در این پژوهش ۱۷۶۴ شرکت کننده که در ابتدای طرح حداقل ۷۷ ساله بودند و هیچ گونه مشکلی در زمینه حافظه نداشتند مورد مطالعه قرار گرفتند. این شرکت کنندگان هر سال از نظر مواردی همچون احساس تنهایی یا کمی اشتها مورد مطالعه قرار می گرفتند و حتی آزمون هایی در طول این هشت سال برای سنجش توانایی تفکر و حافظه آنها به انجام می رسید.
در طول این مطالعه ۶۸۰ نفر از این شرکت کنندگان فوت کردند و ۵۸۲ نفر از آنها مورد کالبدشکافی قرار گرفتند تا علایم فراموشی و یا سایر آسیب ها در مغز آنها شناسایی شود.
در طول مطالعه، ۹۲۲ نفر (۵۲ درصد از شرکت کنندگان) دچار «نقص شناختی خفیف» (MCI) شدند. منظور از نقص شناختی خفیف، مشکلاتی است که در توانایی حافظه و تفکر افراد روی می دهد و معمولاً پیش از بروز آلزایمر ایجاد می شود. همچنین ۳۱۵ نفر (۱۸ درصد از شرکت کنندگان) دچار فراموشی شدند.
پژوهشگران هیچ رابطهای میان میزان آسیب وارد شده به مغز و شدت علایم افسردگی در افراد و یا تغییرات علایم افسردگی در طی زمان نیافتند.
احتمال داشتن علایم افسردگی در میان افرادی که دچار نقص شناختی خفیف شده بودند پیش از تشخیص، بیشتر بود. با این حال احتمال تغییر در علایم افسردگی در آنها پس از تشخیص، بیشتر از افرادی که نقص شناختی خفیف نداشتند نبود.
همچنین وفور علایم افسردگی در افرادی که فراموشی داشتند، پیش از آغاز فراموشی بیشتر بود؛ اما در عین حال علایم افسردگی پس از آغاز فراموشی در آنها به شدت کاهش می یافت.
جمع بندی حاصل از این مطالعه این است که میزان زیاد علایم افسردگی با کاهش سریع توانایی تفکر و حافظه ارتباط دارد.
افسردگی عامل ایجاد حدود ۵ درصد از کاهش توانایی های شناختی و ذهنی انسان است که نمی توان آن را به آسیب مغز ناشی از پیری نسبت داد.