژیست؟

       ما سال‌هاست که فریاد می‌زنیم که باید یک پاتولوژیست باشد. سیستم اداری تا الآن دست ما نبوده است.

شما از سال 1340 در دانشکده پزشکی درس می‌دهید با این تجربه، اخلاق کنونی در جامعه پزشکی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
        من تا سال 80 درس می‌دادم. به نظرم اخلاق نسبت به گذشته افت کرده. من به فضای دانشگاهی زمانی که خودم دانشجو بودم، نمره 20 می‌دهم ولی امروز نمره 12 می‌دهم. به‌عنوان‌مثال مرحوم دکتر چهر رازی همان زمان در بین اساتید یکی از زحمتکش‌ترین پزشکان بود. صبح زود می‌رفت بیمارستان خودش تا 9 صبح خودش را می‌رساند بیمارستان امام خمینی و بعد دوباره به بیمارستان سر می‌زد و عصر به مطبش می‌رفت درس هم می‌داد. مدیر روزنامه هم بود و این مدلی کار می‌کردند. الآن بعضی از استادهای ما حتی از زمانی که باید در بیمارستان باشند می‌زنند و به مطب شخصی یا بیمارستان خصوصی می‌روند که این درست نیست.

ولی این نتیجه همان چیزی است که شما تایید کردید. دوستان پزشک شما می‌گویند زندگی‌شان تامین نمی‌شود.
       نه من این کم‌کاری را تایید نمی‌کنم. زمانی که من در دانشگاه مدیریت داشتم یک‌بار رییس دانشگاه از من پرسید به نظر شما با این معضل کم‌کاری چه‌کار کنیم؟ من گفتم که ندیده بگیریم تا امورات همین‌طوری بگذرد. چون وقتی‌که دانشگاه و سیستم بیمه نمی‌تواند به‌طور کامل اینها را تامین کند اجازه بدهید همین چند تا عمل را با این حق‌الزحمه کم انجام بدهند که بازهم غنیمت است.

فشار اقتصادی است یا اشتباه در جذب دانشجوی پزشکی ؟
       یک‌زمانی پزشک‌ها قشر مرفه و ثروتمند بودند ولی الان نیست. تا بوده بچه هادر انتخاب این رشته نیم‌نگاهی هم به میزان درآمدزایی آن داشته‌اند. ولی الآن بچه‌هایی که با این دید وارد می‌شوند خب به‌طور طبیعی دچار مشکل می‌شوند.

همیشه به دانشگاه تهران وفادار ماندید؟
       بله تقریبا تمام عمر حرفه‌ای‌ام همین‌جاگذشت.

       در سال 1341 با استفاده از مرخصی مطالعاتی دوره انترنی را در بیمارستان «مموریال موریتسون» در نیوجرسی گذراندم و از آنجا که با مرخصی من موافقت نشد به تهران برگشتم و همچنان در سمت خود در دانشگاه تهران باقی ماندم. پس از آن در سال 1343 به سمت استادیاری و در سال 1347 به سمت دانشیاری نائل شدم و در سال 1349 مجدداً با استفاده از مرخصی مطالعاتی دوره دستیاری خود را در همان بیمارستان «مموریال موریتسون» در دوره‌های آناتومی و نوروپاتوبیولوژی تخصصی گذراندم. پس‌ازآن با شرکت دربرد تخصصی به دلیل گذراندن همزمان دو برد، جزو 50 نفر elite انتخاب شدم.

       بنابراین در سال 1352 به کشور برگشته و در سمت دانشیاری در دانشگاه به کار خود ادامه دادم و بخش پاتولوژی بیمارستان شریعتی را تاسیس کردم و از سال 1352 تا به امروز یعنی 43 سال در بخش پاتولوژی بیمارستان شریعتی مشغول به خدمت هستم باید گفت که در ابتدا حتی مسئولیت کارهای اداری و راه‌اندازی کتابخانه بخش نیز بر عهده خودم بود.

به اینکه در همان‌جا بمانید و کارکنید فکر نکردید؟
       هیچ‌وقت دوست نداشتم بمانم و هیچ برنامه‌ای برای ماندن نداشتم و امروز خیلی خوشحالم که تمام زندگی‌ام در ایران گذشت و در خدمت به همین مردم.

طرح تحول نظام سلامت را چطور ارزیابی می‌کنید؟
       من هیچ‌وقت نفهمیدم این طرح اصلاً یعنی چه . بیمارستان‌های ما از شکل آموزشی درآمده و خدماتی شده‌اند . از طرفی یک‌سری پزشک‌ها را تمام‌وقت و هزینه‌های آن را پیش‌بینی نکرده‌ و هزینه‌های دیگر را هم درست برآورد نکرده‌اند و یک ملغمه‌ای درست‌ شده است.

یعنی شما چشم‌انداز مثبتی برای آن نمی‌بینید؟
       من اصلاً نمی‌دانم با چه هدف و با چه اصولی چنین چیزی را مطرح کرده‌اند. بحث حمایت از بیمارهاست؟ من که چیزی نمی‌بینم .


غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۹
افشین
|
United Kingdom
|
۲۰:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۷
0
0
سلام
من از انگلیس منچستر هستم از شما یک خواهش دارم ، من چند روزه پیش بیوپسی داشتم از زبانه لوزه و جواب التهاب با ریکتیو هاپرپلازی بود بدون هیچ شواهدی از بدخیمی ، سوال من این است ایا احتمال تغیر هاپرپلازی به سرطان هست یا خیر ، خیلی نگران هستم حتی از زندگی خسته شدم لطفا جوابم را بدید مرسی
مدیر پایگاه باسلام
سوال شما دردست بررسی است
افشین
|
United Kingdom
|
۲۰:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۷
0
0
سلام
من از انگلیس منچستر هستم از شما یک خواهش دارم ، من چند روزه پیش بیوپسی داشتم از زبانه لوزه و جواب التهاب با ریکتیو هاپرپلازی بود بدون هیچ شواهدی از بدخیمی ، سوال من این است ایا احتمال تغیر هاپرپلازی به سرطان هست یا خیر ، خیلی نگران هستم حتی از زندگی خسته شدم لطفا جوابم را بدید مرسی
مدیر پایگاه باسلام
ري اكتيو هيپر پلازي مانعي به خًودي خود ندارد مگر انكه زير آن چيزي نهفته باشد
بااین وجود برای اظهارنظردقیق تربدون شک نیازبه مشاهده نتایج کارهای انجام شده است
Afshin
|
United Kingdom
|
۱۷:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
0
0
سلام مثلا چه چیزی زیر ان میتونه نهفته باشد من ریفلکس معده دارم که به گلو هم رسیده ایا این امکانش هست که ری اکتیو هیپرپلازی از اون باشه
مدیر پایگاه بادرود
خود هیپرپلازی به سرطان تبدیل نمیشود باید بررسی نمود که خود لوزه پدیده
بدخیمی نداشته که واکنش به آن Reactive hyperplasia بوده باشد .پاسخ شناخت 
پدیده ای که هیپرپلازی را بوجود آورده نیز تنها با دیدن ضایعه روی زبانه
لوزه ممکن است.

Afshin
|
United Kingdom
|
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
0
0
مرسی . من بیوبسی انجام دادم و لوزه هم ندارم ولی هیپرپلازی فقط در lingual بود ولی ناگفته نماند که من ریفلکس معده دارم که به گلو من پیشترفت کرده ، امکان داره که این التهابی که در lingual هستش علت ان باشد ؟
نگین مرادی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۴
0
0
سلام...نمیدونم این نظر به دکتر کمالیان میرسه یا نه....اگه رسید بهشون بگید من دختر دکتر مرادی هستم....
میترا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۱
0
0
با سلام
بیوپسی پوست انجام شده در مرداد ماه 98 توسط بهترین دکتر پوست و جراحی پلاستیک کاشان و به تاکید ایشان به ازمایشگاه بیمارستان میلاد کاشان تحویل داده شد. بعد از پیگیری های مکرر جواب پاتولوژی در شهریور ماه مبنی به احتمال ملانوما بدخیم ( کشنده ترین نوع سرطان پوست ) بود. بعد از یک ماه استرس و فشار روانی و شوک عصبی، بیمارستان میلاد کاشان اعلام کردند که بپوپسی جهت ازمایشات تکمیلی توسط خودمان باید به ازمایشگاه دکتر کمالیان ارسال گردد . در اواسط شهریور ماه بپوپسی به ازمایشگاه دکتر کمالیان تحویل و در مهر ماه جواب پاتولوژی نسبت به احتمال داشتن ملانوما بدخیم رد گردید و ازمایشگاه اعلام کردند که هیچ گونه مشکلی برای این نمونه بیوپسی وجود ندارد. اگر بیوپسی در مرداد ماه به ازمایشگاه دکتر کمالیان تحویل داده می شد فشار روانی و شوک عصبی و کلی استرس روی 20 نفر نبود. کاش دکتر ها کمی به حال بیمار و اطرافیان بیمار هم فکر کنند و به نفع منافع خودشان نباشند.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۴۲ - ۱۳۹۸/۰۷/۲۱
0
0
با سلام جناب اقای دکتر کمالیان جواب پاتولوژی دخترم رااز یزد فرستادم همراه لام ولی نمیخواهم مجدد لام را بخوانید چون این لام ابتدا دکتر جراحی از یزد وسپس دکتر بینش از یزد مورد بررسی قرار دادند تشخیص درست بود ولی گزارش متفاوت ودکتر فرمودند نمونه را برای شما بفرسیم تا زحمت بکشید رنگی کنید ومجددا لام را بخوانید با تشکر از شما اول امیدمان به خدا بعد شما
الهه
|
United Arab Emirates
|
۱۷:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۳
0
0
سلام آقای دکتر شما میخواستم بپرسم که بیماری کستلمن دارو دارد یا نه خودتون تشخیص این بیماری رو دادید دکتر شیمی درمانی انجام میده بعد ۳ جلسه هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده ازتون خواهش میکنم اگه خوندید یه جوابی به ما بدید ما رو از نا امیدی دربیارید
شهریار
|
United States
|
۲۲:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۲
0
0
غلط تشخیص دادن ازمایشات حرف اول میزنن
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: