به گزارش شفا آنلاین،ناگفته نماند که در این
میان نیز، زوج هایی هستند که هر روز که از زندگی مشترکشان می گذرد ،نه تنها
از عشق آنها نسبت به هم کم نمی شود، بلکه عشق آنها افزونتر هم می گردد.
آیا
تا بحال اندیشیده اید که واقعا چرا و چگونه؟ راز این خوشبختی و آن بدبختی
در چیست؟چرا گاهی عشق با تنفر، خنده با گریه، محبت با کینه، گذشت با انتقام
همنشین می شود؟ آیا واقعاً این جمله که می گویند: "سرنوشت ما این چنین
بود" درست است؟ پس اختیار که از برتری های اشرف مخلوقات است چه می شود؟
گناه را بگردن دنیا و دیگران نگذاریم کوتاهی از تلاش و کوشش ماست.
کدامین
مسیر را باید رفت؟ کدام ازدواج صحیح است؟ کدام زندگی درست است؟ اینها
مسائلی هستند که ذهن میلیون ها جوان را به خود مشغول کرده و آنها مضطرب و
نگران از آینده به امید راهی صحیح هستند.
بزرگی می گفت :بزرگترین
هنر، هنر خوب زندگی کردن است ،آنهم زندگی که سرشار از عشق و صمیمیت باشد و
این محقق نمی شود، مگر با یک انتخاب از روی عقل و منطق.
متاسفانه
جوانان ما خواسته یا ناخواسته، مساله اصلی را در ازدواج که:" ازدواج کردن
هنر نیست، همسرداری مهم است "و همینطور شعار خوشبختی را که" انتخاب عاقلانه
و زندگی عاشقانه"می باشد ،فراموش می کنند،که با نهایت تأسف اکثر اوقات جای
این دو مهم در شعار خوشبختی عوض می شود و عواقب آن چیزی نیست به جز از هم
گسیختگی بنیان خانواده و مشکلات روحی و روانی که هر روزه شاهد آنها هستیم.
به
گفته موریس مترلینگ: وقتی که موضوع عشق در کار است پای عقل می لنگد.کسی که
عاشق شد، برمبنای احساس تصمیم می گیرد و دیگر منطق جایی برای تصمیم گیری
هایش ندارد. زیرا عاشق محبوبش را مظهر تمام چیزهای برگزیده و نیکو می بیند.
اگر می خواهید جزو آن گروهی باشید که تا آخر عمر با همسرشان با خوبی و
خوشی زندگی می کنند، شعار " انتخاب عاقلانه و زندگی عاشقانه" را فراموش
نکنید.
یک داستان
یادم
می آید چند سال پیش ، برای یکی از دوستانم خواستگاری با شرایط نسبتا خوب و
معقول آمد، دوست من بدون ذره ای تفکر ، آن خواستگار را رد کرد ، وقتی از
او پرسیدم که چرا به این زودی، بدون مشورت و تفکر، به او "نه" گفتی؟ در
پاسخ گفت : فکر نمی خواهد ، با معیارهای من جور در نمی آمد. سپس از او
پرسیدم : مگر معیار های تو چیست؟ در پاسخ به سوال من حدود چند دقیقه به
صورت رویایی، شروع به توصیف مردی کرد که فکر نکنم از لحظه ورود آدم
ابوالبشر به این کره خاکی ، تا به امروز همچین بشری پا به صحنه گیتی نهاده
باشد.
آن خانم با ظاهری بسیار معمولی، سطح تحصیلات و فرهنگ و مادیات
معمولی تر و شاید هم کمی پایین، دنبال پسری بود با ظاهر یوسف نبی، ثروت
سلیمان پیامبر، علم و دانش حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و
...
تنها پاسخی که توانستم به او بدهم این بود: سفارش بده، برات بدوزن!!!
ناگفته نماند آن خانم در سن 35 سالگی، هنوز هم تنهاست و ازدواج نکرده و البته پشیمان...