شفا آنلاین>اجتماعی>چرا فکر میکنیم در جایی که قرار داریم، بهترین جای دنیاست یا آن چه داریم، کافی است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نداریم یا آن چه که میدانیم، میتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند.
به گزارش شفا آنلاین،بعد
از یک روز کاری پر فشار و طاقت فرسا باید میرفتیم دندان پزشکی، دکتری که
به سختی توانسته بودم از او وقت بگیرم رسیدم به مطب و دیدم وای چه خبره
همه منتظر نوبتشون بودند خلاصه یک صندلی خالی دیدم و نشستم.
کنار
من خانم آقایی نشسته بودند که مشخص بود زن و شوهر هستند و مدام زیر لب با
یکدیگر بگو و مگو میکردند یک دفعه شنیدم خانم به آقا گفت: میشود این قدر
در مورد هر مساله کوچکی بهانه نگیری و غرو لند نکنی؟! آقا جواب داد: من
همینم که هستم! اگر ناراحتی کارت را درست انجام بده تا غرولند نشوی.
آن
لحظه بدترین جملهای که آقا میتوانست به زبان بیاورد را بیان کرد: «من
همینم که هستم». جملهای که اغلب ما در بعضی از شرایط بارها و بارها با
افتخار آن را عنوان میکنیم.
بیآنکه از تاثیر مخرب آن بر زندگی خود آگاه باشیم
بیان
جمله من همینم که هستم از این رو مشکل آفرین و دردساز است که هر گونه میل و
انگیزهٔ رشد، تعالی و تغییر را در انسان از بین میبرد و از آنجایی که
انسان معمار لحظههای خویش است به زبان آوردن این جملات هیچ نیازی به تغییر
و بازسازی در رفتار و کردار او را به وجود نمیآورد و در نتیجه از وضعیتی
که در حال حاضر در آن قرار دارد راضی میماند و رشد نمیکند.
در
این جمله کوتاه میتوانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، در جا زدن و به
تدریج راندن آدمها از اطراف خود را حس کنیم اگر من و شما هم به طور غیر
مستقیم یا ناخواسته این جمله در ذهنمان نقش میبندد باید بسیار مراقب
باشیم.
انسانهای
بزرگ حتی از کودکان هم درس میگیرند اساتید خبره و با تجربه از واژه
«نمیدانم» استفاده میکنند دانشمندان توانمند در بسیاری از موارد
میگویند: «در تخصص من نیست» و انسانهای وارسته بیشتر اوقات سکوت میکنند و
میگویند: نظر شما چیست؟
آیا این افراد از لحاظ روانی سالم هستند
دکتر
شاهمرادی روانشناس در گفتگو با خبرنگار فنآوری گروه علمی و پزشکی باشگاه
خبرنگاران گفت: اصولا از نظر روانشناسی یکی از معیارهای سلامتی روان بر
قراری تعادل بین خواستهها، تمایلات و نیازهای خودمان و دیگران و اطرافیان و
جامعه است یعنی از لحاظ سلامت روان انسانی که عنوان میکند من همینم که
هستم و کاری به کسی ندارم و به فکر خود و نیازهایم هستم این انسان از لحاظ
سلامت روان انسان سالمی محسوب نمیشود.
وی
ادامه داد: در واقع یکی از مهمترین مباحثی که در روانشناسی مطرح است
مبحث علاقهٔ اجتماعی است یعنی در عین حال که به نیازهای خودمان توجه
میکنیم به شرایط جامعه و رشد آن نیز بها میدهیم.
سعی کنیم همینی که هستیم باشیم!
دکتر
شاهمرادی تصریح کرد: شخصیتهای ضد اجتماعی خود شیفته اینها اختلالاتی
هستند که بعضی افراد به آنها مبتلا هستند و شامل کسانی میشود که فکر خود و
منافعشان هستند و به احساسات و نیازهای دیگران توجهی ندارند.
این
روانشناس تاکید کرد: برداشت مثبت دیگری که از این جمله «من همینم که
هستم» میتوان داشت این است که ما سعی نکنیم در جامعه نقش بازی کنیم بلکه
سعی کنیم همینی که هستیم باشیم. در جوامع امروزی به خصوص در جوامع ما
نمیشود خود را به همین صورتی که هستیم نشان دهیم در بعضی از شرایط اگر فرد
خود واقعیش را نشان دهد به بهای سنگینی برایش تمام میشود.
آیا میتوان افرادی که میگویند من همینم که هستم تغییر داد؟
وی
در پاسخ به این سوال که چگونه میتوان افرادی که از این جمله استفاده
میکنند را تغییر عنوان کرد: ما انسانهایی هستیم اجتماعی زیرا از همان
ابتدا در جامعه به دنیا آمدهایم بنابراین نظر دیگران برایمان مهم است ولی
زمانی مشکل ساز میشود که زندگیمان را بر پایه نظر دیگران قرار بدهیم و
بهتر این است که حد تعادلی بر قرار شود.
در
واقع میتوان گفت: اگر این جملات بیرویه استفاده شود و همچنین در جای خود
به درستی استفاده نشود منشاء بسیاری از مشکلات میباشد و همچنین باعث رواج
خودخواهی میشود ارزش احساسات دیگران پایین میآید. بنابراین باید از طریق
آموزشهای پرورشی این جملات به درستی در جامعه جا بندازیم اینکه من انسان
منحصر بفردی هستم راه تغییر وجود دارد ولی اگر تبدیل به خودخواهی شود و خود
را جای دیگران بگذارد آن موقع تبدیل به آسیب میشود.
کسانی از این جملات استفاده میکنند
تهرانی
رئیس مرکز تحقیقات سلامت خانواده بیان کرد: جمله من همینم که هستم یکی از
جملههایی است که میتواند اشتباه باشد و درست به کار برده نشود در درجهٔ
اول کسی از این جمله استفاده میکند که راهکار بهتری ندارد. پس از آن ترس
از این دارد که راهکارهای جدید را تجربه کند یا از هوش هیجانی خوبی بر
خوردار نیست فرد در برقراری رابطه مهارت ندارد و در رسیدن به یک راهحل به
راه دیگر کند است تسلط ندارد و بلافاصله نمیتواند راهحل های مختلفی را
که بلد است و قبلا به کار گرفته در ذهنش بیاورد و در این شرایطی که گیر
کرده بلافاصله از راهحلهای مختلفی استفاده میکند که یکی از راهحلها
بیان جملهٔ من همینم که هستم میباشد.
چه کنیم تا نگوییم من همینم که هستم
وی در ادامه افزود: اگر فردی که دارای خصوصیات خودخواهی، بدخواهی، ادراک پایین میباشد.
این
فرد را با همین خصوصیات بپذیریم خواهیم دید که آن جوری که تصور میکردیم
خطرناک نیست بلکه چون به او فرصت داده میشود از توانمندیهایش استفاده
میکند.
معمولا
زمانی که اعتماد به نفس پایین میآید. این حس خوبی به ما دست نمیدهد
بنابراین از روشهایی که به ما کمک میکند تا خود را از اضطرار و اضطراب
بیرون آوردیم بیان جمله من همینم که هستم میباشد البته این یک جملهٔ کلی و
نادرست است اگر همین جمله را تغییر دهیم و به جای من همینم که هستم بگوییم
من ایمان دارم، اعتقاد من به این موضوع درست است و تغییر نمیکند از جملهٔ
من همینم که هستم بیان آن درستتر است.
تهرانی تاکید کرد: بنابراین استفاده از چنین جملاتی بیانگر عدم آگاهی و عدم دانشاست.
این
جمله خطرناکترین نیست بلافاصله بعد از اینکه این جمله را میشنوید به این
فکر میکنید که فرد در مخمصهای افتاده است و برای اینکه خود را از این
مخمصه نجات دهد از این مکانیزم دفاعی استفاده میکند.
چرا میگوییم من همینم که هستم
تهرانی
عنوان کرد: گاهی از فرد یک درخواستی داریم که میخواهیم انجام شود ولی آن
فرد مقاومت میکند در این مقاومت ما راهحلی از این موضوع نداریم، ترس
داریم و نمیتوانیم ارتباط بر قرار کنیم اینها موضوعاتی است که از ذهن فرد
عبور میکند و او را در شرایطی قرار میدهد که میگوید من همینم که هستم.
وی
در پایان اظهار داشت: اگر فرد بیمار نباشد و دارای سلامتی کامل باشد افراد
میتوانند توانمندیهای بیشتری داشته باشند و از طریق این توانمندی و هوش
اجتماعی فرصت پیدا میکنیم تا با محیط ارتباط بر قرار کنیم و جمله من همینم
که هستم را کمتر به زبان بیاوریم.
در
پایان وقتی فرد همان شرایطی که دارد را پذیرا باشد و او را بپذیریم در
شرایطی که میدانیم بحال او خوب نیست فرصت دوباره را به او میدهیم و
اعتماد به نفس او را بالا میبریم.
آدمی
خانوادهای را که قرار است در آن به دنیا بیاید انتخاب نمیکند. بر حسب
شانس یا جبر یا تقدیر یا هر اسم دیگری در یک خانواده خاص به دنیا میآید.
با فرهنگ و مذهب و باورهای خاص تربیتی. در طی دوره کودکی این عقاید
خانوادگی در ذهن کودک جاگذاری میشود و اینها در کنار تجربیات تلخ و شیرین
او قرار میگیرند. یک شخصیت خاص و نگرش خاص که همه ریشه در عقاید خانواده
او دارند شکل میگیرد.